سونیا هارتنت، نویسندهی استرالیایی، متولد ملبورن، ویکتوریا، استرالیا، در سال ۱۹۶۸ و برندهی سال ۲۰۰۸ جایزهی آسترید لیندگرن، نخستین اثر خود را در سن ۱۵ سالگی منتشر کرد. از آن زمان ۲۵ رمان برای کودکان، نوجوانان و بزرگسالان نوشته است - اگر چه خودش ترجیح میدهد گروه سنی مخاطب را مشخص نکند.
او یکی از نویسندگانی است که مسیر جدیدی در فرم و محتوای داستان نوجوانان ایجاد کرده است. او داستان نوجوانان را به داستان بزرگسالان نزدیک میکند به طوری که مرزی بین آنها قابل تشخیص نیست. او همواره در حال نوآوری است. هیچگاه دو اثر او کاملا مشابه نیستند. او شیوهی ماهرانه، زبان دقیق گویا و زیبا و روش توصیف هنرمندانهی خود را با الزامات هر رمان تطابق میدهد.
هیئت داوری جایزهی آسترید لیندگرن در سالی که این جایزه را از آن خود کرد بر این باور بود: «سونیا هارتنت یکی از نیروهای عمده در نوسازی داستاننویسی مدرن برای نوجوانان است. او با خشم عمیق پنهان و در عین حال قابللمس خود شرایط نوجوانان را بدون اجتناب از شرح بخشهای تاریک زندگی به تصویر میکشد. او این کار را با مهارت زبانی و روش توصیفی درخشان خود انجام میدهد؛ آثار او یک منبع قدرت هستند.»
هارتنت اغلب شرایط قدرت و وابستگی را در گروههای کوچک به تصویر میکشد: خانواده، گروه دوستان یا دوقلوها. یکی از راههایی که با استفاده از آن داستانهای نوجوان را نوسازی کرده تأمل عمیق در روح و روان نوجوانانی است که تجربهای دشوار و آسیبزا را پشت سر گذاشتهاند. مسیری که شخصیتهای او طی میکنند اغلب دشوار است. ناممکن است خواننده تحت تاثیر توصیفات او قرار نگیرد. او از تیرگیها، ناخوشایندیها و یا بدخواهیها اجتناب نمیکند. با این حال، زیر این سطح قدرتمند، خشم شدیدی نسبت به برخوردهای گاه و بیگاه با کودکان و جوانان وجود دارد- خشمی که، همراه با توانایی توصیف استادانهی او، حس همدلی و مشارکت ایجاد میکند.
آثار آسترید لیندگرن با همدلی با کودکانی که در شرایط دشوار زندگی میکنند همراه است. داستانهای اصیل و تحریکآمیز هارتنت این موضوع را وارد دورهی جدیدی کرده است.
سونیا هارتنت اولین اثر خود را در سن ۱۵ سالگی با عنوان Trouble All the Way در سال ۱۹۸۴ منتشر کرد. او این رمان را در ۱۳ سالگی نوشته بود. رسانهها علاقهی زیادی به کار او نشان دادند. یک دختر غمگین خجالتی که همیشه احساس میکرد عجیب و غریب است، به گفتهی خودش، به کودکی پرسروصدا در تلویزیون تبدیل شد.
امروزه هارتنت به خاطر اولین اثرش متاسف است. او معتقد است که بخش بزرگی از زندگی خود را صرف نوشتن کتابهایی کرده است که اثبات کنند او از چیزی که در نخستین کتابش دیده میشود، بهتر است کتابهایی که اثبات کنند او میتواند یک نویسندهی واقعی باشد.
این که تنها بگوییم او نویسندهی موفقی شده است کملطفی است. هارتنت یکی از نویسندگانی است که مسیر جدیدی در فرم و محتوای داستان نوجوانان ایجاد کرده است، او شیوهی ماهرانه، زبان دقیق گویا و زیبا و روش توصیف هنرمندانهی خود را با الزامات هر رمان تطابق میدهد.
موضوع و پیچیدگی رمانهای او بسیاری از آنها را به داستان بزرگسالان نزدیک میکند به طوری که مرز بین آنها قابل شناسایی نیست. هارتنت، تلاش میکند مطالبی به مخاطبان جوان خود ارائه دهد که با استفاده از آنها آگاهی خود را گسترش دهند: «آیا بخشی از مخاطبان واقعاً ترجیح میدهند تا در مورد دوستی دختر و پسر، رسیدن دختر و پسر به هم، و به هم خوردن رابطهی پسر و دختر بنویسم؟ اگر چنین است، پس آن بخش از مخاطبان مخاطب من نیستند.» (گاردین، ۱۲ اکتبر ۲۰۰۲)
هارتنت بارها و بارها شرایط قدرت و وابستگی را در گروههای کوچک به تصویر میکشد: خانواده در کتاب «سگها در خواب» (۱۹۹۵) و «کودک روز پنجشنبه» (۲۰۰۰)، یک گروه از دوستان در کتاب «همهی دوستان خطرناک من» (۱۹۹۸)، و دوقلوها در کتاب «شاهزادگان» (۱۹۹۷). هارتنت در کارهای خود نمونههایی از بینش عالی نسبت به ماهیت متناقض بشریت ارائه میدهد، مانند اشتیاق ما برای امنیت و جاذبهی خطر. ساچل در کتاب in Stripes of the Sidestep Wolves (۱۹۹۹) سرسختانه در کنار پدر متعصب مذهبی خود میماند گر چه باید خود را آزاد کند. لویی در کتاب «همهی دوستان خطرناک من» به گروهی از مردان جوان جنایتکار و خشن میپیوندد.
