«قورقوری کوچولو بزرگ میشود!» داستان بچه قورباغهای است که از تغییرات بدنش و بزرگ شدن میترسد. اما به تدریج متوجه میشود بزرگ شدن هم خوبیهای خودش را دارد.
زندگی بدون رویا کابوسی تلخ است. زندگی بدون تخیل آدمی سنگین و سخت است. رویاهای شیرین آدمی است که به زندگی رنگ و بویی تحمل پذیرمی دهد.یکی از جاهایی که می شود رویاها را به تصویر کشید، کتاب های تصویری کودکان است؛ آن جا که مرزهای واقعیت شکسته می شود و با خیال انگیزی و رنگ، دنیای تازه ای برای کودک تصویر و ترسیم می شود.
ارنست، جهانگرد و عکاس، با کشتی بخار به سرزمین سرخپوست ها می رود تا در یکی از صخره های معروف آن دیار از جنگ بین ژنرال کاسترو سرخپوست ها عکس بگیرد. همه جور موجودی سوار کشتی هستند، از شکارچی معروفی که همیشه تفنگ به دست دارد تا کارآگاه پینکرتون معروف با پنج پلیس مخفی اش.
«نویل» داستان پسر کوچکی است که به همراه خانوادهاش به خانه جدید اسباب کشی میکند. هیچکس نظر او را درباره اسبابکشی نپرسیده است. او حالا هیچ دوستی ندارد و تنهای تنهاست و بدترین بخش ماجرا هم همین است.
زمستان است و برف سنگینی باریده است. در خانه جغد چندین بار به صدا در می آید. اما هیچ کس پشت در نیست. سرانجام جغد به این نتیجه می رسد که حتما زمستان است که در می زند و او را به داخل خانه دعوت می کند. زمستان با هیاهوی وارد خانه می شود، آتش شومینه را خاموش می کند، سوپ او را به یخ تبدیل می کند و خانه جغد را حسابی به هم می ریزد.
یک روز جانوران جنگل متوجه رخ دادن اتفاقات عجیب و غریبی در دور و برشان میشوند. درختها و شاخههایشان یکی یکی ناپدید میشوند. چه اتفاقی دارد میافتد؟ جانوران دست به کار میشوند تا این معما را حل کنند. پس از جستجوهای فراوان و بررسی شواهد مقصر پیدا میشود؛ خرس درختان را قطع میکند و به خانه میبرد. اما برای چه کاری؟ مسابقهی سالانهی موشکپرانی نزدیک است و خرس چون نابلد است و نیاز به تمرین دارد.
مراقب باشید! بچه جادوگرها دارند به مدرسه میروند و این یعنی دردسر!
امروز روز اولی است که جما به مدرسه میرود. او ترسیده است. برای همین هم بچه جادوگرها او را به یک غول تبدیل میکنند تا به او جرات بیشتری بدهند. اما مدیر مدرسه معتقد است مدرسه جای یک غول نیست. برای همین بچه جادوگرها هم مدرسه را به کتاب داستان و همه را از گربه ی مدرسه تا مدیر به شخصیت های داستان تبدیل می کنند و همه کلی شیطنت و خوشگذارانی می کنند.
آقای پوسکینز دوست دارد جایزهی «زیباترین حیوان خانگی» را به دست بیاورد. اما خانم فیفی فوفو، پودل بدجنس هر کاری میکند تا جلوی او را بگیرد. او آقای پوسکینز را فریب می دهد و به او راه ورود به محل مسابقه را اشتباه می دهد. آقای پوسکینز برای این که به موقع خود را به مسابقه برساند ناچار می شود میان بر بزند؛ او از روی میله می پرد، داخل تونل می خزد، از مارپیچ پرچم ها رد می شود و از توی حلقه جست می زند...
