صوفی روی تخت خواب یتیم خانه دراز کشیده بود اما خوابش نمی برد. چون پرتو پر نور مهتاب دزدکی از لای پرده تو آمده بود و مستقیم روی بالش او افتاده بود.
او از تخت پایین آمد غافل از این که الان درست ساعت جادوگری است و هر چیز غیرعادی ممکن است اتفاق بیافتد.
دزدکی نگاه کردن به بیرون از پنجره همان و آغاز ماجرایی که به خواب هیچ بزرگسالی هم نمی آید همان. دختر کوچک بی کس و کار وارد ماجرای عجیب و ترسناکی می شود و با یک غول بزرگ همراه می شود. غولی با هیکلی ۸ متری و زمخت اما قلبی مهربان و روحی لطیف. غول بزرگ مهربان برخلاف بقیه غول ها، آدم نمی خورد. او به جای گوشت خوشمزه آدم ها به خوردن خیار بدریخت و بد مزه ای عادت کرده است.
رولد دال نویسنده ای است که به خوبی بچه ها را می شناسد. او نویسنده محبوب کودکان در هر جای دنیاست و شاید کمتر پدیدآورنده ای بتواند به اندازه او تخیلی کودکانه داشته باشد.
پرواز تخیل دال و کلام طنزآمیز و گیرایش در کنار تصویرهای جذاب و ساده کوانتین بلیک، می تواند هر خواننده ای را از کوچک و بزرگ تا پایان قصه پی خود بکشد و لذت همراه بیاورد.
انتشارات افق نیز این کتاب را با ترجمه محبوبه نجف خانی منتشر کرده است.