کتاب های کودک و نوجوان
«پیونگ یانگ؛ سفری به کرهی شمالی» نخستین کتاب از مجموعهی چهارگانه سفرنامههای مصوری هستند که «گی دولیل»، انیماتور و کارتونیست کانادایی به تصویر کشیده است. این چهارگانه ماجراهای سفرهای «دولیل» به چهار کشور آسیایی کرهشمالی، فلسطین، میانمار و چین را با سادگی، صداقت و طنز روایت میکنند.
سه شنبه, ۱۶ شهریور
کتاب «زشتهای زیبا» از مجموعه کتاب «علوم ترسناک» کتابی علمی و طنزآلود درباره جانوران کوچکی است که اغلب از آنها میترسیم یا چندشمان میشود، مانند کرمها، مورچهها و عنکبوتها و در کتاب به آنها جانوران موذی گفته میشود.
یکشنبه, ۱۴ شهریور
خواندن کتاب «دماغ ملکه» از دیک کینگ اسمیت شما را در هر سنی که هستید خوشحال میکند. «دماغ ملکه» با نثری روان و جذاب ماجراهای هارمونی پارکر دختر ده سالهای که عاشق جانوران، جادو و خیالپردازی است را به زیبایی به نمایش میگذارد. دختری است که انتخابهایش و آرزوهایش چندان مورد تایید خانواده نیست و رابطهاش با والدین و خواهرش بهتدریج از چالشهای همیشگی به صلح میرسد.
چهارشنبه, ۱۰ شهریور
«مراقبم باش!» داستان کتابخوانی پسری به نام یوری همراه با آقای اشنیپل است. آنها در خیالشان پرواز میکنند. داستان نشان میدهد که برخی از قوانین والدین منطقی نیست و ذهن کودک را با تخیل و انعطاف همراه میسازد.
سه شنبه, ۹ شهریور
در کتاب «عینک نمیزنم!» دخترکوچولویی به نام تانیا بعد از مراجعه به چشم پزشکی متوجه میشود که نیاز به عینک دارد اما او عینک زدن را اصلا دوست ندارد. تانبا پس از چندین بار تلاش برای گم کردن عینکش، در نهایت متوجه میشود با عینک چهقدر بهتر از عهده بازیها و کارهایش برمیآید.
یکشنبه, ۷ شهریور
کتاب «رختخواب خیس» درباره موضوع شب ادراری کودکان است. در این کتاب پسر بچهای به نام مکس که خودش قبلا همین مشکل را داشته است، تصمیم میگیرد تا مشاور کودکان دیگر شود. او با توضیح این مطلب که مشکل شب ادراری مشکل خیلی از بچههای دنیا است و توضیح سیستم دفع بدن برای دوستان کوچکش، به آنها کمک میکند تا مشکلشان را برطرف کنند.
چهارشنبه, ۳ شهریور
«درخت خاطره» داستانی لطیف با موضوع دوستی و غم از دستدادن دوست و زنده نگهداشتن خاطراتش است.
سه شنبه, ۲ شهریور
لوته و لوییزه، دوقلوهایی هستندکه از وجود هم بیخبرند و در دو دنیای متفاوت زندگی میکنند. لوییزه همراه پدرش که رهبر ارکستر و آهنگسازی مشهور است در دنیای پرهیاهو و مجلل هنرمندان در وین به سر میبرد و لوته با مادرش که سردبیر عکاسی یک مجله است، در مونیخ زندگی سادهای دارد.
دوشنبه, ۲۵ مرداد
کتاب «چارلی و آسانسور بزرگ شیشهای» دنبالهی کتاب «چارلی و کارخانهی شکلاتسازی» است. داستان کتاب درست از همان جایی آغاز میشود که کتاب قبلی به پایان رسیده بود؛ چارلی همراه پدر و مادرش و پدربزرگها و مادربزرگهای سالخوردهاش در آسانسور شیشهای و بزرگ آقای وانکا، صاحب کارخانهی شکلاتسازی، هستند.