آقای «فوکفایر» پیرمرد تنهایی است که در یک کلبهی چوبی قدیمی در خارج از شهر و در کنار جنگل زندگی میکند. او غرغرو و بداخلاق است و از کیک میوهای و توله سگها بدش میآید. تنها چیزی که دوست دارد پرندگان هستند. او نقاشی کشیدن از پرندگان را هم دوست دارد.
با فرا رسیدن فصل سرما پرندگان به سمت جنوب مهاجرت خواهند کرد. آقای فوک فایر برای تشویق پرندگان به ماندن در حیاط خانهاش برای آنها غذا میگذارد. اما سنجابها غذای پرندگان را میخورند و آنقدر زبل و باهوش هستند که همه نقشههای آقای فوکفایر برای فراری دادنشان را خنثی کنند. در آخر با فرا رسیدن زمستان پرندگان میروند و آقای فوکفایر تنها و غمگین برجا میماند. سنجابها تصمیم میگیرند به جبران غذاهایی که خوردهاند آقای فوکفایر را خوشحال کنند.
«دابودیم» موجود تخیلی فیل مانندی است. اما دابودیم واقعاً چیست؟ در طول کتاب به دابودیم نقشهای مختلفی نسبت داده می شود. اما دابودیم بهتر است خودش باشد. در پایان دابودیم فقط دابودیم است!
با ورق زدن هر صفحهی کتاب، کودک سعی میکند حدس بزند دابودیم چیست و به همراه تصاویر کتاب دابودیم را در نقشهای مختلف تصویر میکند تا آخر که به نظر میرسد دابودیم فقط دابودیم است!
کتاب « میلیون ها گربه » داستان زوج پیری است که چون تنها هستند نمیتوانند خوشحال باشند. پیرزن آرزوی داشتن یک بچه گربه میکند و پیرمرد به سوی تپهای میرود که میلیونها و میلیاردها گربه روی آن زندگی میکنند. پیرمرد میخواهد زیباترین بچه گربه را انتخاب کند، اما نمیتواند. همه آنها زیبا هستند. پس به همراه میلیونها گربه به خانه بر میگردد. اما وقتی به خانه میرسند به این نتیجه میرسند این همه گربه را نمیتوانند سیر کنند.
پس از گربهها میخواهند خودشان انتخاب کنند کدامشان زیباترین است تا پیش آنها بماند. گربهها با هم دعوا میکنند. پیرمرد و پیرزن داخل خانه فرار میکنند. وقتی بیرون میآیند از گربهها خبری نیست و تنها یک گربه باقی مانده که چون فکر میکرده معمولی است، گربههای دیگر با او کار نداشتهاند. زوج پیر بچه گربه را به خانه میبرند و به او غذا میدهند. آنها معتقدند او زیباترین گربه است.
سایمن ماشین زرد، ماشین آبی و ماشین سبز را به فردیناند میدهد و فردیناند ماشین قرمز معرکهاش را به سایمن میدهد. فردیناند میگوید: «معامله معامله است. به هم زدنش جرزنی است.» سایمن تکرار میکند: «معامله معامله است. به هم زدنش جرزنی است»
اما وقتی سایمن متوجه می شود که باز هم فردیناند به او کلک زده است، تصمیم می گیرد به او درسی بدهد.
این یک واقعیت پذیرفته شده است: زرافهها هم میخوابند! اما این جانوران زیبای خالدار وقتی میخوابند با گردن بسیار دراز خود چه میکنند؟ آن را دور خود حلقه میکنند؟ سرش را بین دو تا شاخه میگذارد؟ یا خیلی ساده گردنش را تا میکند و سرش را روی پشتاش میگذارد؟ یا از چند پرنده میخواهد که کمکاش کنند؟ با کمی تلاش میتوان روشهای مختلفی را برای خوابیدن زرافه تصور کرد، اما در نهایت فقط یکی از آنهاست که با عقل جور در میآید.
