کودکان میتوانند همزمان با توسعه مهارتهای خواندن و نوشتن، با شنیدن داستان های خانوادگی از سوی پدر و مادر، با میراث خانوادگی خود آشنا شوند. به کودکان کمک کنید تا ارزش میراث موجود در خانواده خود و خویشاوندان و دوستان اطراف خود را بشناسند.
در زندگی هر کودک، فردی وجود دارد که داستان زندگی او بایستی روایت شود، فردی که به او آموزش داده است، از او مراقبت کرده است، به او عشق ورزیده است، کسی که مانند یک قهرمان تاثیرگذار و انگیزهبخش بوده است.
خانواده و اجتماع، رشتههای حیاتی در ساختار زندگی دانشآموزان، رویاهایشان و حتی دلیلی برای نوشتن آنها هستند. وقتی از پدران و مادران خواسته میشود نوشتههای فرزندشان را بخوانند، داستانها و ماجراهایی از کودکی خود برای کودکانشان تعریف کنند یا به فرزندشان برای پیشبرد یکپارچه داستان کمک کنند، آنها به طور همزمان با فعالیتهای تحصیلی فرزندشان نیز آشنا میشوند. دعوت از خانوادهها برای بهاشتراکگذاری افسانههای اجدادی و فرهنگی و داستان های خانوادگی مزایای زیادی برای کودکان، خانوادهها و مدارس به دنبال دارد:
- تشویق دانشآموزان از سوی مربیان به گفتوگو با اعضای خانواده درباره داستان های خانوادگی و میراث فرهنگیشان، نشاندهنده احترام و علاقه به فرهنگهای مختلف در دانشآموزان است و انجام این کار باعث میشود دانشآموزان و خانوادهها احساس نزدیکی بیشتری با مدرسه داشته باشند.
- خانوادهها به شیوهای درست و علمی در جریان فعالیتهای مدرسه قرار میگیرند بدون اینکه نیاز به سطح بالای دانش درباره زبان مادری و یا بسیاری موضوعات علمی دیگر داشته باشند.
- پروژههای نوشتاری که به آدابورسوم فرهنگهای مختلف میپردازد، باعث میشود تا دانشآموزان دانستههای خود را با هم به اشتراک بگذارند و از یکدیگر یاد بگیرند و همچنین باعث بالا رفتن میزان احترام و پذیرش تفاوتها میشود و فضای مدرسه را بهبود میبخشد.
تشویق کودکان به شنیدن داستان های خانوادگی
نوشتههای کودکان، آنها را با خانواده و جامعهشان از راههای مختلف و سازنده مرتبط میکند. خانوادهها میتوانند از نوشتن فرزندانشان پشتیبانی کنند و تجربیات خود را در قالب داستان های خانوادگی برای نوشتن در اختیار آنها قرار دهند و خودشان نیز میتوانند برای پیشبرد داستان به عنوان قصهگو یا شنونده مشارکت داشته باشند. کودکان، علاقهمند به شنیدن داستان، گذراندن وقت و صحبت با پدر و مادرشان یا پدربزرگ و مادربزرگهایشان درباره گذشته آنها هستند. با گوش دادن به این داستان های خانوادگی کودکان شیوه داستانگویی را یاد میگیرند و راههای مختلف ارتباط برقرار کردن میان بیان افکار و وقایع را با معانی آنها میآموزند.
لینک مرتبط: جای خالی قصه در زندگی کودکان امروزی
پرایسیلا کلی (۱۹۹۳)، معلم مقطع راهنمایی، توضیح میدهد که چگونه فرصت دادن به دانشآموزان برای روایت داستان های خانوادگی مختص خود، نه تنها باعث شکوفایی نوشتن در آنها شده است بلکه زمینه انجام پروژههای تحقیقاتی با موضوعات مختلف را نیز فراهم کرده است:
نخستین باری که از دانشآموزان خواستم زندگینامه بنویسند، تصور میکردم که آنها به دنبال فردی سرشناس و احتمالا غیرمرتبط با خودشان خواهند رفت. وقتی دیدم که حداقل دو سوم کلاس یکی از اعضای خانوادهشان را برای نوشتن انتخاب کردهاند، بسیار غافلگیر شدم. از اینکه هر دانشآموز حدود ۲۰ دقیقه گزارش شفاهی درباره موضوع زندگینامه ارائه کرد، حیرتزده شده بودم. درباره چند مادربزرگ میتوانیم داستان بشنویم! چقدر من در اشتباه بودم. من شگفتزده شده بودم و این شگفتزدگی با شنیدن درباره بستگانی که دانشآموزانم داشتند ادامه پیدا کرد. آنها داستانهایی حیرتانگیز داشتند که مستنداتی مانند عکسهای قدیمی، خاطرات و جوایز، آنها را تکمیل میکرد. من از دانشآموزان خواسته بودم که حداقل یک کتاب برای آشنا شدن با موضوع زندگی فرد مورد نظرشان بخوانند.