یکشنبه, ۲۴ مرداد
کتاب «ما» از مجموعه کتاب «قصههای نترسناک» به ترس کودک از تنهایی و جدایی از والدین میپردازد و او را کمک میکند تا با ترسش روبرو شود.
سه شنبه, ۱۹ مرداد
«انگشتان پا اسم ندارند» برای همین ناراحت هستند. هر بار تلاش میکنند یک اسمی مانند عدد یا نتهای موسیقی را روی خودشان بگذارند. این نامگذاریها برای آموزش عددها و واکها (حرفها) و غیره به کودکان کمک میکند.
دوشنبه, ۱۸ مرداد
یک کودک در «روزی که تو به دنیا آمدی» حرفهای پدرش را درباره این روز واگویه میکند. پدر با زبانی لطیف همه شرایط محیطی و حسی آن روز را توصیف میکند. او از جهان پیرامون کودک میگوید که دربردارنده هستی و خانواده است. عمق این گفتهها کودکان و هر بزرگسالی را به فکر فرو میبرد.
یکشنبه, ۱۷ مرداد
«انتظار عروسکی» درباره عروسکهای پشت پنجره است. هرکدامشان منتظر چیزی هستند. آنها شاهد دوستیها و احساسها وتغییرات آب و هوا هستند.
شنبه, ۱۶ مرداد
جانوران «یک موجود خیلی عجیب» را در جنگل پیدا میکنند که در انتها میفهمند یک نوزاد انسان است. بچه گریه میکند و جانوران نمیدانند با او چه کنند و هرکدام از ظن خود با او یار میشوند! تا اینکه مادر نوزاد سر میرسد و او را آرام میکند.
دوشنبه, ۱۱ مرداد
«فضانوردها در کوره آجرپزی»، داستان دو پسر مهاجر از خراسان جنوبی است که کارگران کورهٔ آجرپزی هستند. «سبزعلی»، یکی از پسران، پایاش در میان خاک به چیزی تیز گرفته و زخمی شده و گرفتار بیماری مهلک کزاز شده است. «چمن»، پسر دیگر، میخواهد او را نجات دهد؛ اما از این بیماری خلاصی نیست. سبزعلی بیمار است و هذیان میگوید: «بیبی من رفتم توی کوزه شنا کنم. آنقدر به من نگو سوسک سیاه! ببین ماهی شدم!... نه مرا نیاندازید توی تنور!» چمن که میخواهد او را زنده نگه دارد، به یاد فیلمی میافتد که در تلویزیون دیدهاند: فیلمی دربارهی سفر به ماه: «مگر قرار نیست با هم به کره ماه برویم؟ فضانوردها را یادت رفته؟ کره ماه را چه؟ نگاهاش کن، از پنجره پیداست! آن سیاهیهای رویاش را ببین! آنجا آب و درخت است!» اما سبزعلی آرام نمیگیرد و مرتب تکرار میکند که میمیرد. او از مرگ میترسد: «من که مردم، زیر خاکام میکنید! مثل بابا غریب! چمن نگذار مارها گوشت تنام را بخورند!» چمن با تصویرهایی که از سفر به ماه برای سبرعلی میسازد، تلاش میکند او را تا سحر بیدار نگه دارد؛ زیرا گفتهاند سبزعلی، سحر را نخواهد دید و این درد، درمانی ندارد: «درماناش مرگ است!»
یکشنبه, ۱۰ مرداد
«بابا و دایناسور» داستان پسری است که میخواهد مانند پدرش شجاع باشد. او از یک دایناسور کمک میگیرد که از هیچچیز نمیترسد. تا اینکه دایناسور گم میشود و اینجا پدر به کمک او میآید. پسر درک میکند که ترسیدن ایرادی ندارد و دوباره دایناسورش را مییابد.
