به من میگن کاکاجون
نه پیرم و نه جوون
تو قارقارم الفبا
آوای اون چه زیبا
کاکا کلاغه قصهگو است. خانهای روی شاخههای درختی دارد که هر روز بر آنها بوسه میزند. کار او قارقارک است. قارقارک با قارقار فرق دارد در شهر کلاغها، هر کلاغی که به بچه کلاغها چیزی یاد دهد به او قارقارک میگویند مانند آموزگار. اما چون قارقارک نام خوبی برای یک آموزگار نیست او شده کاکا کلاغه یا همان قارقارک الفبا. او قرار است با ما و برای ما ترانه و داستانک بخواند و با هم بگوییم و بشنویم نه بخوانیم و بنویسم چون خواندن و نوشتن کار قارقارک دیگری ست!
آ را برات میآرم
سرش کلاه میذارم
...
ب را بیا بکوبیم
...
ت رو بیا تاب بده
...
س را میگیم سلام کن
...
نام یکی خودآوا
اونای دیگه هم آوا
کاکاکلاغ زیبا
شروع کن تو الفبا
آموزش الفبای فارسی از راه داستان
چرا الفباورزی با معرفی کاکاکلاغه آغاز میشود؟
حضور یک شخصیت فانتزی برای آموزش الفبا چه کمکی به کودک میکند؟
کلاغ هم در فضاهای شهری زندگی میکند و هم در فضای روستایی. کلاغ مانند گربه، یک جاندار آشنا برای کودک است. پرندهای خبررسان است و شلوغ! بال دارد و رفتوآمد و جابهجاییاش آسان است حتی میان دو قاره در داستانهای کتابها! کلاغ هم میتواند در فضاهای مدرن باشد هم سنتی مانند گربه یا همان سی بیلک بستههای آواورزی. برای همین این دو شدهاند شخصیتهای ماندگار بستههای آواورزی و الفباورزی. ماندگاریشان هم وابسته است به داستانها هم جدا از آنها.
داستانکها، هم متنهایی خواندنی و شیرین هستند و هم متنهایی آموزشی. یعنی هم قرار است با داستانها کودک آوای یک واک یا حرف و بعد شکل نوشتاری آن یا نویسه اش را یاد بگیرد و هم خود این داستانها بدون در نظر گرفتن کاربرد آموزشیشان، خواندنی هستند و بعضی بامزه و خندانک شدهاند. بنابراین بسته الفباورزی در سه کتاب آموزشی جدای از این که مجموعهای از داستانکهای شیرین هستند، برای آموزش همهی واکهای الفبای فارسی شامل خودآواها یا مصوتها، هم آواها یا صامتهای الفبای فارسی و البتهبخش حرفهای عربی که ارزش واکی و آوایی ندارند.
در این شکل از آموزش که بیشتر برمبنا و پایه ادبیات استوار است، کودکان با اشتیاق یاد میگیرند و از آموزش لذت میبرند. شخصیتی مانند کاکاکلاغه هم همان معلمی است که آموزش و یادگیری را با بازی آمیخته است. این سبک از آموزش بسیار تاثیرگذار است و همانگونه که تجربههای مشابه در سرتاسر جهان نشان میدهد، آموختههای ذهنی کودکان را پایدارتر و ماندگارتر مکند. انگار آموختهها میرود دربخش حافظه بلندمدت و برای همیشه مینشیند.
نقش انگارههای الفبایی در شناخت نویسههای الفبایی
مهمتر از آن، تمام نویسههای الفبا، کاراکتر هستند و شبیه جانوران طراحی شدهاند. همه نویسهها، انگارههای الفبایی هستند، چرا؟ کاربردشان برای آموزش در چیست؟
«یکی از روشهایی که به پایداری شناخت از الفبا در ذهن کودکان میانجامد، انگارهسازی از الفبا است. الفباهایی که امروزه در جهان و در زبانهای گوناگون بهکار میرود، بیشتر الفباهایی هستند که شکل نویسه (حرف) با آوای واکی (صدای) آن هیچ ارتباط و پیوندی ندارند. کودکان نوآموز هنگامی که در برابر این وضعیت گسسته قرار میگیرند بهسختی میتوانند میان نویسه و آوای آن واک پیوند ایجاد کنند و همین نکته سبب میشود که روند زبانآموزی بسیار کند شود.
