معرفی کتاب های مناسب برای کودکان ۱۰ - ۱۲ سال

در این صفحه  کتاب های مناسب برای کودکان ۱۰ - ۱۲ سال معرفی شده‌اند.

در سال‌های پایانی دبستان، کودکان به مهارت کافی برای خواندن و نوشتن دست یافته‌اند و می‌توانند متن‌هایی بلندتر را بخوانند. با وجود این‌که در این سن کودکان می‌توانند به صورت مستقل کتاب بخوانند، اما باز هم از اهمیت بلندخوانی با کودکان نباید غافل شوید. بهتر است گاهی به صورت جمعی کتاب بخوانید و درباره‌ی موضوع کتاب بحث و تبادل نظر کنید. به این شکل کودک فرصت پیدا می‌کند درباره‌ی کتاب فکر کند، نظر خود را بگوید و نظر دیگران را بشنود.

کتاب‌هایی که مهارت‌های فردی و اجتماعی کودکان را تقویت کند، می‌ توانند برای‌شان بسیار مناسب باشند. دوست‌یابی، همکاری و مشارکت، پذیرش تفاوت‌های فردی، مهارت حل مساله و... موضوعاتی هستند که برای این گروه سنی توصیه می‌شوند. در این‌جا، فهرستی از این کتاب‌ها برای شما آورده شده است.

زیر دسته بندی ها
یکی از دغدغه های بیشتر آموزگاران، کتابداران و کارشناسان کودک و نوجوان ایران، ایجاد راهکارهای مناسب و گیرا برای علاقه مندسازی و نهادینه کردن خواندن در کودکان و نوجوانان ایرانی است.
پنجشنبه, ۳ دی
برروی جلد کتاب مرد مقوایی نوشته شده است :‌"از سری داستان های ترسناک". شاید پیش از این که این کتاب را برای خواندن و سپس سهیم شدن با کودکان در دست بگیرید،‌ ‌از خود بپرسید که داستان های ترسناک چگونه داستان هایی هستند و آیا می توان خواندن آن را به کودکان و نوجوانان توصیه کرد؟ در پاسخ باید گفت که داستان های ترسناک گونه ای از ادبیات داستانی کودکان است که از اواخر سده بیستم محبوبیت زیادی در جهان یافته است.
یکشنبه, ۲۲ آذر
هفتاد سال از چاپ نخستین نمایشنامه ی کودک و نوجوان ترجمه شده به فارسی می گذرد. این نمایشنامه را علینقی وزیری از «اپرای هنزل و گرتل» نوشته همپردینک به فارسی برگرداند، آن را بومی سازی کرد و با نام «سروش و نیلا» در دفتر دوم کتاب «خواندنی های کودکان افسانه هاست»، در سال ۱۳۱۸ چاپ و منتشر کرد.
شنبه, ۲۱ آذر
حواس مامی جون پرت شده است. چیز گم می کند و کارهای عجیب و گاه خنده‌دار انجام می‌دهد. پزشک می‌گوید بیماری آلزایمر گرفته است. خاطرات مامی جون چون برگ‌های درخت در فصل پاییز، یکی یکی می‌ریزند و گم می‌شوند. همه‌ی خانواده برای تقویت حافظه‌ی مامی جون دست به کار می‌شوند تا سلول‌های خاکستری مغز مادربزرگ را فعال کنند و ... .
شنبه, ۲۱ آذر
قصه‌های برادران گریم دریچه‌ای از دنیای سحر و جادو و پریان را بر روی خواننده باز می‌کند. از جمله قصه‌های مشهور این مجموعه "سیندرلا" و "رامپل استیلت اسکین" است. برخی از قصه‌ها دارای ماهیتی چند گانه است مانند "گور مرد ثروتمند" که آمیزه‌ای از تخیل و دین است. برخی دیگر ترسناک است مانند قصه "داماد جنایتکار".
شنبه, ۲۱ آذر
"من هرگز مغز نداشتم، تا آنکه گوژپشت آمد و اجازه داد مدتی مغز او را قرض بگیرم، و این حقیقت است، تمام حقیقت". ماکسول، معروف به ماکس دیوانه، پسر کین قاتل است و اگر راستش را بخواهید، با آن هیکل گنده و بدترکیب، با پدر زندانی‌اش مو نمی نزند. اما کوین گوژپشت که بود و چرا ماکس اجازه می داد بر روی شانه‌هایش سوار شود؟
چهارشنبه, ۱۸ آذر
آیا به نظر شما در این قرن هنوز هم نژادپرستی وجود دارد؟ اصلاً نژادپرستی یعنی چه؟ چرا پدیده ای به نام نژادپرستی به وجود آمده است؟ چطور می توان با آن مبارزه کرد؟ طاهرین جلون نویسنده ی مراکش ساکن فرانسه، در این کتاب در گفت و گویی با مریم دختر یازده ساله اش و دوستان و همکلاسی های او، به پرسش های دخترش و دوستان مریم درباره نژادپرستی پاسخ داده است.