چهارشنبه, ۶ مرداد
داوود پسر آرام و حرف گوشکنی است که هیچوقت از پدرش کتک نخورده است. همین موضوع بهانهای است تا برادران بازیگوشاش او را «نوکر بابا» صدا بزنند. زمانی که بستهی اسکناس پدر در چاه مستراح میافتد، این نام مستعار کابوس داوود میشود.
چهارشنبه, ۶ مرداد
کتاب «لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد» اولین داستان شل سیلور استاین برای کودکان بوده است. این داستان مثل دیگر داستانهای این نویسنده از مفاهیم عمیق و فلسفی برخوردار است. نمیتوان گفت داستان فقط مخصوص کودکان است؛ بلکه بزرگسالان هم میتوانند با بارها خواندن از آن لذت ببرند و به فکر فرو روند. «لافکادیو»، شیری بود که از شیر بودن خسته شده بود و مسیری جدید در پیش گرفت اما آن مسیر نیز نتوانست روح ناآرام او را آرامش بخشد.
سه شنبه, ۵ مرداد
کتاب «من شنگم» از مجموعه کتاب «شنگ و شنگبان»، داستان پیدا شدن «شنگ» و معرفی بهترین دوستان او و همینطور معرفی «شنگبان» به ماست. البته مثل همه جلدهای دیگر، «شنگ» و دوستانش یعنی «تدی» و «زرافه» دست به خلاقیتهایی برای پر کردن زمان تنهاییشان میزنند.
یکشنبه, ۳ مرداد
کتاب «دلشورهٔ روز اول» از مجموعه کتاب «داستانهای معلم دوست داشتنی ما»، داستان دلشورهای است که با وارد شدن به یک فضای جدید آدم را فلج میکند. ترس و وحشت و ناتوانیای که با روبهرو شدن با شرایط تازه همه وجودمان را فرا میگیرد. با خواندن این کتاب، کودکان متوجه میشوند که دلشوره و ناآرامی فقط مخصوص کودکان نیست، بلکه هر کسی، حتی آموزگارها هم میتوانند در شرایط تازه به آن دچار شوند.
سه شنبه, ۲۹ تیر
کتاب «رامونا همیشه راموناست» جلد هفتم از مجموعه کتاب «رامونا» ست. داستان این جلد داستان بزرگ شدن راموناست. رامونای شیطان که نمیشد دقیقهای او را به حال خود گذاشت؛ الان تنها در خانه میماند تا مادر و پدر و خواهرش «بئاتریس» به خانه برگردند. او در این مدت سعی میکند دختر خوبی باشد تا از رفتن به خانه مادربزرگ «هوی» نجات پیدا کند و در اینکار به نظر میرسد کاملاً موفق است.
دوشنبه, ۲۸ تیر
کتاب «دس دسی باباش مییاد» کتابی است پر از بازی و رنگ و شور. بازیهای کودکانهٔ قدیمی و بازیهای فراموش شده. کتاب، بازیهای آهنگین کودکان قدیم را برای نسلی دیگر بازخوانی و یادآوری میکند.
چهارشنبه, ۲۳ تیر
کتاب «مرگ بالای درخت سیب» کتابی است در ستایش مرگ. از آنجایی که همه ما انسانها در تمامی دورانها به دنبال زندگی جاودانه هستیم، شنیدن این داستان دوباره آرزوی دیرینهمان را به ما یادآور میشود. آرزوی زیستن برای همیشه و زندگی بدون مرگ.
سه شنبه, ۲۲ تیر
کتاب «مادرجون! چرا اسمم یادت رفته؟!» مثل یک کتاب شعر است، شعرهایی بیقافیه. شعرهایی که «پرل» برای ما میگوید و ما را با اینکار شریک دردهای زندگیاش میکند. کتاب «مادرجون! چرا اسمم یادت رفته؟!» کتابی است درباره عشق، دوست داشتن و خانواده. کتابی است درباره «پرل»، دختری تنها.
دوشنبه, ۲۱ تیر