بیوک ملکی پس از انقلاب، کار خود را با مطبوعات و از جلسات شعر «کیهان بچهها» شروع کرد و پس از آن در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مرکز رادیو، حوزه هنری و انتشارات سروش به فعالیتهایش ادامه داد. در ادامه، گفتوگوی ایبنا را با این شاعر نام آشنای ادبیات کودک و نوجوان درباره آسیبهایی که این حوزه را تهدید میکند میخوانید.
آقای ملکی، از چه زمانی شعر نوجوان هویت مستقل پیدا کرد؟
به طور کلی باید گفت که حدود ۵۰ تا ۶۰ سال است که شعر کودک و نوجوانِ امروز هویت مستقل پیدا کرده است. ابتدا با یمینی شریف و پس از او کیانوش و پروین دولتآبادی. البته به طور خاصتر، شعر نوجوان با کیانوش هویت مستقلی پیدا کرد زیرا کیانوش توجه بیشتری به شعریّت و خصوصاً زبان شعر داشت و در زمان خودش، از این نظر، نوآور و آغازگر بود.
معمولا بین مخاطبان این سوال پیش می آید که چه ویژگیهایی شعر نوجوان را از شعر کودک و شعر بزرگسال متمایز میکند؟
همان ویژگیهایی که خودِ نوجوانان را از کودکان و بزرگسالان متمایز میکند. در این مورد به طور مفصل روانشناسان، پژوهشگران، شاعران و نویسندگان صحبت کردهاند. به طور خلاصه باید بگویم که یکی از مهمترین ویژگیهای شعر خردسال و کودک زبان آموزی است، نه محتوا. البته در شعر خردسال بیشتر، چون در شعر کودک محتوا هم بخشی از شعر است. در این نوع شعر، زبان و ادبیات مهمتر است. در شعر کودک دست شاعر برای استفاده از صنایع و عناصر شعری، مثل شعر نوجوان و بزرگسال باز نیست، از اینرو از این صنایع و عناصر باید طوری استفاده شود که درک شعر سخت و پیچیده نشود. به عنوان نمونه، شاعر نمیتواند از همه «جناس»ها استفاده کند، چون بعضی از آن ها را کودک در نمییابد اما استفاده بجای بعضی از همین جناسها، شعر را آهنگینتر و خوش آواتر میکند و خللی هم در انتقال معنا بوجود نمیآورد.
از یاد نبریم که نوجوان دنیایش متفاوت است؛ هم از نظر روحی، هم از نظر جسمی، او به ناگهان از یک دوره به دوره دیگری پرت میشود و درگیر احساسات است. دنیای او برخلاف کودک، درونی میشود. میتواند استدلال و فکر کند. نوجوان خود را یک کودک نمیداند. از طرفی هم هنوز بزرگسال نیست. به قول لوین Lewin، روانشناس آلمانی، بزرگسال و کودک یک بار، بارِ بزرگسالی و کودکی را به دوش میکشند، اما نوجوان همزمان بارِ هر دو را به دوش میکشد. در اصل نوجوان دنبال هویت است. مسائل اطرافش برای او اهمیت پیدا میکند.
رابطه با خانواده و دوستان، مسائل اجتماعی و غیره او را دچار شک و در مورد تردیدهایش فکر میکند و به آیندهاش میاندیشد و آرمانگراست. این مسائل بخشی از ویژگیهای نوجوان است و مسلّم است که کسی که برای او شعر میگوید، نمیتواند اینها را نادیده بگیرد. علاوه بر اینها، نوجوان امروز تفاوتهای آشکاری هم با نوجوانانِ قبل از خود دارد. سرعت و پیشرفت علم و تکنولوژی، در لحظه، دنیای بچهها را تحت تأثیر قرار میدهد و کسی که برای آنها کار میکند نباید از این مسائل غافل باشد. اما شعر بزرگسال درگیر خیلی از این مسائل نیست. در شعر بزرگسال شاعر شعر خودش را میگوید و مخاطب هم خودش انتخاب میکند، البته در این زمینه هم برد با شاعری است که از اندیشهای برتر و شعری نابتر و تازهتر برخوردار است.
به نظر شما چه قالب شعری برای نوجوان جذابتر است؟
به نظر من در شعر نوجوان کسی نمیتواند قالب یا قالبهایی را مشخص کند و بگوید که شاعران باید یا بهتر است از این قالب یا قالبها استفاده کنند. هنوز بعد از سالها، بحث چهارپاره در میان بعضی منتقدان داغ است و هنوز این قالب را میکوبند و به کسانی که چهارپاره میگویند اعتراض میکنند و میگویند این قالب تخیل را محدود میکند یا معنا را قربانی میکند و تعابیری از این دست. به نظر من اگر چنین باشد این ضعف از شاعر است نه قالب. حالا اگر شاعری توانست شعری در قالب چهارپاره بگوید که در آن نه معنا قربانی شد و نه تخیل محدود، تکلیف چیست؟ این حرفها کلیاتی است که میتواند در شعر یک شاعر ناتوان مصداق پیدا کند و در شعر یک شاعر توانا مصداق نداشته
باشد. بنابراین، این بحث مبنای علمی ندارد. در این مورد تنها، شاعر مجاز است به اینکه از چه قالبی استفاده کند یا نکند. نه تنها قالب چهارپاره بلکه در مورد قالبهای شعری دیگر هم همینطور است. ممکن است حتی شاعری بتواند از یکی از قالبهای مهجور و فراموش شده، مثلاً مسمط و مخمس هم به خوبی استفاده کند؛ آیا کسی میتواند بگوید که چنین امری محال است؟ یا نباید اتفاق بیفتد؟ پس هر قالبی را که شاعر احساس کند بهتر با آن میتواند با مخاطبش صحبت کند، آن قالب مناسب و جذاب است.
