برگردان به زبان انگلیسی: کلمانتین بووه۲
در دهه گذشته، کتابهای ژان کلود مورلوا رویدادها را برای مردم فرانسه پیشبینی کرده است. خوانندگان نوجوان و همچنین بزرگسال، منتظر انتشار کتابهای او هستند، از آنها چشم برنمیدارند، چشم امید به انتشار آنها دارند، و یا دلواپس هستند که آیا کتاب بعدی مورلوا بهخوبی اینیکی و آنیکی خواهد بود؟
ژان کلود مورلوا در رمانهای واقعگرای اجتماعی، فانتزی حماسی، و قصههای کمیکی که نوشته است، همیشه موفق بوده آثاری غیرمنتظره و پیشبینینشدنی بیافریند. او با سرسختی تمام نمیپذیرد در راهی گام بردارد که خودش با موفقیتهای پیشیناش آن را گشوده است.
ژان مورلوا کارآزموده گام گذاردن در راههای نرفته است. او در سال ۱۹۵۲ در اَمبِرت۳ - روستای بزرگی در منطقه فرانسوی اووِرنی۴ - چشم به جهان گشود. پدرش آسیابان بود و مادرش کارهای مزرعه را پیشمیبُرد و از شش فرزندش مراقبت میکرد. خانواده مورلوا خانوادهای پر از شادی و خنده و بازی و تفاهم باهم بودند؛ اما کتاب کم داشتند. دنیای رعیتی که ژان دور از کتاب در آن پرورش یافت، دلبستگی او را به کتاب تا به امروز بیشتر کرده است: «کودکیام هرگز با کتاب همراه نبود و تجربههایم بیشتر از راه «زندگی واقعی» به من منتقل شد. هنگامی که بسیار کوچک بودم، شبهای تیره، روزهای پُر برف، نهرهای کوچک بهاری، و جنگل انبوه را تجربه کردم.» (به نقل از مجله کمانه۵)
نخستین رویارویی ادبی ژان با کتاب رابینسون کروزوئه نوشته دنیل دفو۶ در مدرسه شبانهروزی رخ داد: «حس میکردم صدایی از کتاب بیرون میآید، انگار کسی با من حرف میزد.» (به نقل از خواندنیهای جوانان۷) این ندا به پیدایش اصول بنیادین در ژان جوان انجامید: یک کتاب یک صداست. اما او در این نقطه از زندگیاش هنوز چیزی درباره صدای خود نمیدانست. مورلوا از راه دیگری با زبان «فرانتس کافکا» آشنا شد و چند سالی درباره او سخنرانیهایی نیز کرد. او آموزگاری شاد ولی غیرمعمولی شد. آموزگاری که بیشتر دوست داشت دانشآموزانش را بخنداند. پس تصمیم گرفت دلقک شود و دوازده سال با شخصیت دلقک دور دنیا را گشت. کودکان و بزرگسالان مخاطب او هوادارش شدند.
ولی کمکم ژان احساس کرد تا اندازهای درگیر شده است: «من یک کمدین «متوسط» بودم، اما بیشترین علاقهام همان اجرا روی صحنه بود: من کمدینهای راهنما را دوست داشتم و فضا و موسیقی و غیره را تجسم میکردم.» (همانجا). از این رو او کارگردان صحنه شد؛ اما واژگان داستانها بود که انگیزه او برای نویسندگی شد. بنابراین، جرقه کوچکی کافی بود تا او نوشتن را آغاز کند. یکی از دوستان قصهگوی مورلوا از او خواست تا چند قصه برایش بنویسد. نوشتن این چند قصه چراغ نویسندگی را برای او روشن کرد. مورلوا پنج قصه نوشت و پس از آنکه سه تا از این قصهها منتشر شد، او نویسندگی حرفهای را آغاز کرد.
او در سال ۱۹۹۸ کتاب صورت زخمی۸ که رمانی نیمی فانتزی و نیمی تاریخی است را به چاپ رساند. اما موفقیّت اصلی و مهم او یک سال بعد و با انتشار کتاب کودکِ دریا۹ رخ داد.
مورلوا در رمان کودکِ دریا با بازآفرینی قصهٔ پسرک بندانگشتی۱۰، داستانی اجتماعی و معاصر را با مفهومهای غمگین و ناامیدانه و آشتیناپذیر پیوند میزند و در بخشهایی نیز مفاهیم زیبای انسانی را بازتاب میدهد. روش روایت او در این کتاب جسورانه است: هر فصلِ داستان درباره یک شخصیت داستانی است و زاویهدیدهای گوناگون درهم میآمیزد و مجموعهای چندپاره را بازتاب میدهد. مورلوا آگاهی کامل به اصالت طرحش دارد: «کودک دریا کوششی ادبیِ پُرمخاطره و نقطهعطفی حقیقی بود. همیشه از خودم میپرسم «آیا در این دنیا کسی به جز من از این کتاب خوشش خواهد آمد؟».
