کتاب های ادبیات کلاسیک جهان برای کودک و نوجوان
کتابهایی که در این بخش معرفی شدهاند، آثاری هستند که از آزمون زمان، سربلند بیرون آمده و جاودانه شدهاند و به سبب درونمایهی انسانی و جهانشمول و دارا بودن ارزش هنری، همواره تازگی خود را حفظ و با کودکان و نوجوانان نسلهای سرزمینهای گوناگون ارتباط برقرار کردهاند. البته ادبیات کلاسیک تنها به آثار ادبی بازمانده از قرنهای گذشته گفته نمیشود، گاهی آثار ادبی معاصر هم در دستهی ادبیات کلاسیک جای میگیرند.
ایتالو کالوینو، نویسندهی ایتالیایی، در کتاب «چرا باید کلاسیک را خواند» ویژگی مشترک آثار کلاسیک را اینگونه بیان میکند: «آثار کلاسیک کتابهایی هستند که تاثیر خارجی بر جای میگذارند و همچنان که بهعنوان امر فراموشنشدنی بر جای میمانند، در هزارتوی یاد، درناخودآگاه جمعی یا فردی پنهان میشوند.»
ج.ام بری[1]: "پیتر پن[2]" هنوز هم یکی از محبوبترین کتابهای کلاسیک کودکان است و تا به حال تفسیرهای زیادی را به خود دیده است.
دوشنبه, ۱۰ بهمن
کتاب «شاهدخت شریفه و والتر شجاع» شامل دو داستان بازنویسی شده از دو افسانه قدیمی است از کشورهای مصر و آلمان است با موضوعهای آزادی، زیرکی و ذکاوت یک زن و تردستی در تیراندازی.
چهارشنبه, ۲۴ اردیبهشت
کتاب « درنا »، داستان پیرمرد و پیرزنی است که نه بچهای دارند و نه ثروتی. در یک روز برفی پیرمرد یک درنا را از دام نجات میدهد. همان شب دختری که راهش را گم کرده است، به خانه آنها میآید و در آنجا ماندگار میشود.
شنبه, ۱۵ مهر
کتاب «روزگار رؤیا» مجموعه چهارده افسانه از بومیان استرالیاست که در دو فصل داستانهای کهن و داستانهای جدید گروه بندی شده اند. این افسانهها نوشته و گردآوری اوود گروو از بومیان استرالیاست.
چهارشنبه, ۴ مرداد
این مجموعه پنج جلدی از قصهها و افسانههای گریم با نام های «پسری که پدرخواندهاش مرگ بود و داستانهای دیگر»، «برادران سیاه شیطان و داستانهای دیگر»، «سه کوتوله در جنگل و داستانهای دیگر»، «زیبای خفته و داستانهای دیگر» و «شنل قرمزی و داستانهای دیگر» با هدف آشنایی نوجوانان با قصههای آلمانی و لذت بردن از ادبیات کهن و عامیانه ترجمه و منتشر شده است.
چهارشنبه, ۲۹ دی
کتاب اژدهایان ،دوران باستان، قرون وسطا و بعد....کتابی است شامل قصه های عامیانه ی کوتاه و افسانه های نو از حضور اژدهایان در زندگی مردم که بیشتر موضوع های آن به پیروزی خیر بر شر می پردازد. کتاب، این قصه ها را به چهار فصل اژدهایان دوران باستان، اژدهایان قرون وسطا، اژدهایان قصه های عامیانه و اژدهایان دوره های بعد تقسیم کرده است.
دوشنبه, ۲۴ خرداد
لس نهمین فرزند خانواده است. مادرش که از تولد دختر دیگری در خانواده دلخور است، از انتخاب نام برای آخرین فرزندش خودداری می کند و همه او را پیکا یا دختر می نامند.
چهارشنبه, ۱ آبان
هر چهار نفر به راه افتادند و سفرشان را آغاز کردند. سفر به سرزمین "از". خورشید در آسمان می درخشید و وجود هر چهار تا مانند خورشید گرم و پر از امید بود. "مترسک" می خواست صاحب مغز شود تا مجبور نباشد همه ی عمر را میان ذرت های مزرعه سپری کند.
شنبه, ۲۵ اردیبهشت
"توی جاده، سربازی قدم رو می آمد – چپ، راست! چپ، راست! کوله بارش را به دوش گرفته بود و یک شمشیر به کمر بسته بود، چون رفته بود جنگ و حالا داشت به خانه بر می گشت. توی راه، به جادوگر پیری برخورد: جادوگر آن قدر زشت بود که لب پایینش درست روی سینه اش آویخته بود. جادوگر گفت:
- عصر به خیر، سرباز! شمشیر خوبی به کمرت بسته ای، کوله بار بزرگی هم داری ... به تو می گویند یک سرباز واقعی! خب، حالا اگر کاری را بکنی که من به تو می گویم، هر قدر پول بخواهی به دست می آری!