شعر نوجوان در دو دهه گذشته چه فراز و فرودهایی داشته است؟
به هر حال، در گذر زمان شعر نوجوان هم مثل خیلی رشتههای دیگر گاهی اوج گرفته و گاهی دچار رکود شده است اما به نظر من امروز شعر نوجوان جدیتر از همیشه دنبال میشود. شاعران، بیشتر روی این شعر متمرکز شده و شاعرانی با نگاههای متفاوتتر به این جمع اضافه شدهاند؛ چه از طرف کسانی که از قبل در کار شعر نوجوان بودهاند و چه از طرف جوانترها تلاشهای خوبی صورت گرفته است، حال اینکه این تلاشها چقدر دیده شود، چقدر به آنها اهمیت داده شود و اینکه تا چه اندازه این کارها امکان بروز داشته باشند، بحث دیگری است.
در حال حاضر چه آسیبهایی شعر نوجوان را تهدید میکند؟
به نظر من شاعران و متولیان فرهنگی، هر دو در این زمینه نقش دارند؛ اینکه بعضی شاعران نتوانستهاند پا به پای مخاطب پیش بیایند و شعرهایشان رنگ و بوی نوجوان امروزی را ندارد به نوعی آسیب محسوب می شوند اما آسیب و تهدید اصلی به نظر من بیتفاوتی به فرهنگ و ادبیات است. گاهی این بیتفاوتی، به دلیل زیادی آثار غیرجذاب، از طرف مخاطب و مردم است که میتوان امید داشت کمکم برطرف شود اما وقتی دلیل بیتفاوتی مخاطب، عملکرد متولیان فرهنگی باشد، شاید بتوان گفت که غیرقابل جبران است. کافی است گاهی اوقات به اظهارنظرهای بعضی متولیان فرهنگ توجه کنیم تا به معنی واقعی آسیب و تهدید پی ببریم. به عنوان مثال اخیراً در مجلس، فراکسیون حمایت از کودک و نوجوان تشکیل شده است. در نظر اول اینکه بحث کودکان و نوجوانان تا این حد برای نمایندگان مجلس اهمیت پیدا کرده است، میتواند یک اتفاق خوب باشد اما وقتی شما مصاحبه رئیس این فراکسیون را میخوانید مو بر تنتان سیخ میشود و میگویید یعنی میشود کسی تا این حد با موضوعی بیگانه باشد و رئیس فراکسیون آن موضوع هم بشود! تاسف برانگیز است که خود ایشان میگویند وقتی این بحث مطرح میشود بعضی نمایندگان میخندند و میگویند پای عمو پورنگ به مجلس باز شد!
از سویی دیگر با نگاهی به نقش آموزش و پرورش در دنیا میتوان میزان توجه آن ها به ادبیات و حضور ادبیات در مدارس را دید. به طور مثال در مهدکودکها و مدارس ابتدایی کشور فرانسه، روزانه، حتماً باید یک شعر تازه خوانده میشود. در خیلی از کشورهای اروپایی یک نویسنده یا شاعر برای نویسنده و شاعر بودنش مادامالعمر از دولت حقوق میگیرد و به ازای حقوقی که میگیرد، موظف است هر هفته یک نصف روز در یکی از مدارس، برای بچهها شعر یا قصه بخواند. حالا شما بیایید اینها را بگذارید کنارِ توضیحات معاون پژوهشی وزارت آموزش و پرورش در واکنش به ممنوعیت ورود برخی کتابها به مدرسه که در یکی از خبرگزاریها آمده. ببینید چطور نویسندگان را خطاب میکنند. ببینید نظرشان درباره ادبیات و کتابخوانی در مدارس چیست؟ نتیجه این نگاههای کلیشهای و غیرواقعی تعطیلی ادبیات و هنر در مدارس و در اصل خیلی فراتر از مدارس است. اگر شوق مطالعه و شوق به ادبیات و هنر در خانواده و مدارس ایجاد نشود چطور باید امید داشت که بچههای ما به کتاب و کتابخوانی گرایش پیدا کنند؟ البته واضح است که در اینجا منظور ما اکثریت بچهها هستند والاّ مخاطبهای خاص همیشه بوده و هستند.
به نظر شما شعر نوجوان برای شکوفا شدن مستلزم چه کارهایی است؟
به عقیده من شعر نوجوان باید دیده شود و در دسترس مخاطب قرار بگیرد که تا به حال آنچنان که باید این اتفاق نیفتاده است.