جری اسپینلی از نویسندگان پر افتخار کودک و برنده مدال «نیوبری» است. این کتاب او از سوی چهار نهاد و مؤسسه به عنوان کتاب سال برگزیده شده است.
"امیل" برای گذراندن تعطیلات با قطار به نزد مادر بزرگ و خاله اش به برلین می رود. او پدرش را از دست داده و زندگی آن ها از طریق کار مادرش در یک آرایشگاه زنانه می گذرد. آن ها زیاد ثروتمند نیستند و باید برای خرج کردن پول خود برنامه ریزی کنند. امیل بسیار درستکار است و مهربان و برای کار و تلاش مادرش ارزش زیادی قائل است.
حتماً ضرب المثل حق به حق دار می رسد را شنیده اید؟
مادر، لیلا را راضی می کند که به جای عروسک برایش چکمه بخرد.
"وینی پو" یک خرس است. یک خرس قطبی باهوش و شجاع و در عین حال شاعر با شعرهای با مزه و زیبا، اما نه از آن خرسهای قطبی که شما میشناسید. او یک عروسک خرسی است به نام "ادوارد خرسه " که خودش را وینی پو معرفی میکند.
"کوتولهها قهرمان نیستند، بلکه اشخاصی حسابگرند که برای پول ارزش زیادی قایلند، بعضی از آنها حقهباز و خائن و افرادی بسیار بد هستند، بعضی نه، افرادی نسبتا خوب و شرافتمندند مثل تورین و گروهش، البته اگر انتظار شما از "خوب" زیاد بالا نباشد".
چند بار برای شما پیش آمده که نتوانسته اید در یک ظرف مربا، آبلیمو یا روغن و . . . را باز کنید ؟ آنوقت چه می کردید؟ جلال هم موفق نمی شود در شیشه مربا را باز کند. حتی مادر ، آقای زینلی ، همسایه ی آنها ، همکلاسی ها ، معلم و پلیس و بقیه هم نمی توانند در آن را باز کنند.
یکی از دغدغه های بیشتر آموزگاران، کتابداران و کارشناسان کودک و نوجوان ایران، ایجاد راهکارهای مناسب و گیرا برای علاقه مندسازی و نهادینه کردن خواندن در کودکان و نوجوانان ایرانی است.
برروی جلد کتاب مرد مقوایی نوشته شده است :"از سری داستان های ترسناک". شاید پیش از این که این کتاب را برای خواندن و سپس سهیم شدن با کودکان در دست بگیرید، از خود بپرسید که داستان های ترسناک چگونه داستان هایی هستند و آیا می توان خواندن آن را به کودکان و نوجوانان توصیه کرد؟ در پاسخ باید گفت که داستان های ترسناک گونه ای از ادبیات داستانی کودکان است که از اواخر سده بیستم محبوبیت زیادی در جهان یافته است.
هفتاد سال از چاپ نخستین نمایشنامه ی کودک و نوجوان ترجمه شده به فارسی می گذرد. این نمایشنامه را علینقی وزیری از «اپرای هنزل و گرتل» نوشته همپردینک به فارسی برگرداند، آن را بومی سازی کرد و با نام «سروش و نیلا» در دفتر دوم کتاب «خواندنی های کودکان افسانه هاست»، در سال ۱۳۱۸ چاپ و منتشر کرد.
حواس مامی جون پرت شده است. چیز گم می کند و کارهای عجیب و گاه خندهدار انجام میدهد. پزشک میگوید بیماری آلزایمر گرفته است. خاطرات مامی جون چون برگهای درخت در فصل پاییز، یکی یکی میریزند و گم میشوند. همهی خانواده برای تقویت حافظهی مامی جون دست به کار میشوند تا سلولهای خاکستری مغز مادربزرگ را فعال کنند و ... .
قصههای برادران گریم دریچهای از دنیای سحر و جادو و پریان را بر روی خواننده باز میکند. از جمله قصههای مشهور این مجموعه "سیندرلا" و "رامپل استیلت اسکین" است. برخی از قصهها دارای ماهیتی چند گانه است مانند "گور مرد ثروتمند" که آمیزهای از تخیل و دین است. برخی دیگر ترسناک است مانند قصه "داماد جنایتکار".