اگر یک روز همراه مادر به شهر بروید چه اتفاقاتی در انتظار شماست؟ اگر روزی دیگر همراه پدر به اردو بروید چه؟
کتاب «فقط من و مامان / فقط من و بابا» دو داستان در یک کتاب است. در داستان اول قهرمان داستان همراه مادر خود به شهر میرود. او قورباغه سبز، حیوان خانگیاش را نیز همراه خود آورده است. آنها برای رفتن به شهر سوار قطار میشوند، به دیدن موزه جانوران میروند و تصمیم میگیرند ناهار خود را در یک رستوران بخورند. اما همه چیز به خوبی و خوشی پیش نمیرود و قهرمان داستان مرتب به دردسر میافتد. پس از پایان این داستان میتوانید کتاب را بچرخانید و از انتها، داستان «فقط من و بابا» را بخوانید. آنها در این داستان به اردو (کمپینگ) میروند. داستان، تلاشها و اشتباه های کودک قهرمان داستان و همراهی پدرش را روایت میکند.
اتوبوس سواری جالب است و زمانی که در ایستگاه منتظر اتوبوس هستی ماجراهای سرگرم کننده آغاز میشود. مسافران اتوبوس چه کسانی هستند؟ آنها تا اتوبوس سر برسد، زمان خود را چگونه میگذرانند؟ کتاب «ایستگاه» را ورق بزنیم تا پاسخ این پرسشها را بیابیم.
«ایستگاه» یک کتاب تصویری است. کودک میتواند تصاویر کتاب را مرور کرده و داستان را از زبان خود روایت کند. در هر صفحه جایی نیز برای نوشتن متن دلخواه برای کتاب توسط کودک در نظر گرفته است. کودک میتواند برای هفت شخصیت کتاب نیز به دلخواه خود نامی انتخاب کند و زیر تصویر آنها بنویسد.
«من، من هستم» داستانی تصویری است درباره عاقبت خودخواهی انسانها و تاثیر واژههایی که به کار میبریم.
تریکسی، دختر کوچولویی که هنوز نمی تواند صحبت کند، همراه پدر به لباسشویی عمومی می رود تا لباس های چرک را بشویند. تریکسی خرگوش پارچه ای اش، نافل بانی را هم همراه خودش می برد. آن ها تا انتهای خیابان می روند، از میان پارک می گذرند و پس از مدرسه به لباس شویی می رسند. تریکسی به پدرش کمک می کند تا لباس های چرک را داخل ماشین لباس شویی بریزد.
آبی کوچولو و زود کوچولو با من دوست هستند. روزی آبی کوچولو در غیاب پدر ومادرش به دیدن زرد کوچولو می رود. اما زرد کوچولو در خانه نیست. آبی کوچولو همه جا را به دنبال او می گردد. آن ها با دیدن یکدیگر، از خوشحالی همدیگر را در آغوش می گیرند و هر دو به یک زنگ در می آیند، سبز. حالا پدر و مادر آن ها را نمی شناسند!
لی لی دختر کوچولویی است که دوست دارد هر روز به گردش برود. او «هیچ وقت نمیترسد. حتی وقتی هوا کم کم تاریک میشود» چون همیشه سگش او را همراهی میکند. غافل از این که سگش بسیار ترسو است و به طوری که همه چیز را به شکل هیولا و ارواح ترسناک میبیند، مثلا شاخ و برگهای درخت به چشمش چهرههای ترسناک است، یا صندوق پستی در نظر او به هیولایی با دندانهای تیز تبدیل میشود یا وقتی لی لی در حال لذت بردن از غروب خورشید و غذا دادن به اردکهاست، هیولای دریاچه بر او ظاهر می شود!
هنری عاشق کتاب است،؛ اما نه آن جور که من و تو دوست داریم. او دوست داشت به جای خواندن، آنها را «ببلعد»! بله او به جای خواندن، آنها را میخورد.
هنری هر چقدر بیشتر کتاب میخورد باسوادتر میشود. اما زیاده روی در این کار سرانجام هنری را به دردسر میاندازد. او دیگر نمیتواند کتابها را هضم کند و چیزهایی که یاد گرفته است با هم قاطی میشوند.