فرانچسکا سیمون نویسنده «هنری زلزله» میگوید: «لذتی بالاتر از ۲۰ دقیقه در روز کتاب خواندن برای فرزندتان نیست. بنابراین کتابی را بردارید و همدیگر را در رختختواب در آغوش بگیرید.»
همه بچهها به قصه نیاز دارند و عاشق آن هستند. با این حال نظرسنجی از ۲۰۰۰ مادر دارای بچههای سنین ۰ – ۷ سال (پس پدرها چه؟) نشان میدهد که تنها ۶۴درصد پاسخدهندگان، وقت خواب برای بچههایشان کتاب میخوانند. دلایل آنها برای کتاب نخواندن برای بچههایشان استرس یا خستگی زیاد است، در حالی که نزدیک به نیمی از آنها گفتند نمیتوانند کودکانشان را از بازیهای کامپیوتری و تلویزیون دور کنند.
خیلی خب، بیشتر تلاش کنید. زمان کتاب خواندن برای کودکان قطعا بهترین زمانی است که والدین و فرزندان با هم دارند. من این را نه به عنوان یک نویسنده که به عنوان والد پسری که حالا بزرگ شده میگویم. در رختخواب، در آغوش هم جای میگیرید؛ راحت و گرم و نرم است. هیچ چیزی بهتر از ۲۰ دقیقه با هم کتاب خواندن، اضطراب را کم نمیکند. من و شوهرم اینقدر از آن لذت میبردیم که در دو نوبت کتابخوانی میکردیم: صبحها او برای پسرمان کتاب میخواند و شبها من.
ما تا وقتی پسرک ۱۱ ساله شد، به کتابخوانی هنگام خواب ادامه دادیم. وقتی که او خودش ما را عملا از اتاقش بیرون انداخت. اگر به من اجازه میداد، من همچنان دوست داشتم برای او کتاب بخوانم – او حالا ۲۴ ساله است. نه به این خاطر که من مادر فوقالعادهای هستم، بلکه چون کتاب خواندن برای او و با او بخشی از بهترین لحظاتی بود که ما با همدیگر داشتیم.
اینها ده نکته من برای مسرتبخش کردن کتابخوانی هنگام خواب برای فرزندانتان است.
۱- زود شروع کنید
من و جاش، با نگاه کردن به کتابهای مقوایی شروع کردیم، وقتی که او چهار ماهش بود. هر دوی ما عاشق داستانهای مجذوبکننده هلن آکسنبری: «بازی کردن»، «دوستان» و «لباس پوشیدن» بودیم (از آثار این تصویرگر که به فارسی هم ترجمه شده است، «مجموعهی لئو و پوپی» و «اردک کشاورز» است). من به او دو گزینه پیشنهاد میکردم و او موردی را که نمیخواست میانداخت. «پیپو»، «کاتالوگ کودک» و «باغوحش عزیز» هم از کتابهای بسیار دوستداشتنی ما بودند. نوزادان هم نظرهایی دارند، ولی مجال کافی برای انتخاب ندارند و نگاه کردن به کتاب ها را خیلی دوست دارند.
۲- شما آن قدر پرمشغله نیستید که برای فرزندتان کتاب نخوانید
مثل این است که بگویید وقت ندارید به آنها غذا بدهید. تا دیر وقت کار میکنید؟ خیلی خستهاید؟ شبها زیادی بیدار میمانید؟ هیچ قانونی نیست که بگوید فقط کتابخوانی هنگام خواب کودکان باشد. کمی زودتر بیدار شوید و صبحها با هم کتاب بخوانید. شوهر من اغلب تا دیروقت کار میکرد و همین کار را میکرد.
