شباویز
پرندهی گیج داستانی خیالی درباره نهنگهاست، نهنگهایی رنگارنگ که مشکلشان این است که پرندهای سربههوا در خروجی فوارهشان گیر میکند.
چهارشنبه, ۲۳ فروردین
اولین باری که دخترک را دیدم به دریا خیره شده بود. به او پیشنهاد بازی قایم باشک را دادم و او پذیرفت اما با چشم های باز بازی می کرد و این کار مرا متعجب کرد. فهمیدم چشمانش قدرت دیدن ندارد اما خود او آن قدر توانا بود که با لمس کردن صورت من توانست شکل مرا روی ماسه های کنار دریا بکشد.
سه شنبه, ۳ مرداد
دو دختر در یک صبح زیبا و در جنگلی که بوی باران و گیاه می داد با هم آشنا و دوستی بین آن دو پدید آمد. آن ها با یکدیگر به تماشای موریانه ها ی چوب خوار، کنه و مورچه های بالدار که بر سر دانه ای با هم می جنگیدند پرداختند.
چهارشنبه, ۲۱ مهر
نورا پسری ایلیاتی است که پدرش در دوره کودکی او به دست مردی از ایل همسایه کشته میشود. نورا به رسم قبیله باید پسر آن مرد را بکشد تا نشان دلیری را بهدست آورد اما مادر نورا اورا به بخشیدن و گذشت تشویق میکند.
شنبه, ۱۷ اسفند
«خانم معلم نقاشی غزاله را برداشت، به بچه ها نشان داد و گفت:
- چه کسی تا حالا پرنده ای مثل این پرنده دیده است؟
هیچ کس ندیده بود. خانم معلم دوباره گفت:
چهارشنبه, ۱۴ اسفند
پیرزنی در دهکده زندگی می کند. او برای اهالی ده از شیر بزش ماست درست می کند. "روباه دم بریده" داستان روباهی است که هر روز سراغ شیری که پیرزن از بزش دوشیده می رود، آن را می خورد و فرار می کند.
سه شنبه, ۲۴ دی
این داستان بازنویسی خلاق از معروفترین قصه کتاب "هزار و یکشب" یعنی قصه شهرزاد و پادشاه است، کنجدشاه، شاه شهر سیاه است. روح او آکنده از نفرت است. شهرزاد قصهگو بانوی شهر قصههاست و به هرکجا که میرود با قصهگویی و مهربانی، شادی و شور میبرد.
پنجشنبه, ۳۰ آبان