خود «گرگوری» هم دیگر خسته شده بود؛ مدرسه که واقعا مزخرف بود، نه چیز بدردبخوری به آدم یاد میدهند و نه استعدادهای آدم را درک میکنند. از آن طرف، در خانه هم هر روز و هر روز دعوای پدر و مادرش را بخاطر نمرههای درسی افتضاحش میدید. بعد از اتفاقی هم که برای بهترین دوستش، پدربزرگ، رخ داد گرگوری دیگر کاملا ناامید شده بود. اما مدرسه جدیدش باب میلش بود و پدربزرگ هم ...
کتاب، به روایت زندگی نوجوانی میپردازد که نتوانسته است با محیط مدرسه ارتباط برقرار کند و استعدادهای خود را شکوفا کند. زندگی وی، سراسر تنش شده است و مشکلات پدر و مادرش نیز بر او تحمیل می شود. کتاب در تخلیه احساسات منفی خواننده نوجوان و بیان مشکلات این دسته از نوجوانان در مدرسه و خانه و همدردی با آنان موفق است. خواندن کتاب خصوصا به نوجوانانی که با افت تحصیلی مواجه هستند و این مسئله به انزوا و ایجاد مشکلات روحی در آنان منجر شده است، توصیه می شود.