سه شنبه, ۲۵ اسفند
"در زمان های پیش، شاهزاده ای بود که می خواست با شاهزاده خانمی اصیل ازدواج کند. به این منظور به دور دنیا سفر کرد. او شاهزاده خانم های بسیاری را دید ولی هیچ کدام را نپسندید و از هر کدام ایرادی گرفت.
سه شنبه, ۲۵ اسفند
دکتر "لموئل گالیور"، انگلیسی، که اکنون یک پدر بزرگ است و زمانی دکتر یک کشتی بوده، ماجرای سفرهای دریایی نا فرجام خود را تعریف می کند. او که عاشق ماجراجویی است یک بار در اثر متلاشی شدن کشتی اش به سرزمین آدم کوتوله ها می رود و یک بار هم از سرزمین غول ها سر در می آورد. ماجراهای عجیب، خطرناک و دردسرساز زندگی در این دو سرزمین، موضوع داستان "سفرهای گالیور" است.
داستان با درون مایه اجتماعی – سفرنامه ای، موضوع طنز و پرکششی دارد که گروه سنی "ج" را مجذوب خود می کند. موضوع اختلاف ها و تفاوت ها بین انسان ها و سرزمین ها که گاه منجر به اختلاف می شود.
چهارشنبه, ۵ اسفند
"امیل" برای گذراندن تعطیلات با قطار به نزد مادر بزرگ و خاله اش به برلین می رود. او پدرش را از دست داده و زندگی آن ها از طریق کار مادرش در یک آرایشگاه زنانه می گذرد. آن ها زیاد ثروتمند نیستند و باید برای خرج کردن پول خود برنامه ریزی کنند. امیل بسیار درستکار است و مهربان و برای کار و تلاش مادرش ارزش زیادی قائل است.
در کوپه قطار، امیل، با وسواس مواظب پولی است که همراه دارد اما در یک لحظه که خوابش می برد، پول او را می دزدند. امیل برای پیدا کردن پولش درگیر ماجرای هیجان انگیزی می شود تا دزد دستگیر شود اما چگونه ...؟
یکشنبه, ۱۱ بهمن
"وینی پو" یک خرس است. یک خرس قطبی باهوش و شجاع و در عین حال شاعر با شعرهای با مزه و زیبا، اما نه از آن خرسهای قطبی که شما میشناسید. او یک عروسک خرسی است به نام "ادوارد خرسه " که خودش را وینی پو معرفی میکند.
چهارشنبه, ۳۰ دی
"کوتولهها قهرمان نیستند، بلکه اشخاصی حسابگرند که برای پول ارزش زیادی قایلند، بعضی از آنها حقهباز و خائن و افرادی بسیار بد هستند، بعضی نه، افرادی نسبتا خوب و شرافتمندند مثل تورین و گروهش، البته اگر انتظار شما از "خوب" زیاد بالا نباشد".
حالا "بیلیبگینز"، تقریبا ناخواسته، زندگی ساکت و آرام و بیدغدغه خود را رها کرده و به امید دستیابی به گنجی تمام نشدنی، با آنها وارد سفری بسیار خطرناک می شود. اما آیا آنها از این سفر جان سالم بدر می برند؟ و مهمتر از آن، آیا آقای بگینز می تواند مشکلی از کوتولهها را حل کند یا خود هم مشکلی برای آنان خواهد بود؟
یکشنبه, ۱۳ دی
قصههای برادران گریم دریچهای از دنیای سحر و جادو و پریان را بر روی خواننده باز میکند. از جمله قصههای مشهور این مجموعه "سیندرلا" و "رامپل استیلت اسکین" است. برخی از قصهها دارای ماهیتی چند گانه است مانند "گور مرد ثروتمند" که آمیزهای از تخیل و دین است. برخی دیگر ترسناک است مانند قصه "داماد جنایتکار".
در سایت کتابک بخوانید: معرفی برادران گریم
شنبه, ۲۱ آذر
لوسی یک باره گفت: «این صدای چیست؟»
آن خانه خیلی بزرگتر از هر خانهای بود که لوسی تا آن روز دیده بود و فکر آن همه راهروهای دراز و ردیف درهایی که به اتاقهایی خالی باز میشد، کم کم او را میترساند. ادموند گفت:«یک پرنده بود خنگ خدا»
پیتر گفت: «صدای جغد بود. این خانه برای پرندهها محشر است. من دیگر میخواهم بخوابم. به نظرم بهتر است فردا برویم ته و توی این خانه را در بیاوریم. ممکن است هر چیزی توی این جور خانهها پیدا بشود....»