۳- برای فرزندتان یک کارت کتابخانه بگیرید
آنها میتوانند هفتهای ده کتاب دوستداشتنی با خود به خانه ببرند. بعد برای ده کتاب دیگر به آنجا بازگردید. گردش فوقالعادهای است و دوباره، انتخاب با آنهاست. پسر من کتابهای عجیب و غریبی با خود به خانه میآورد – او عاشق کتاب ملالتباری به نام تایدلز نوشتهی نیتا لوییز گیلور بود – (خب چه ایرادی دارد؟) و خیلی زود به سمت کتابهای «شب بخیر ماه» و «کرم ابریشم گرسنه» کشیده شدیم، همینطور «میخوایم یه خرس شکار کنیم» مایکل روزن، «گربهی باکلاه» ، «گردش با آقای گامپی» اثر برنینگهام (از این نویسنده کتاب «به آب نزدیک نشو دخترم» به فارسی ترجمه شده) و «بیل دزده» اثر الن البرگ.
۴- به همهی آن کتابهای خیلی خوبی فکر کنید که در کودکی از دست دادید
حالا نوبت شماست. من برای پسرم «هابیت» (نشر روزنه) و تمام «چلچلهها و آمازون» (آثار آرتور رانسوم) را خواندم. و کتاب «باد در درختان بید» (نشر پیدایش، «باد در بیدزار» (نشر افق)).
۵- بچهها از کلماتی که نمیشناسند هراسی ندارند
«چلچلهها و آمازون» سرشار از کلمات عجیب و غریب است – من اصلا نمیدانستم خیلی از آن اصطلاحات دریایی چه معنایی دارد. بعد از خواندن نیمی از صفحهای با کلمات قلمبه سلمبه، به پسرم گفتم من معنی خیلی از این کلمات را نفهمیدم. گفت: «من هم همینطور، اما از شنیدنش خوشم آمد.»
۶- بگذارید آنها انتخاب کنند
وقتی بزرگتر میشوند، پنج کتاب را که خودتان هم از خواندن آنها لذت میبرید، انتخاب کنید. چند پاراگراف اول هر یک را با صدای بلند بخوانید و بعد اجازه دهید فرزندتان تصمیم بگیرد. این تکلیف نیست، سرگرمی است.
۷- وقتی فرزندتان خواندن یاد میگیرد، با توقف کتابخوانی خودتان، آنها را برای یاد گرفتنِ خواندن، تنبیه نکنید.
بچهها میتوانند از کتابهایی لذت ببرند که خواندن آنها به تنهایی برایشان خیلی مشکل است. پسر من واقعا عاشق «هری پاتر» ، «اساطیر نورس» اثر کوین کراسلی هلند و «خانهی کوچکی در مزرعه» بود، خیلی پیش از اینکه بتواند به تنهایی از عهدهی آنها برآید.
۸- نوبتی خواندن
پسرم و پدرش تمام کتابهای «سرگذشت نارنیا»ی سی. اس. لوییس و «نیروی اهریمنیاش» اثر فیلیپ پولمن را با یکدیگر میخوانند. آنها برای سرعت بخشیدن به کار، هر فصل را نوبتی برای همدیگر بلندخوانی میکنند، به جایی رسیدند که داستانها آن قدر هیجانانگیز بودند که سخت بود فقط یک فصل در روز بخوانند. این موضوع پسرم را ترغیب کرد که کتابخوان بهتری شود، اما به روشی صلح آمیز.
۹- از سر راهشان کنار روید
برای تنها خواندن، پسر من کتابهای غیرداستانی مثل تاریخ ترسناک را به تمام کتابهایی که من واقعا دلم میخواست او بخواند، ترجیح میداد. بنابراین من تمام کتابهای رولد دال و «درخت جادویی خیلی دور» انید بلایتون و بسیاری از قصهها و افسانهها را خودم برایش خواندم. او خوشحال بود.
۱۰- سعی کنید گریه نکنید
این روزها من نمیتوانم «باغ نیمهشب تام» را بخوانم و در پایانش اشک نریزم. پسرم، به شکل قابل درکی، دوست ندارد یک مادر گریان برایش کتاب بخواند. ما از پدرش خواستیم که این مسئولیت را بر عهده بگیرد. بعد از خواندن چند صفحه، او هم در حال اشک ریختن بود. دیگر مطمئن نیستم که پسرم انتهای داستان را شنیده باشد.