تاکنون بیش از هشتصد هزار جلد از کتاب کودک دریا فروخته شده است.
ژان مورلوا پس از انتشار و استقبال فراوان از رمان کودک دریا، کوشش کرد به شمار مخاطبانش بیفزاید. از این رو در سال ۲۰۰۰، رمان دو جلدی رودخانه واژگون۱۱ را منتشر کرد که از پایه و بنیاد جهان دیگری را روایت میکرد. دو شخصیت اصلی جوان در جهانی تمثیلی و پُرشور و حرارت در جستوجوی آب افسون شدهای هستند تا پرندهای را نجات دهند. در اینجا بار دیگر روایت دوپاره میشود: تومک۱۲ (جلد یک) و هانا۱۳ (جلد دو) هر دو داستانی را روایت میکنند که آندو را بههم میرساند. ولی این دوصدایی یک زیبابین (کالیدوسکوپ) پراکنده وگیج کننده برای مخاطب نیست و مستقل از رمانهای پیشین او است. خواننده در این رمان به درون ارتباط عشاق میرود و مانند آندو با پیاپی بودن رویدادها، به اینسو و آنسو پرتاب میشود، اما با نرمی و لطافتِ احساسات شخصیتهای داستان، مانند یک لالایی، به خواب میرود.
مورلوا در اینجا بار دیگر روی صدای دانیل دوفو در روبنسون کروزوئه سرمایهگذاری میکند. همان نویسندهای که آن کودک ده ساله را به حرکت واداشت. هنگامی که رمان رودخانه واژگون، هفده جایزه را دریافت کرد، هنر نویسندگی مورلوا پاسخ داد. اکنون ژان مورلوا پانزده سال است با نگارش و انتشار رمانهایش یکی پس از دیگری، رماننویسی شناخته شده است که متنوع مینویسد.
آثار او عبارت است از:
- دوست دارم به خانه بروم۱۴ (۲۰۰۲) مجموعهای از خودنوشتهای مورلوا؛
- پیادهروی کوربیکوک۱۵ (۲۰۰۳) داستان حیوانات شگفتانگیز؛
- رمان کمحجم با طنزی اغراقآمیز درباره «رولد دال»، انتقام سوم رابرت پورتیفارت۱۶ (۲۰۰۴)؛
- نبرد زمستانی۱۷(۲۰۰۶) کتابی درباره گروهی دوست در جهانی که نماد ویرانشهری است و شخصیتها در آن شورش میکنند؛
- داستانی اسکاندیناویایی به نام شاگرین پادشاه مُرده۱۸ (۲۰۰۹)
- و داستان علمیتخیلی خانهبهدوش زمینی۱۹ (۲۰۱۱).
همه این کتابها باهم متفاوتند، اما پیوندی برادرانه میان همهٔ آنها دیده میشود که ویژگیهای شخصیتی آشکاری را از یک کتاب به کتاب دیگر منتقل میکند.
بسیاری از رمانهای مورلوا با جستوجویی رضایتبخش پایان میپذیرد. قهرمانان این داستانها در جهانهای تعارضآمیزی بیشتر زوج هنری بهپیش میروند مانند، هانا و تومک. از میان قهرمانهای جوان مورلوا، الکس۲۰ و بریسکو۲۱ در رمان غم پادشاه مُرده نیز شخصیتهایی دوقلو مانند دارند. چهار فراری جوان در رمان نبرد زمستانی نیز چنین هستند: در یک سو میلنا۲۲ و هلنا۲۳ و در سوی دیگر بارتولومِئو۲۴ و میلو۲۵ قرار گرفتهاند. چنانکه زوجهای داستان در دو سوی داستان پیش میروند و در جستوجوی یکدیگرند، دوستیها گسسته میشود، داستانهای عاشقانه زاده میشود، دوستان قدیمی میمیرند و دوستان نو پیدا میشوند. هر یک از کتابهای مورلوا از جستوجوهای گروهی سخن میگوید که سرانجام نشانه دنیای نوجوانی است. ژان کلود مورلوا در مصاحبهاش بهخوبی این موضوع را بازگو میکند:
رفتن ... و تَرک کردن ... . در را میگشایم، اما آن را پشت سَرَم میبَندم. مکانی نابود میشود، اما مکان دیگری پدید میآید. با کسانی که در تاریکی ناپدید شدهاند وداع میکنم، و سایه آدمهایی را میبینم که آشکار میشوند – آدمهایی که روزی تَرکمان میکنند. تَرک گذشته، کودکیمان، ناپایداری هر چیز، ناپایداری خودمان، اما گرایش بسیار برای زندگی کردن دارند. آیا نوجوانی همان لحظه از زندگی ما است که همه اینها بهشدت فشرده و انباشته میشود؟ فکر میکنم چنین است.