تحمل مسیری که شخصیت داستان هارتنت طی میکند اغلب سخت است: سوءرفتار جسمی و روانی، مرگ خشن و ناگهانی. او از تیرگیها، ناخوشایندیها و یا بدخواهیها اجتناب نمیکند. هیچ خوانندهای نیست که تحت تأثیر توصیفات هارتنت قرار نگیرد. شاید احساسیترین و قانعکنندهترین مواد تشکیلدهندهی توانایی او در کاوش عمیق روح و روان جوانانی است که تجربههای دشوار و آسیبزایی را پشت سر گذاشتهاند، همانطور که در کتابهای «شیطان لچ» (۱۹۹۶) و «تسلیم» (۲۰۰۵) میبینیم. در اینجا او وارد منطقهی جدیدی میشود و از مرز قبلی خود به عنوان نویسندهی نوجوانان فراتر میرود.
در زیر این لایه، خشمی را میبینیم که ناشی از برخوردی است که با کودکان و جوانان میشود. اگر کسی -به طور کلی بزرگسالان- متفاوت عمل میکرد، نتیجه متفاوت میشد. برای نمونه، اگر هنرمند «کمان فاکس» در کتاب «سگهای خوابیده» زمانی که از اسرار تاریک خانواده آگاه شد به هر چیزی غیر از نفع شخصی فکر میکرد جلوی فاجعه گرفته میشد.
صداقت غیرقابلانعطاف هارتنت در شناخت مشکلاتی که نوجوانان با آنها دست و پنجه نرم میکنند و رفتار وحشتناک انسانها با یکدیگر، حس همدلی و مشارکت ایجاد میکند. هر کسی چنین احساساتی نسبت به موجودات دارد ممکن است از تایید تجربههایش نیرو بگیرد.
همچنین همهی این تاریکیها روی دیگری نیز دارند. یکی نزدیکی به جانوران و طبیعت است که هارتنت با جزئیات بیان میکند. او چشمانداز استرالیا را در ذهن خوانندگان زنده میکند. اگر چه او اغلب آن را خشک، متروک و پر از خطر به تصویر میکشد، بسیار مهم است که انسان بخشی از یک بافت گستردهتر باشد. میل و خویشاوندی ما با جانوران و احترام به همهی موجودات زنده را ترویج میدهد. هارتنت در کتاب «جنگل» (۲۰۰۱) فراتر میرود. این کتاب در سطح یک افسانه است که در آن شخصیتهای اصلی گربه هستند - شاید اصیلترین گربهصفتی که تا به حال در ادبیات دیده شده است. همانطور که همیشه از هارتنت انتظار میرود این کتاب نیز یک داستان جهانی برای نسل جوانان دربارهی زندگی و مرگ، فشار همسالان و مبارزه برای بقا است.
دیگر نیروی مثبت عشق است که آن را به وضوح در توضیحات درخشان هارتنت از مبارزهی عجیب و غریب خانوادهی فقیر فلوت برای بقا در طول رکود دهه ۱۹۳۰ در کتاب «کودک پنجشنبه» میبینیم و هنر از موضوعات اصلی در کتاب Wilful Blue (۱۹۹۴) است، که گروهی از نقاشان جوان را به تصویر میکشد. ایدهی خلاقیت پناهگاه و راهی برای نجات در آثار هارتنت است. دختر هارپر در داستان «کودک پنجشنبه» در مورد زنان جوان و جسور در شرایط سخت مینویسد، و جوردن پسر آزرده در داستان «سگهای خوابیده» از طریق نقاشی روزگار میگذراند.
بنابراین، تاریکی تم غالب در جهان داستانی هارتنت نیست. یک نمونه از نوشتههای سبکتر او داستان خر نقرهای (۲۰۰۴) است که تنها کتاب او است که صرفا برای کودکان نوشته است، او در این داستان میگوید که چگونه سه خواهر و برادر با یک فراری جنگ جهانی اول ملاقات و به او کمک میکنند. در اینجا، هارتنت روی تجسم خود از کودکان در سنین مختلف دست میگذارد، و جنگ را بدون آن که برای کودکان ترسناک باشد با موفقیت به تصویر میکشد. مثال دیگر «شبح کودک» (۲۰۰۷) است، داستانی فوقالعاده شاعرانه که در یک سطح نمادین حقایق عمیقی را دربارهی عشق و زندگی بیان میکند.
مانند کارهای آسترید لیندگرن، کتابهای هارتنت با همدلی با کودکان و افراد جوان و زندگی در شرایط دشوار همراه است. نوشتههای برانگیزاننده و غیرقابلپیشبینی اصلی او این موضوع را وارد یک دورهی جدید میکند.
آثار سونیا هارتنت به چند زبان ترجمه شدهاند از جمله دانمارکی، آلمانی، سوئدی، ایتالیایی و چینی. او جایزههای بسیاری از جمله جایزهی ادبیات گاردین کودکان در کودک انگلستان را در سال ۲۰۰۲ برای کتاب «کودک پنجشنبه» و جایزهی سال شورای کتاب کودک را در سال ۲۰۰۵ برای کتاب «خر نقرهای» دریافت کرد.