دانشجویان رشته آموزش ابتدایی «پردیس نسیبه دانشگاه فرهنگیان»، همراه با استاد خود، در روز چهارشنبه ۱۱ دی ماه، از موزه کودکی ایرانک بازدید کردند.
بازدید از موزه در ساعت پانزده و سیدقیقه آغاز شد و راهنمایان موزه، پس از نمایش کلیپی از تصاویر دوران کودکی در روزگاران دور، به معرفی بخشهای گوناگون موزه پرداختند، و دانشجویان همراه با استاد خود، خانم «گلمرادی»، دربارهٔ موضوعهای مختلف با یکدیگر تعامل و گفتوگو داشتند. آنها در مسیر بازدید خود، شاهد قصهگویی «افسانه درخت خرما و بزی» و نمایش سایه «اِلمِر» نیز بودند و با روشهای مختلف فعالیّتها هنگام بلندخوانی - که یکی از ابزارهای آموزشی بهشمار میآید - آشنا شدند.
در ادامه متنی را که خانم گلمرادی در توصیف بازدید خود از موزه نوشته است، میخوانید:
«پس از هماهنگی با معاونت آموزشی مرکز و تدارک سرویس دانشجویان توسط ایشان، ضمن تماس با مسئولین موزه ایرانک، ساعت سه تا پنج چهارشنبه یازدهم دی را برای بازدید دانشجویان آموزش ابتدایی خود در پردیس نسیبه دانشگاه فرهنگیان - که درس مبانی آموزش زبان فارسی را این ترم باهم داشتیم - تثبیت کردم. از تأخیر اندکی که به دلیل دیر رسیدن یکی از دانشجویان مشتاق داشتیم، بقیهٔ ماجرا و سفر برایم دلانگیز بود.
با ورود به موزه با حجم زیادی از اطلاعات مکتوب، تصویری و تجسمیافته و ... روبهرو میشوید. راهنمایان موزه با صبر و حوصله، و با نمایش یک کلیپ کوتاه دربارهٔ اجزایی از موزه، کار را شروع کردند، و گامبهگام با حرکتی مدور و معرفی تمام قسمتهای گفتهشده، ما را به درب ورود و خروج برگرداندند. در مسیر دو ساعته، پانزده دقیقه را برای خرید از کتابفروشی و یا تجدید نیرو در کافهٔ موزه، استراحت دادند و برای جذاب شدن موزهگردی، در بخشهایی نیز با بلندخوانی کتاب درخت خرما و بزی که بازآفرینی همان درخت آسوریگ کهن است و آقای «محمدهادی محمدی» زحمت بازآفرینی آن را کشیدهاند، و نیز با نمایش «المر» در سالن نمایش، جذابیتهایی به مسیر داده شد. برخی از دانشجویان خیلی همراه بودند، اما بعضی دیگر خیلی خسته و در نهایت همگی جز یک نفر راضی از این همراهی بودند. که من در گزارشهایی که قرار است از آنها دریافت کنم، حتماً بیشتر با دیدگاههای آنان آشنا خواهم شد.
اما مزیت جانبی و البته بسیار مهم این بازدید برای من، این بود که متوجه شدم چهقدر یک کلاس رسمی درس دانشگاهی و حتی مدرسهای میان ما و مخاطبانمان (دانشجو یا دانشآموز) فاصله ایجاد میکند. فاصلهای منفی که هرگز اجازه نمیدهد حداقل استاد به شناختی نزدیک بهواقع، از مخاطب خود برسد. با خود اندیشیدم بااینهمه شکاف و فاصله، چهطور میتوان به ساختن گرایی؟؟؟ در کلاس درس رسید؟ فقط با شکستن این حصارها و قالبهای ساختگی! بدیهی است که منظورم قانونشکنی نیست و هر قانونی بهرغم محدودیتها و مضرات بسیار، از بیقانونی بهتر است. بلکه فکر میکنم بیشتر و بیشتر باید از فضاهای کلاس درس خارج شویم و به دلِ شرایط واقعی ورود کنیم. مانند آنچه را که ما معمولاً با دانشجویان کارورزمان تجربه میکنیم، و ازقضا آنان هم ما را در این فضاهای تجربی متفاوت مییابند، و من بارها خرسندی کارورزانم را از این تجربه در گفتار و رفتارشان شنیده و دیدهام.»