همزمان با فرارسیدن سال تحصیلی، کتابداران کانکس-کتابخانه «با من بخوان» در سرپلذهاب و دیگر کتابخانههای «با من بخوان» در کرمانشاه، کولههای کتاب خود را برمیدارند، به مناطق مختلف شهر سفر میکنند تا کودکان مراکز دیگر و کودکانی را که عضو کتابخانه نیستند با کتابهای باکیفیت آشنا کنند و برای آنان کتاب بخوانند.
آنچه میخوانید تجربه یکی از مربیان «با من بخوان» از بلندخوانی برای کودکان است
- تاریخ: پنجشنبه ۱۲ مهرماه ۱۳۹۷
- برنامه «با من بخوان» در سرپل ذهاب، پارک شاهد
- تجربه خواندن چهار کتاب
- گروههای سنی مختلف بچهها
- گزارش مربی: تینا محمدی
شاید خواندن چهار کتاب پشت سر هم برای بچهها خستهکننده باشد اما اگر آنها خودشان تقاضا کنند، تکلیف چیست؟
در پارک نشسته بودیم و برای بچهها کتاب «المر» را میخواندم.
روی صندلی پشت سر پسری بهنام عرفان نشسته بود. عرفان فردی کمتوان ذهنی است. او گاهی به سوی جمع ما سنگریزه پرتاب میکرد، گاهی با صدای بلند میخندید و گاهی هم نزدیک میآمد و گوش میداد.
پس از اینکه کتاب «المر» را برای کودکان بلندخوانی کردم، همین که خواستم از بچهها بپرسم «به نظرتان چرا المر خودش را رنگ کرد...»، یکی از بچه ها رو به من کرد و گفت:
«خاله المر مثل عرفانه! اون مثل ما نیس ولی خب دوستمونه. ما هیچوقت اذیتش نمیکنیم.»
فکر کردم چقدر تاثیر کتابها بر بچهها هم در کوتاهمدت و هم در بلندمدت شگفتانگیز است.
در مرحله بعد به درخواست بچهها کتابهای «بروس خرس عصبانی»، «مرغ سرخ پاکوتاه» و «گنجشک که بال و پر داشت» را خواندن. بچهها دستبردار نبودند و خسته نمیشدند.
کتاب «بروس خرس عصبانی: را که خواندم، با بچهها درباره مهاجرت کردن گفتوگو کردیم. یکی از بچهها گفت:
«دوست من کوچ کرده. با خانوادهاش رفتن کرمانشه. اینم یه جور مهاجرته. مثل خانم غاز تو کتاب!»
نشست کتابخوانیمان با خواندن چهارمین کتاب به پایان رسید. بچهها از من قول گرفتند دوباره پیششان بروم.
البته حتما سری به مدرسهشان هم خواهم زد.
درباره «با من بخوان» بیشتر بدانید...