کتاب درباره هویت کودکان
<p>هویّت یا کیستی به مجموعه نگرشها، ویژگیها و روحیات که یک فرد و آنچه وی را از دیگران متمایز میکند، گفته میشود. کودک باید به مرور درک درستی از کیستی خودش داشته باشد و خانواده باید در این راه به او کمک بسیار کنند.</p>
داستان « تو کوچولو هستی/ نیستی » داستانی است درباره اینکه تو همزمان میتوانی هم «بزرگ» باشی و هم «کوچک» و این بستگی به این دارد که نسبت به چه کسی سنجیده شوی.
این داستان درباره دو موجود پشمالوست که نمیتوانند بر سر اینکه کدام بزرگ است و کدام کوچک به توافق برسند. تا اینکه سرانجام دو موجود پشمالوی دیگر از راه میرسند و آنها به این نتیجه میرسند که هر یک از آنها هم بزرگ هستند و هم کوچک.
دوشنبه, ۱۰ مهر
کتاب لوبی ها در بلوز جدید یکی از لوبی ها به نام رابرت برای خودش یک بلوز جدید میبافد. لوبیها از دیدن او با این بلوز تعجب میکنند چون همه لوبیها باید مثل هم باشند! گیلسپی یکی دیگر از لوبیها از ایده او خوشش میآید و برای خود بلوزی شبیه به بلوز رابرت میبافد. کمکم متفاوت بودن بین لوبی های دیگر هم طرفدار پیدا میکند و همه لوبی ها برای خود بلوزی همانند بلوز رابرت میبافند تا به این ترتیب آنها هم متفاوت باشند!
چهارشنبه, ۱۰ خرداد
وودرو پسری دوازده ساله با چشمانی چپ است که یک شب مادرش ناگهانی خانه را ترک می کند و ناپدید می شود و او ناچار برای ادامه زندگی پیش پدربزرگ و مادربزرگ خود در یکی از شهرهای ویرجینیا می رود.
شنبه, ۵ اسفند
رها دختر نوجوانی است که با مادر و پدرش در تهران زندگی می کند. تکلیف درس جغرافی او درباره یکی ازشهرهای ایران است. او دوست دارد جایی را انتخاب کند که با دیگرشهرها متفاوت باشد. او بدنبال نقشه ایران به سراغ کمد مادر می رود و به جای نقشه، بسته ای را پیدا می کند که محتویات آن راز تکان دهنده و هولناکی است.
شنبه, ۵ آذر
کتاب «دختر ستارهای» داستان ورود استار گرل، دختری که تا 16 سالگی در خانه درس خوانده، به دبیرستان مایکا در آریزونای آمریکا است. او با رفتار خود دبیرستان را دستخوش دگرگونی میکند. استارگرل متفاوت است؛ در لباس پوشیدن و رفتار. به همه کمک میکند، تیم رقیب را هم تشویق میکند، برای هممدرسهایهای خود آهنگ تولد میخواند و عاشق یاری رساندن به افراد تنها و درمانده است. این همه تفاوت در مدرسهای که «معمولی بودن» بزرگترین فضیلت است، استارگرل را در وضعیت دشواری قرار میدهد.
پنجشنبه, ۱۷ تیر
دسپرا، آخرین فرزند پدر و مادر و تنها موش زنده میان خواهر و برادرهایش بود. او برخلاف موش ها با چشمهای باز میان دیوارهای یک کاخ به دنیا میآید. او بسیار کوچک است با گوشهایی بسیار بزرگ. رفتارش هم هیچ شباهتی به موشها ندارد. خواهر و برادرهایش سعی میکنند روش زندگی موشها را به او یاد بدهند. اما هنگامی که خواهرش او را به کتابخانه میبرد تا راه و رسم به دندان کشیدن کاغذها را یادش بدهد، اتفاقی عجیب رخ میدهد؛ نشانههای روی صفحهها، همانهایی که خواهرش به آنها «خرچنگ قورباغه» میگوید، شکل میگیرند. شکلها به واژهها تبدیل میشوند و عبارتی دلنشین و شگفتانگیز را تشکیل میدهند: «یکی بود، یکی نبود.» و اینگونه دسپرا جادوی کلمات میشود و نمیتواند مانند موشهای دیگر، از جویدن کاغذها و تکه تکه کردن کتابها لذت ببرد.
دسپرا، موش کوچولویی است که شبیه خواهر و برادرها و پدر و مادرش نیست. شبیه هیچ موش دیگری توی دنیا نیست. او نمیتواند کتابها را بجود، محو تماشای نور خورشید نشود و وقتی کاخ از صدای موسیقیای که پادشاه برای دخترش مینوازد، پر میشود، خودش را کنترل کند.
دسپرا نمیتواند قوانین موشها را یاد بگیرد. وقتی یک موش تمام قوانین موشها را زیر پا میگذارد و بدتر از همه عاشق دختر پادشاه میشود، جایی جز سیاهچال تاریک و وحشتناک نصیبش نمیشود. بله! سیاهچالی پر از موشهای بزرگ گرسنه که منتظر موشهای کوچک میمانند. سیاهچال مرگ!
شنبه, ۴ مهر