آنچه که کودکان میتوانند درباره گذشته و خودشان از راه صحبت کردن با خانواده یاد بگیرند به زیبایی در کتاب معروف کریستوفر پاول کورتیس به نام «باد، نه بادی» آمده است. داستان درباره پسربچهای است که برای پیدا کردن پدر خود در دوران رکود میشیگان، به سوی او راه میافتد. کورتیس (۱۹۹۹) میگوید:
«بخش زیادی از اطلاعاتی که درباره رکود به دست آوردم از طریق تحقیق در کتابها بوده است و جای تاسف است که از گذشته خانوادگی خودم که سالها در اختیار من بوده است، بهرهای نبردم. متاسفم از اینکه وقتی جوانتر بودم اگر پدر و مادرم یا پدربزرگ و مادربزرگم میخواستند خاطراتی از دوران رکود تعریف کنند، ذوق از چشمانم میرفت و با خود فکر میکردم، «وای نه یکی دیگر از آن داستانهای طولانی و خستهکننده!»... امروز از اینکه میبینم این همه دانش، آگاهی و داستان با فوت مادربزرگ و پدربزرگم برای همیشه از دست رفته است واقعا افسوس میخورم.»
او جوانترها را تشویق میکند: «بروید با مادربزرگ و پدربزرگهایتان، مادر و پدرتان و بقیه اقوام و دوستانتان حرف بزنید. آنچه را که آنها برای گفتن درباره چیزهایی دارند که در مسیر زندگیشان آموختهاند، به یاد بسپارید. با زنده نگه داشتن داستانهای آنان، خودتان و آنها را جاودانه میکنید.»
مشارکت دادن خانوادهها
آموزگاران با احترام قایل شدن برای اهمیت اساسی دانش خانوادگی نسبت به تحصیلات آکادمیک، میتوانند به دانشآموزان خود کمک کنند تا این توصیه را بپذیرند. آموزگاری در کلاس تاریخ امریکا هنگامی که درس درباره دوران جنبشهای حقوق مدنی بود از دانشآموزانش خواست تا در این باره با پدر و مادر خود مصاحبه کنند. سپس از پدران و مادران با دیدگاههای گوناگون درخواست کرد که تجربههای خود را با کلاس به اشتراک بگذارند (جکسون ۱۹۹۸). در اینجا ما میبینیم که خانوادهها نه تنها به تغذیه و پرورش شخصیت و هویت فرزندانشان میپردازند بلکه در نگاه فرزندانشان از «تنها یک خانواده بودن» به متخصصانی آگاه تبدیل میشوند.
چنین برداشتی از سوی کودکان میتواند تجربهای انگیزهبخش برای خانوادهها باشد. در دبستان تولالیپ واقع در محله هندیان در تولالیپ واشنگتن، آموزگاری با نام دیوید کورت و دانشآموزانش مشغول پروژهای بودند که ارتباط تکنولوژی، ادبیات، هنر و فرهنگ را دربرداشت:
کودکان عاشق دانستن درباره فرهنگ غنیای هستند که اینجا در تولالیپ داریم. آنها احساس افتخار میکنند؛ آنها خود را همچون انسانهای پیشرو میبینند. فرهنگ، آنها را تشویق به آموختن میکند. بسیاری از این کودکان، هنگامی که میبینند خانوادهشان و فرهنگ قایقرانیشان چیزی است که میتوانند درباره آن در کلاس صحبت کنند، متوجه میشوند که داستان های خانوادگی مهمی برای گفتن دارند که از گفتن آنها به وجد خواهند آمد.
احترام گذاشتن به زبان مادری خانوادهها
پیشنهاد مشارکت در یادگیری کودک به خانوادههایی که زبان اصلی آنها زبان رسمی جامعه نیست، عنصر مهم دیگری در ظرفیتهای پروژههای داستانی برای هر کلاس محسوب میشود. دانشآموزان میان فرهنگ کلاس و خانه خود پیوند برقرار میکنند و احوالاتشان را با آموزش خود هماهنگ میکنند. در عین حال، از آنجا که فرهنگ دانشآموزان با فعالیتهای کلاسی ارتباط برقرار کرده است، همکلاسیها نیز اطلاعاتی درباره فرهنگها، زبانها، رسوم، تاریخ و تجربههای گوناگون به دست میآورند.
وقتی تنوع قومی و فرهنگی را به عنوان حوزههای مهم و قابل احترام برای یادگیری در نظر میگیریم، تفاوتهای فرهنگی کودکان به عنوان نقاط قوتی برای توسعه دانش و مهارت دیده میشوند و درک فرهنگی میان دانشآموزان افزایش پیدا میکند. دیسون و گنیشی (۱۹۹۴) مینویسند: «وقتی با فرهنگ کودک ارتباط برقرار میشود، نه تنها فرد با جامعهای که از آن آمده است؛ اعتقادات، فرهنگها، قومیت، علاقهها و ... بهتر آشنا میشود و به آن احترام میگذارد، بلکه به پیشرفت جامعه دانشآموزان در کلاس نیز کمک میشود.»