این موضوع درباره کودکان خودتوان که جای خود دارد، اما در مورد کودکان کمتوان ذهنی بسیار پیچیده میشود و گاهی این کودکان گروه دوم هیچگاه خواندن و نوشتن نمیآموزند، چون نمیتوانند از سد برابرسنجی نویسه و واک که به آن دانش فونیکز phonics knowledge میگویند بگذرند. درحالیکه همه آنها که روند شکلگیری خواندن را در میان زبانآموزان دنبال میکنند میدانند که یکی از پایههای رشد و شناخت خواندن، شکلگیری دانش فونیکز در این کودکان است. کودک برای شناخت از خواندن به برابرسنجی میان نویسه و آوای واکی نیاز دارد، همواره با یادآوری این انگاره میتواند میان نویسه و واک برابرسنجی کند. انگارههای الفبایی چون به گونهای هنرمندانه طراحی شده است، شوق کودکان را در آموختن افزون میکند.» (انگارههای الفبایی و نقش آن در غنیسازی سواد پایه)
کودک نوآموز با دریافت این انگاره و پایدارسازی آن در ذهن خیلی زودتر نقش نویسه را میآموزد.
این انگارهها فقط در داستانها نیستند، بلکه در نماکارتها هم آمدهاند و کودکان با بازی با آن، بیشتر میتوانند بیاموزند و از آموختن لذت ببرند. این نماکارتها به نام باغ وحش الفبا شناخته میشود و از انگارههای جانوری بهره برده. تا انگارههای الفبایی کارکرد دوگانه هم در غنی کردن محیط سوادآموزی و هم غنی کردن برنامه خواندن با زبان آموزها را داشته باشد.
برای هر یک از این انگارههای الفبایی، ترانههایی هم سروده شده است، که هم ادبی ست و هم بازیگون و کارآیی آن را در غنی کردن سوادآموزی دوچندان کرده است. ترانههایی که پشت این نماکارتها آمده، هم از جنبه آوایی واک را تکرار میکند و هم از جنبه رانشی به کودکان برای بهتر راندن این واک یاری میرسانند و هم به آموزش کارکرد بازیگون میدهند.
و لوحهای الفبایی که از این انگارههای الفبایی تهیه شده، در غنیسازی فضای سوادآموزی نقش دارد و کاربرد آن چسباندن در فضای کلاس یا خانه یا هرجای دیگر است که کودکان زبان آموز در آن جا حضور دارند.
نکتهی دیگر این است که نویسههای الفبای فارسی بهبخش خودآوا یا مصوت، هم آوا یا صامت و نویسههای اوستایی و عربی موجود در الفبای فارسی طبقهبندی شدهاند و این تفاوت رنگی، آن نویسه را در ذهن کودک پررنگ میکند و با جلب توجه او، آموزش آن نویسه را آسانتر. حضور تصویر در کنار نویسه و واژه در کتاب، مانند پازلی است که آموزش را در ذهن کودک شکل میدهد.
نقش تصویر در تثبیت آموزش الفبای فارسی
تصویرها در این کتابها، هم پیام واژگان را تأیید میکند و هم اطلاعات دیگری را به آن اضافه میکند. تصویرها نشان میدهند کاکاکلاغه و محیط زندگی و پیراموناش چه شکلی است. تصویرها ظاهر و شکل جانوران و محیط و اشیا را هم نشان میدهد. برای همین کودک به آسانی میتواند از تصویرها بیاموزد و واژههایی که در تصویرها نهفته است به غنی شدن دایرهی واژگانی او کمک کند به ویژه در شناخت جانوران.
داستانکهای کاکاکلاغه مانند یک فیلم است و تصویرها و واژهها، کودک را به دیدن و خواندن ماجرایی هیجانانگیز میبرد و آموزش را برای او لذتبخش میکند. او در این سفر، دانش خوبی از محیط پیرامون و حتی فضاها و جانورانی که در پیرامون او نیستند، بهدست میآورد.