چهارشنبه, ۱۱ آذر
"هکلبری‌فین" یک پسر بچه معمولی بود، شاید از معمولی هم معمولی‌تر بود. حتی نزدیک بود در خانه "بیوه دوگلاس"، یک آدم حسابی شود. تا اینکه سر و کله باباش پیدا شد و بعد از اینکه چند سری کتک مفصل خورد و داخل یک کلبه زندانی شد، فهمید که باید کاری بکند. از بدشانسی‌ یا خوش‌شانسی‌اش جیم، برده سیاه، هم به همین نتیجه رسیده بود و در نتیجه ...
یکشنبه, ۸ آذر
خورشید روی سبزه ها و درخت های درهم تنیده ی "باغ مخفی" می تابید. این نامی بود که "مری" روی باغ گذاشته بود. این اسم را دوست داشت و وقتی بین دیوارهای قدیمی و زیبای آن تنها می گذشت و کسی نمی دانست او کجاست، بیشتر لذت می برد. تقریبا مثل دور بودن از دنیا بود و رفتن به یک جای افسانه ای. مری تصمیم گرفته بود راز وجود باغ مخفی را برای خود نگه دارد اما...
سه شنبه, ۳ آذر
هیچ کس "اسکروچ" خسیس و دمدمی مزاج را دوست ندارد. او نه کارفرمای خوبی است و نه دوست، همسایه و فامیل خوبی. در آستانه یک شب کریسمس که همه گرداگرد هم هستند و لحظه های شادی را با هم سپری می کنند، او تنهاست و از این تنهایی او را گریزی نیست. سبب بی کسی اش شیوه ی زندگی و تفکر اوست.
یکشنبه, ۱ آذر
"بنجی فاولی"، معروف به "موش"، به خاطر یک لحظه اشتباه حالا مجبور است که با "مارو همرمن" و پسری که ژاکت مشکی پوشیده، درگیر شود. همرمن با آن هیکل گنده‌اش الان باید توی دبیرستان باشد، نه توی دبستان؛ ولی بنجی ناخواسته او را مسخره کرده و حالا باید آماده درگیر شدن با او بشود. بنجی چه کاری می‌تواند بکند؟ فرار کند، مخفی شود ... یا با او روبرو شود؟
سه شنبه, ۱۹ آبان
برای سال های چهارم و پنجم دبستان مجموعه ای از دو كتاب خواندن و كارورزی فارسی آموز ادبی ۳ بخش پیشرفته ی آموزش خلاق زبان فارسی پایه است.
پنجشنبه, ۱۴ آبان
خانواده‌ی کولی، دخترک سیزده ساله، تصمیم می‌گیرند دختر خود را شوهر دهند و او مثل تمامی دختران هندی باید خانواده‌اش را ترک کند. فقر، شرایط اجتماعی و آیین و رسومات دست‌ و پا گیر آن سبب می‌شود این دختر همسر پسری شود که به سبب بیماری حتی از خودش نیز کوچک‌تر به نظر می‌رسد و مدت کوتاهی نیز پس از ازدواج بمیرد. اما کولی که غیر از مصاحبتی کوتاه با همسرش نبوده است، باید مانند تمام بیوه‌های هندی پس از مرگ شوهر با خانواده‌ی شوهرش زندگی کند.
سه شنبه, ۵ آبان
"ایندیا" تازه به فروشگاه مواد غذایی "وین دیکسی" رسیده بود که مشاهده کرد یک سگ گنده زشت که معلوم بود حال و روز خوبی ندارد، کل فروشگاه را به هم ریخته و حالا با زبان آویزان، روبروی او ایستاده و به او لبخند می‌زند. بدین‌ترتیب این سگ عجیب، اولین دوست ایندیا در خانه جدیدشان بود؛ دوستی که در مقایسه با دوستان بعدی‌اش چندان هم عجیب و غریب نبود!
پنجشنبه, ۳۰ مهر
"سم" در دفتر خاطراتش نوشت که امروز یک جفت قوی شیپورزن را دیده که در کنار برکه ی کوچک اردوگاه، از آشیانه ی خود محافظت می کردند. سم می نویسد که در آشیانه، سه تخم پرنده دیده است اما مطمئن است قوی ماده، با عشق و شعف، تخم چهارم را هم به آن ها اضافه خواهد کرد.