ژان کلود مورلوا بدون داشتن نگاه آموزشی، نبرد بزرگ زندگی را روایت میکند. نبرد فرهنگ بر بربریت برای او بسیار ارشمند است. این موضوع گاه در اندازه فردی میتواند روایت شود، مانند رمان کودک دریا کهیان۲۶ باید هم از حماقت پدر خشک مغزش فرار کند و هم از دست یک سیاستمدار فاشیستِ ستمگر، که به ظاهر رفتار بهتری دارد. به هر حال، مورلوا بقای همه آدمهای در خطر را روایت میکند، چنانکه در رمان غم پادشاه مُرده رخ میدهد. جایی که تصرّف سرزمین کوچک صلحآمیز به آتش کشیده شدن کتابخانه باشکوه آن میانجامد. این موضوع همچنین موضوع اصلی فرایند نگارش کلود در داستان نبرد زمستانی است: قدرت استبدادی فالانژ۲۷، هر گونه فرهنگی را نابود میسازد. چهار نوجوان درمییابند که به احتمال بسیار سلاح نهایی را برای سرنگونی آن دارند: صدای میلنا که سرشار از احساس و زیبایی است، صدایی است که انسانیت را باردیگر در بشر بیدار میسازد. افراد صدا را میسازند که زیباییهای فراوان زبان در آن نهفته است، اما همین صداست که آنها را به جهان پیوند میدهد و سرانجام به بهترین شیوه نماد آثار ژان کلود مورلوا نیز است. این صدا مانند «نخی است که میان فرد و دیگران کشیده میشود، صدای همیشگی در زندگی اوست، از هنگامی که حرفه آموزگاری را آغاز کرد تا وقتی که به اجرای نمایش میپردازد این صدا در رمانهای او حضور دارد: صدایی که هنوز هنگامی که دانشآموزان را در مدارس میبیند، و یا در اجرای نمایشهایی مانند بلند و رسا۲۸ شنیده میشود. آنچه باقی میماند همین است؛ صدایی که برای گوشی شنوا گفته میشود:
«چند تا هستند؟ اصلاً همه را نمیتوانم ببینم.»
«به تو میگویم انبوهی از آنها. آنها منتظرند با آنان حرف بزنی. بالا بیا و آن را دنبال کُن.»
«اما آنها صدای مرا نمیشنوند. صدای من زیاد قدرت ندارد.»
«نیازی نیست که با صدای رسا حرف بزنی. فقط برای آنهایی که در ردیف روبهرو هستند حرف بزن. خود آنها صدا را به دیگران میرسانند. آنها همان را که گفتهای برای پشتسریهایشان بازگو میکنند.»
این پارهای از رمان نبرد زمستانی، میزان اَبیم۲۹ یا ورطه معناست: واژههای مورلوا خودشان تکرار میشوند، به جاهای دور میروند، از راههای کوچک طنینانداز میشوند و فراسوی مرزهای ما بهسوی فردا میروند.
منبع
Bookbird, Vol. ۵۰. ۴ (۲۰۱۲). P. ۷۹-۸۲
پی نوشت
[۱] Alice Briere-Haquet
[۳] Ambert
[۴] Auvergne
[۵] Ricochet
[۶] Daniel Defeo
[۷] Lecture Jeune (reading young)
[۸] La balafre (The Scar)
[۹] L’enfant ocean (The Ocean Child)
[۱۰] Hop- o-my thumb
[۱۱] La riviere a l’envers (The Reversed River)
[۱۲] Tomek
[۱۳] Hannah
[۱۴] Je voudrais rentrer a la maison (I would like to Go Home)
[۱۵] La balade de Cornebique (Cornebique’s Walk)
[۱۶] La troisiem vengeance de Robert Poutifard (Robert Pourtifard’s Third Revenge)
[۱۷] Combat d’ Combat (Winter Fight)
[۱۸] Le chagrin du roi mort (The Dead King’s Chagrin)
[۱۹] Terrienne (Earth Dweller)
[۲۰] Aleks
[۲۱] Brisco
[۲۲] Milena
[۲۳] Helena
[۲۴] Bartolomeo
[۲۵] Milos
[۲۶] Yann
[۲۷] Phalange
[۲۸] A voix haute (Out Loud)
[۲۹] میزان اَبیم (Mise en Abyme) از دیدگاه «آندره ژید» برای توصیف آن دسته از آثار ادبی به کار برده شد که دربرگیرنده یک اثر در اثر دیگر، بازی در بازی، تصویر در تصویر، و کتاب در کتاب بود.