چگونه تخیل آن ها سرریز شد!

سال گذشته به مناسبت سالگرد خانه کتابدار و فرارسیدن نوروز ۱۳۸۷، خانه کتابدار یک سری کارت های زیبا درباره اهمیت کتاب و کتابخوانی منتشر کرد.  با دیدن شور و شوق دخترم از تماشای کارتهای ترویج خانه کتابدار به فکرم رسید که می توانم بااین کارت ها کارگاهی برای دانش آموزان ترتیب دهم که شوق خواندن را در آن ها تقویت کنم. پیش از ورود به کلاس کارتها را دسته بندی کردم. هر دسته ۱۳ کارت متفاوت بود جلو هر دو یا سه نفر یک سری از آن ها را به نمایش گذاشتم و از بچّهها خواستم به تصاویر نگاه کنند و فکر کنند که از هر تصویر چه پیامی برداشت می کنند در ضمن پشت کارتها را نگاه نکنند.

به بچهها فرصت دادم نگاه کنند. گروهی متفکرانه، دستهای شادمانه و با شیطنت و گروهی دیگر بی‎تفاوت و رسمی نگاه می ‎کردند. برایشان گفتم که می توانند به تخیّلشان میدان دهند و یا به صورت واقعی برداشتهایشان را به هر شکلی دوست دارند (داستان، شعر، توضیحی،...) روی کاغذ بنویسند. می‎توانند درباره‎ی همه کارتها، یکی یکی و یا چند تا چند تا بنویسند.

حدود چهل دقیقه بعد که نوشته‎ها را تحویل گرفتم کارگاه را به صورت بازی ادامه دادم. یکی از دانشآموزان به نوبت کارتی را بدون این که دیگران بفهمند کدام است بر می‎داشت. پشت آن را بلند می خواند و بچه‎ها حدس میزدند این نوشته مربوط به کدام کارت است و آن را بالا می بردند. پشت بعضی کارت‎ها شعر بود از بچه‎ها میخواستم هم صدا آن شعر را بخوانند و گاه هم گفت‎وگویی در فضای شاد و به شوق آمده بین بچه‎ها در میگرفت. سپس درباره‎ی خانه کتابدار و فعالیتهایش برای بچه‎ها صحبت کردم.

وقتی نوشته‎های بچه‎ها را خواندم احساس کردم به همه هدف‎هایم رسیده‎ام. بچه‎ها حین بازی و سرگرمی در حالی که احساس آزادی می‎کردند، تمرین نوشتن کرده بودند. بعضی داستانک‎های تخیلی قشنگی نوشته بودند و در پایان همه اهمیت کتابخوانی را از ابعاد مختلف شناخته بودند نظر خواهی از دانش‎آموزان شرکت کننده نیز نشان می‎داد همه از کارگاه لذت برده‎اند و ضمن آموزش و گفت و‎گو گذشت زمان را احساس نکرده‎اند.

نویسنده
نهضت قریشی نژاد
Submitted by editor6 on