تجربهی همزمان کودک از واژهها و تصویرها به او کمک میکند تا برای درک یکی از دیگری بهره ببرد. واژهها همان تصویرها هستند و تصویرها همان واژهها اما یکی دیگری را تکمیل میکند و هر کدام مهارت و دانش متفاوتی را به کودک میدهند.
نقش ادبیات در آموزش کودکان خردسال
اما چرا برای آموزش زبان به خردسالان و کودکان از این روش استفاده شده است؟ «از هنگامی که انسان تاریخ خود را تدوین کرد، دو دیدگاهِ آموزش بدون میانجی یا سرراست و آموزش با میانجی از راه قصه و افسانه در برابر هم قرار گرفتند. آموزش بدون میانجی، آموزشی برپایه نگرش بزرگسالانه و آموزش با میانجی برپایه نگاه به نیازها و علاقه کودکان است که تاکنون هر دو توانستهاند راه خود را پیش ببرند. از نگاه دیگر، آموزش دو سو دارد، یک سو آموزشگر، و سوی دیگر آموزش گیرنده که این دو با روش و محتوای آموزشی به هم پیوند میخورند.
به کارگیری ادبیات به عنوان یک میانجی یا رسانه یا افزار، تنها برای لذت بردن و برانگیختن تخیل کودک نیست، بلکه یکی از کارکردهای روشن ادبیات، کارکرد شناختی است. ما به کودکان آموزش نمیدهیم که تنها لذت ببرند و شاد باشند، ما به کودکان آموزش میدهیم که نسبت به جهان و پیرامون خود حساس باشند، حس انسان دوستی، دادگری، مسئولیت اخلاقی و مسئولیت شخصی داشته باشند.
اگر داستانی تنها با هدف خنداندن نوشته شده باشد، تنها یکبخش از کار را انجام داده است، اما اگر داستانی بخنداند و کودک را به واکنش و اندیشه و کنشگری وادار کند به هدف آموزش خلاق از راه ادبیات رسیدهایم.
فرایند آموزش برپایه متن ادبی، به لایههای چندگانه کودکان یا مخاطبان بستگی دارد. هر متنی که روی خود نام ادبی بگذارد، شایسته برای آموزش نیست، مگر این که در این راه از آزمون سخت گزینش که خود مخاطبان هستند، بگذرد. برای اینکه یک متن ادبی، شایسته گذار از این گام سخت باشد، بیش از این که نیاز به داوری بزرگسالانه باشد، نیازمند داوری خود کودکان است که اثر را برای آموزش برمی گزینند. از این رو، اگر داستان یا ترانهای را برای کودک خواندید و او تنها گوش داد بیآنکه واکنش نشان دهد، یا خود خواند و از آن متاثر نشد، در لایه یا سطح اول و سطح بیارزش آموزش ایستادهایم. زیرا در این گام است که کودک با هوش هیجانی خود اثری را برای دریافتن و پذیرفتن برمی گزیند. اگر این اثر نتواند به جان آنها رخنه کند، در همین اندازه میماند و کار آموزش ناکام میماند.
لایه یا سطح یادگیری در آموزش از راه ادبیات بستگی به گذر به لایه یا سطح دوم دارد. اگر داستان یا متن ادبی را برای کودک خواندیم یا خود آن را خواند و او واکنش نشان داد، خندید، غمگین شد به فکر فرو رفت، او به داستان واکنش نشان داده است، در حقیقت در این لایه است که کودک با اثر ارتباط برقرار میکند و این ارتباط، نشانهای ست که او در متن یا تصویرها عمیق شده است.
در لایه یا سطح ژرفتر از یادگیری از راه ادبیات، اگر متن ادبی برای کودک خوانده شد یا خود آن را خواند، و او نسبت به رخدادها و شخصیتها ارزشگذاری کرد، وارد مرحله حساسی از آموزش شدهایم. در این سطح کودک برپایه دادهها، به داوری نشسته است. سطح ارزش گذاری کودک را یک گام دیگر به سوی یادگیری موثر پیش میبرد.