چهارشنبه, ۲۹ مهر
دیگر همه مردم جزیره "هیکورو" می دانستند که "مافاتو" از دریا می ترسد. اگرچه ترس "مافاتو" از دریا، دلیل قابل قبولی داشت، ولی این مانع از آن نمی شد که همسالانش وی را به خاطر این ترس، مسخره نکنند.  مافاتو هیچ دوستی نداشت و مجبور بود در خانه بنشیند و تور ماهیگیری ببافد. تا آنکه یک روز، مافاتو بی هیچ سلاحی به ترسش حمله کرد و ...
سه شنبه, ۲۸ مهر
آیا از بابای خود راضی هستید؟ آیا می‌خواهید پدر خود را با پدر دوستتان عوض کنید؟ آیا دوست داشتید پدرتان ورزشکارتر، منظم‌تر، باهوش‌تر و یا دست و دلبازتر بود؟ «جوزف» بعد از پیدا کردن کتابخانه پر از پدر، تک‌تک این پدرها را به امانت گرفت و به خانه برد. پدر باهوش در تکالیف مدرسه به او کمک کرد، پدر دست و دلباز هر چه جوزف می‌خواست برای او خرید، ولی ...
سه شنبه, ۲۱ مهر
روزی، روزگاری درختی بود و او پسرک کوچکی را دوست می داشت. پسرک تا خردسال بود با شاخه هایش بازی می کرد، سیب هایش را می خورد و در سا یه اش می خوابید. به تدریج که بزرگ تر شد دیگر کمتر با درخت انس داشت.
یکشنبه, ۵ مهر
دسپرا، آخرین فرزند پدر و مادر و تنها موش زنده میان خواهر و برادرهایش بود. او برخلاف موش ها با چشم‌های باز میان دیوارهای یک کاخ به دنیا می‌آید. او بسیار کوچک است با گوش‌هایی بسیار بزرگ. رفتارش هم هیچ شباهتی به موش‌ها ندارد. خواهر و برادرهایش سعی می‌کنند روش زندگی موش‌ها را به او یاد بدهند. اما هنگامی که خواهرش او را به کتابخانه می‌برد تا راه و رسم به دندان کشیدن کاغذها را یادش بدهد، اتفاقی عجیب رخ می‌دهد؛ نشانه‌های روی صفحه‌ها، همان‌هایی که خواهرش به آن‌ها «خرچنگ قورباغه» می‌گوید، شکل می‌گیرند. شکل‌ها به واژه‌ها تبدیل می‌شوند و عبارتی دلنشین و شگفت‌انگیز را تشکیل می‌دهند: «یکی بود، یکی نبود.» و این‌گونه دسپرا جادوی کلمات می‌شود و نمی‌تواند مانند موش‌های دیگر، از جویدن کاغذها و تکه تکه کردن کتاب‌ها لذت ببرد. دسپرا، موش کوچولویی است که شبیه خواهر و برادرها و پدر و مادرش نیست. شبیه هیچ موش دیگری توی دنیا نیست. او نمی‌تواند کتاب‌ها را بجود، محو تماشای نور خورشید نشود و وقتی کاخ از صدای موسیقی‌ای که پادشاه برای دخترش می‌نوازد، پر می‌شود، خودش را کنترل کند. دسپرا نمی‌تواند قوانین موش‌ها را یاد بگیرد. وقتی یک موش تمام قوانین موش‌ها را زیر پا می‌گذارد و بدتر از همه عاشق دختر پادشاه می‌شود، جایی جز سیاهچال تاریک و وحشتناک نصیبش نمی‌شود. بله! سیاهچالی پر از موش‌های بزرگ گرسنه که منتظر موش‌های کوچک می‌مانند. سیاهچال مرگ!
شنبه, ۴ مهر
 آقای «ویلی وانکا» در داستان کتاب «چارلی و کارخانه شکلات‌سازی»، شیرینی‌سازی مشهور و صاحب بزرگ‌ترین کارخانه‌ی شکلات‌سازی است که تصمیم دارد با قرار دادن پنج بلیط طلایی در شکلات‌هایش، فقط و فقط به پنج بچه اجازه دهد از کارخانه‌ی عجیب او دیدار کنند و آن‌قدر به آن‌ها شکلات و آب‌نبات بدهد که تا پایان عمرشان تمام نشود.
سه شنبه, ۲۴ شهریور