"من هرگز مغز نداشتم، تا آنکه گوژپشت آمد و اجازه داد مدتی مغز او را قرض بگیرم، و این حقیقت است، تمام حقیقت". ماکسول، معروف به ماکس دیوانه، پسر کین قاتل است و اگر راستش را بخواهید، با آن هیکل گنده و بدترکیب، با پدر زندانیاش مو نمی نزند. اما کوین گوژپشت که بود و چرا ماکس اجازه می داد بر روی شانههایش سوار شود؟
آیا به نظر شما در این قرن هنوز هم نژادپرستی وجود دارد؟ اصلاً نژادپرستی یعنی چه؟ چرا پدیده ای به نام نژادپرستی به وجود آمده است؟ چطور می توان با آن مبارزه کرد؟ طاهرین جلون نویسنده ی مراکش ساکن فرانسه، در این کتاب در گفت و گویی با مریم دختر یازده ساله اش و دوستان و همکلاسی های او، به پرسش های دخترش و دوستان مریم درباره نژادپرستی پاسخ داده است.
"هکلبریفین" یک پسر بچه معمولی بود، شاید از معمولی هم معمولیتر بود. حتی نزدیک بود در خانه "بیوه دوگلاس"، یک آدم حسابی شود. تا اینکه سر و کله باباش پیدا شد و بعد از اینکه چند سری کتک مفصل خورد و داخل یک کلبه زندانی شد، فهمید که باید کاری بکند. از بدشانسی یا خوششانسیاش جیم، برده سیاه، هم به همین نتیجه رسیده بود و در نتیجه ...
خورشید روی سبزه ها و درخت های درهم تنیده ی "باغ مخفی" می تابید. این نامی بود که "مری" روی باغ گذاشته بود. این اسم را دوست داشت و وقتی بین دیوارهای قدیمی و زیبای آن تنها می گذشت و کسی نمی دانست او کجاست، بیشتر لذت می برد. تقریبا مثل دور بودن از دنیا بود و رفتن به یک جای افسانه ای. مری تصمیم گرفته بود راز وجود باغ مخفی را برای خود نگه دارد اما...
هیچ کس "اسکروچ" خسیس و دمدمی مزاج را دوست ندارد. او نه کارفرمای خوبی است و نه دوست، همسایه و فامیل خوبی. در آستانه یک شب کریسمس که همه گرداگرد هم هستند و لحظه های شادی را با هم سپری می کنند، او تنهاست و از این تنهایی او را گریزی نیست. سبب بی کسی اش شیوه ی زندگی و تفکر اوست.
"بنجی فاولی"، معروف به "موش"، به خاطر یک لحظه اشتباه حالا مجبور است که با "مارو همرمن" و پسری که ژاکت مشکی پوشیده، درگیر شود. همرمن با آن هیکل گندهاش الان باید توی دبیرستان باشد، نه توی دبستان؛ ولی بنجی ناخواسته او را مسخره کرده و حالا باید آماده درگیر شدن با او بشود. بنجی چه کاری میتواند بکند؟ فرار کند، مخفی شود ... یا با او روبرو شود؟
برای سال های چهارم و پنجم دبستان مجموعه ای از دو كتاب خواندن و كارورزی فارسی آموز ادبی ۳ بخش پیشرفته ی آموزش خلاق زبان فارسی پایه است.
خانوادهی کولی، دخترک سیزده ساله، تصمیم میگیرند دختر خود را شوهر دهند و او مثل تمامی دختران هندی باید خانوادهاش را ترک کند. فقر، شرایط اجتماعی و آیین و رسومات دست و پا گیر آن سبب میشود این دختر همسر پسری شود که به سبب بیماری حتی از خودش نیز کوچکتر به نظر میرسد و مدت کوتاهی نیز پس از ازدواج بمیرد. اما کولی که غیر از مصاحبتی کوتاه با همسرش نبوده است، باید مانند تمام بیوههای هندی پس از مرگ شوهر با خانوادهی شوهرش زندگی کند.
"ایندیا" تازه به فروشگاه مواد غذایی "وین دیکسی" رسیده بود که مشاهده کرد یک سگ گنده زشت که معلوم بود حال و روز خوبی ندارد، کل فروشگاه را به هم ریخته و حالا با زبان آویزان، روبروی او ایستاده و به او لبخند میزند. بدینترتیب این سگ عجیب، اولین دوست ایندیا در خانه جدیدشان بود؛ دوستی که در مقایسه با دوستان بعدیاش چندان هم عجیب و غریب نبود!