در اورگون از مدفورد، آموزگاری به نام جوانا لواتو، پروژهای را با دانشآموزان لاتین ۷ تا ۹ سالهاش پیش میبرد، به این ترتیب که ابتدا دنشآموزان اتوبیوگرافیهایی میخوانند و سپس داستان زندگی خود و خانوادهشان را با ساختن چرخهای کاغذی رنگی که شامل داستانها و تصویرهای زندگیخودشان است به تصویر میکشند. او میگوید «یکی از زیباییهای این پروژه این بود که به طور کامل زبان، فرهنگ و رسوم خانوادگی دانشآموزان را در برمیگرفت. آنها عاشق این پروژه بودند چرا که درباره خود آنها بود و همگی به پروژههایشان افتخار میکردند.»
در تجربهای مشابه، استفانی ویندام معلم پایه پنجم، متوجه شد که پروژهی داستان های خانوادگی باعث پیشرفت مهارتهای نوشتن، یادگیری نحوه داستاننویسی و مهمتر از همه منجر به ایجاد احساس غرور نسبت به زندگی خانوادگی در میان دانشآموزان شده است. دبستان اتکینسون در جنوب شرقی پورتلند شامل دانشآموزانی از آمریکای لاتین، اتحاد جماهیر شوروی سابق و کشورهایی چون چین، ویتنام و پاکستان بود. پروژه شامل نوشتن داستان بر اساس داستان های خانوادگی گفتهشده از سوی خانواده یا شعرهایی درباره اینکه «من از کجا آمدهام» بود. در انتها هرکس یک بخش را برای فرایند ویرایش و چاپ انتخاب میکرد.
از راه این پروژه، ویندام متوجه شد که اعضای خانواده به ویژه آنهایی که با مدرسههای امریکایی آشنایی نداشتند، اعتمادبهنفس و آشنایی بیشتری درباره آموزش فرزندانشان پیدا کردند. پدر یک دانشآموز روسی با انگلیسی دستوپاشکسته ساز این پروژه، وقت ملاقات با ویندام گرفت تا به او بگوید: «این خیلی خوب است که شما به دانشآموزان یاد میدهید که برای سوال پرسیدن، سراغ والدینشان بروند. شما چیزهای درستی به آنها یاد میدهید.»
محققان به این نتیجه رسیدهاند که بهترین نوع مشارکت خانوادهها زمانی اتفاق میافتد که فرزندانشان آنها را به صورت فعال درگیر روشهایی کنند که برای پیشرفت یادگیری کودک طراحی شده است (تورکیلدسن و استین، ۱۹۹۸).
پروژههای اینچنینی به خانوادههایی که با زبان رسمی کشور صحبت نمیکنند، این فرصت را میدهد که در فرایند یادگیری کودکشان مشارکت داشته باشند و فرزندان دانشآموز را تشویق میکند تا برای جامعه تعریف کنند که آنها و خانوادهشان چه کسانی هستند. دانشآموزانی که در خانواده خود به زبانی جز زبان رسمی صحبت میکنند، میتوانند مصاحبه با اعضای خانواده را با زبان مادریشان انجام دهند و داستان خانوادگیشان را به زبان رسمی جامعه بنویسند یا داستانشان را با دو زبان مختلف برای دانشآموزان بخوانند. به این ترتیب این دانشآموزان فرصت پیدا میکنند تا با هر دو زبان مادری و زبان رسمی، بخوانند، بنویسند و صحبت کنند.
هنگامی که دانشآموزان نحوه داستانگویی خانوادهشان را میبینند و با اعضای خانواده مصاحبه میکنند، چیزهای جدیدی در مورد ساختن داستان یاد میگیرند. معلم پایه پنجم از پورتلند در ایالت اورگان میگوید:
بایستی سوالهای زیادی از والدینم میپرسیدم و شگفتا که چه چیزهای زیادی است که نمیدانم. این واقعا موضوع مهمی است، چرا که من نمیدانستم وقتی مادربزرگم و یا مادرِ مادربزرگم میگفت «وقتی من همسن تو بودم آن کار را میکردم...» در واقع داستان تازهای در حال شکل گرفتن بوده است. این واقعا موضوع مهمی است.
با تشویق و زمینهسازی مشارکت معنادار خانوادهها، آموزگاران نقش مهمی در ایجاد پیوند میان خانه و مدرسه ایفا میکنند. در مدرسه راهنمایی روستایی کوچکی در کاپرسنتر آلاسکا، معلم زبان انگلیسی با نام تامارا ون وای از دانشآموزان میخواست تا سالی یکبار مجموعهای شامل شعر و نثر منتشر و در جشن پایان سال ارائه کنند. ون وای میگوید با کمک این نوشتهها، درک بیشتری درباره میزان توانایی خانوادهها اینکه چگونگی یاری رساندن به بچهها در یادگیری یافتم. او میگوید که این دریافت جدید باعث شد تا او تمرکز مجلهای را که برای خانوادهها تهیه میشد از «نگاه کنید که مدرسه چه کارهایی برای فرزندتان انجام داده است» به سوی «برای تمام کارهایی که برای کمک به یادگیری بچهها انجام میدهید از شما سپاسگزاریم» تغییر دهد.