اکنون اگر کودک همه دادهها و ارزشهای داستان را در ذهن خود بازسازی کرد و برپایه آن به اندیشهورزی پرداخت، وارد سطح بالاتر و حساستری در آموزش شده است، که سطح سازماندهی است.
و آن گاه اگر کودک پس از این که داستان و فرایند یادگیری به کنار گذاشته شد، در روزها و هفتهها و ماههای بعد برمبنای ارزشگذاریها و سازماندهیهایی که در هنگام شنیدن داستان انجام داده است نسبت به موقعیتهای واقعی و در جهان بیرونی واکنش نشان داد، یعنی آنچه را از داستان آموخته در جهان واقعی به کار برد، به یادگیریاش ویژگی یا تشخص بخشیده است.
این گام بالاترین، گام یا سطح در آموزش از راه ادبیات است. در حقیقت نقش ادبیات تنها زبانآموزی یا گسترش سپهر واژگانی کودک نیست، بلکه انتقال ارزشها از درون متن به دورن ذهن او است. به این ترتیب آموزش از راه ادبیات تنها به کودک دانش منتقل نمیکند، بلکه دانش را با ارزشها میآمیزد و برونداد آن شکلگیری منش در کودک است. منش راه و رفتار و نگرش کودک به جهان است. ادبیات به مخاطبان خود نگاه دیگر میبخشد و این نگاه همه آن ارزشی است که در این میانجی وجود دارد و پدیدارهای دیگر که سرراست و بدون میانجی هستند، از آن بیبهرهاند. این چیزی است که آموزش بدون میانجی هرگز توان رسیدن به آن را ندارد. » (آموزش قصه بنیان)
کاربرد بازی در بسته الفباورزی
بسته الفباورزی، از بازی برای آموزش استفاده کرده است چون کودکان در این دوره سنی جهان را بیشتر از راه بازی کشف میکنند. زبانآموزی از طریق بازی هم به رشد زبانی کودکان کمک میکند و هم به رشد تنی و اجتماعی آنها. ترانهها، داستانکها و تصویرهایی که برای واکهای الفبایی ساخته شده همه از قانون بازیگون بودن بهره میبرند. ترانهها یکی از افزارهای مهم به حافظه سپردن واکها هستند. داستانکها نقش تکرار واکی را دارند که موضوع آموزش است.
برابرنهادههای ساده برای نامواژههای آموزش الفبای فارسی
و در پایان باید به نکتهای بسیار مهم اشاره داشت، نویسنده و پژوهشگر این بستهها، نه تنها برای نخستینبار روش آموزش الفبای فارسی را در شکلی علمی در ایران ارائه داده است، بلکه از جنبه زبانی نیز کوشیده است، اصطلاحاتی که در زبانشناسی به کار میرود و کودکان نمیتوانند آنها را حتی تا دوره بزرگسالی به آسانی بفهمند بسیار ساده کرده است. بنابه نظر نویسنده، کودک خردسال پیش دبستان هرگز نمیتواند درکی از نامواژه «مصوت» داشته باشد، و فارسی شده آن را که «واکه» است و از نظر نویسنده و بسیاری دیگر از کارشناسان زبان شناس و ادیب، درست برگردان نشده، نمیفهمد. به این دلیل که همه آن چه سازههای الفبای فارسی را میسازند، واک هستند، چه مصوت و چه صامت.
اما این کودکان، نامواژه «خودآوا» را میفهمند. یعنی واکی که آوایاش به خودش وابسته است. برای این منظور، نویسنده روی پژوهشهای دیگران مانند دکتر ادیب سلطانی و محمود مقدم تمرکز کرده و به یاری پژوهشهای آنها سادهترین برگردانها را برای کودک خردسال برگزیده است تا آموزش ممکن شود. البته این پدیده در همه مجموعههای آموزش از راه ادبیات کودکان این پژوهشگر و نویسنده ادبیات کودکان رعایت شده و به قول خودش همه اینها برگرفته از تلاش دانشمندان و بزرگانی چون ابوعلی سینا و ابوریحان بیرونی است که هزار سال پیش از این برابرنهادهسازی را برای آسانسازی آموزش به زبان فارسی شروع کردند.
(لینک خرید الفباورزی با کاکاکلاغه)