سه شنبه, ۱۰ آذر
"هکلبریفین" یک پسر بچه معمولی بود، شاید از معمولی هم معمولیتر بود. حتی نزدیک بود در خانه "بیوه دوگلاس"، یک آدم حسابی شود. تا اینکه سر و کله باباش پیدا شد و بعد از اینکه چند سری کتک مفصل خورد و داخل یک کلبه زندانی شد، فهمید که باید کاری بکند. از بدشانسی یا خوششانسیاش جیم، برده سیاه، هم به همین نتیجه رسیده بود و در نتیجه ...
"سرگذشت هکلبریفین" شاهکار "مارک تواین"، نویسنده طنزپرداز و قدرتمند آمریکا در قرن نوزدهم است.
یکشنبه, ۸ آذر
"من بهترین چیزم را به وطنی که دوستش دارم، دادم و اشگ نریختم تا او به جنگ برود و دفاع کند. این عزیز ترین فرد همسر من است ..." این عبارتی است که خانم "مارچ" در هنگام زخمی شدن شوهرش به دختران نگران خود یعنی "مگ"، "جو"، "ایمی" و "بت" بیان می کند. دختران جوان در غیاب پدر، فقر، نداری، بیماری، تنهایی و... را تحمل می کنند اما هرگز از پا نمی افتند و با قدرت به کسب علم، هنر، کار، مهارت های زندگی و دلداده گی می پردازند.
یکشنبه, ۸ آذر
خورشید روی سبزه ها و درخت های درهم تنیده ی "باغ مخفی" می تابید. این نامی بود که "مری" روی باغ گذاشته بود. این اسم را دوست داشت و وقتی بین دیوارهای قدیمی و زیبای آن تنها می گذشت و کسی نمی دانست او کجاست، بیشتر لذت می برد. تقریبا مثل دور بودن از دنیا بود و رفتن به یک جای افسانه ای. مری تصمیم گرفته بود راز وجود باغ مخفی را برای خود نگه دارد اما...
سه شنبه, ۳ آذر
هیچ کس "اسکروچ" خسیس و دمدمی مزاج را دوست ندارد. او نه کارفرمای خوبی است و نه دوست، همسایه و فامیل خوبی. در آستانه یک شب کریسمس که همه گرداگرد هم هستند و لحظه های شادی را با هم سپری می کنند، او تنهاست و از این تنهایی او را گریزی نیست. سبب بی کسی اش شیوه ی زندگی و تفکر اوست.
اما روح سه زمان گذشته، حال و آینده ی زندگی اش در برابر او ظاهر و سبب تحول و دگرگونی شخصیت او می شوند. در این سفر شگفت انگیز و دور و دراز چه بر اسکروچ می گذرد که از آن درس می گیرد و دوباره احساسات انسانی را به دست می آورد؟
یکشنبه, ۱ آذر
اودیسه، اسطوره ای حماسی است که در ابتدا توسط هومر، خواننده و نوازنده ی نابینا، در قرن هشتم پیش از میلاد به صورت شعر و ترانه نوشته شده و اکنون بازنویسی آن به صورت نثر در دست ماست.
شنبه, ۴ مهر
روبرتا، پیتر و فیلیس مجبور هستند به همراه مادر خانه خود را ترک کنند و در یک خانه ی کوچک نزدیک راه آهن زندگی کنند، چون اتفاق ناخوشایندی برای پدر رخ داده است. مادر ترجیح می دهد که بچه ها چیزی از ماجرا ندانند اما بچه ها پس از ماجراهای مختلف از این راز با خبر می شوند و ...
شنبه, ۲۴ مرداد
وقتی ویلبر به دنیا آمد یک خوک زردنبو و لاغر بود برای همین آقای ارابل صاحب او تصمیم گرفت او را سر به نیست کند چون یک چنین خوکی دردسر ساز است. اما فرن، دختر آقای ارابل با خواهش و البته گریه فراوان پدرش را راضی کرد که در تصمیمش تجدید نظر کند.
پدر هم مسئولیت نگهداری ویلبر را به عهده فرن گذاشت. فرن با ویلبر دوران خوبی را گذراند اما فقط برای مدتی کوتاه. ویلبر به سرعت بزرگ می شد و حالا دیگر خوک سرحال و چاقی شده بود که نگهداری از او خرج زیادی برای خانواده داشت و پدر به فکر فروش او افتاده بود و این برابر بود با خطر دوباره برای ویلبر.
یکشنبه, ۲۱ تیر