این کتاب کورنلیا فونکه فضایی فانتزی و البته حماسی دارد. ایگرن میخواهد شوالیه باشد، او در قلعهای عجیب و جادویی زندگی میکند که برای مخاطب عجیب است.
ایگرن به حرف زدن گربهها و نعرههای مجسمههای شیر عادت دارد. نویسنده مکان و زمان داستان را نشان نداده است، اما فضا و توصیفها نشان میدهد دورهی جادوگرها و احتمالاً قرون وسطاست؛ اما در این رمان نوجوان، قرار نیست جادوگرهای بزرگ کاری از پیش ببرند.
نوجوانها گرهها را باز میکنند. پدر و مادر جادوگر ایگرن وسط یکی از جادوها خودشان را جادو کردهاند و کاری از دستشان برنمیآید؛ به خصوص حالا که قلعه و همهی رازهایش در خطر است.
جادوگر شرور میخواهد با حمله به قلعه همه جادوها و کتابها را مال خود کند و ایگرن و آلبرت باید جلوی حملهی او و افرادش را بگیرند. ایگرن که به جادو علاقه ندارد، داوطلب سفری خطرناک برای پیدا کردن کسی میشود تا جادوی پدر و مادر را باطل کند و آلبرت که پا جای پدر و مادر میگذارد، سعی میکند تا بازگشت ایگرن با انواع جادوها از قلعه محافظت کند.
درست وقتی قلعه دور تا دور محاصره شده است، خانواده ایگرن این بلاها را به خاطر کتابها تحمل میکنند، کتابهای جادویی که در این رمان شخصیت دارند، ارزش آن تا جایی است که شخصیتهای کتاب تا پای جان برای حفظ آنها تلاش میکنند، تلاشی شیرین، این بین ماجراهایی مثل آشنایی با غول و شوالیه ترسو به جذابیتهای کتاب اضافه کرده است.