ركاب‌زنان از اكباتان تا موزه کودکی ايرانک

حال‌وهوای پُر نشاطی بود، از همان صبح‌های جمعه‌ای كه شوق سفر دارد و بس. انتظارى دوست داشتنى برای ديدار با مسافران «ايران;» و گشت‌وگذار در مسير پُر پيچ‌وتاب كودكى، برای ديدار كودكان امروز از كودكان ديروز؛ برای تجديد خاطره‌های ناب و شوق دانستن، برای هم‌سفر شدن در مسیر ایرانک.

خانواده‌ها با كوچولوهای‌شان وارد تالار موزه مي‌شوند و گام در مسير این سفر می‌گذارند. مرد میان‌سالی، كه به نظر مى‌آید مدّت درازی در ورودى موزه همراه چند تا از دوستانش به انتظار ايستاده بود، از در وارد می‌شود و می‌پرسد: «چه‌طور می‌توانيم وارد تور سفر موزه كودكى ایرانک شويم؟!»

و با همان لحن گرم و صميمی، گپ‌وگفت شيرينی با همکاران ايرانک آغاز می‌کند:

«منتظر دیگر دوستان‌مان هستيم. ما يک گروه دوچرخه‌سواريم كه هر جمعه، ركاب‌زنان به يكی از مكان‌هاى تفريحى يا تاريخى تهران می‌رويم، و اين جمعه، موزه‌ى كودكى ایرانک را انتخاب كرده‌ايم.»

اين را كه گفت، احساس خوب و صميمانه‌اى همراه با هيجان ديدار دیگر اعضاى ورزشكار گروه، فضا را دربر گرفت. مرد میان‌سال، آرام قدم میزد، پیرامونش را نگاه مى‌كرد، لبخند میزد و انتظار میكشيد.

شوق ديدار از موزه کودکی

تور موزه با شمار چشم‌گیری از خانواده‌ها و كوچولوهای بازدیدکننده آغاز شده‌بود، كه مرد میان‌سال با تلفن همراهش، به بيرون موزه رفت. گروه ده پانزده نفره‌ى ورزشكاران دوچرخه‌سوار، با دوچرخه‌های زرد و سبز و آبی‌رنگ، با كلاه محافظ و قمقمه و لبخندهاى پُر نشاط و بى‌پایان، جلوی در موزه ایرانک، نخستين لحظه ورودشان را به دنياى كودكی، پايين نشانِ موزه ایرانک که به دیوار نصب بود، با گرفتن عکس گروهی، ثبت كردند.

مسافرانِ پُر نشاط و دوستدار طبيعتِ «گروه دوچرخه‌سواران بوستان نرگس اكباتان» و مجموعه‌ی مردم نهاد ورزشى تفريحى از اکباتان تا موزه ايرانک را به عشق گذر از خاطرات كودكى، با دوچرخه‌های‌شان ركاب زده بودند.

و اینک سفر در موزه کودکی ایرانک را آغاز كرده بودند. باهم قدم زديم. از كودكى گفتيم، از مشق‌هاى دوره‌ي باستان، از «ميرزا حسن رُشديه» و اصول نوين آموزش، از «جبار باغچه‌بان» بزرگ و خدماتش. مسافران موزه کودکی ایرانک، اين‌بار بى‌ركاب، اما با اشتياق و لبخند، در ميان «كتاب‌هاى مكتب‌خانه‌اى» گشت‌وگذار کردند، به بخش اسباب‌بازى‌هاى دوران «پهلوى» كه رسيديم، صداها و خنده‌ها بلندتر شد و اشتياق‌ها بيش‌تر. دوچرخه‌ای از كودكی‌های ديروز، براى مسافرانِ دوچرخه‌سوار ايرانك خاطراتی را زنده می‌کرد. خاطراتی را که در كوچه‌پس‌کوچه‌های کودکی و باشتاب از سر گذرانیده بودند و یادشان آن‌ها را روشن می‌داشت.

یکی از بانوان گروه دوچرخه‌سواری بوستان نرگس اکباتان، خاطره‌ای از دوچرخه‌سواری در کودکی‌اش را برای‌ ما بازگو کرد:

هفت ساله که بودم، ساکن محله‌ای در شهر اراک بودیم که خیابانش شیب تندی داشت. در یکی از روزهای جمعه‌ای ‌که دوچرخه‌سواری می‌کردم، از سرازیری خیابان به‌سمت پایین شتاب گرفتم. خیابان شلوغ بود و ترمز دوچرخه‌ام نیز خراب بود. با فریاد از عابرها می‌خواستم که «بروید کنار، بروید کنار». در این‌ میان پیرمرد عابری متوجه فریاد و درخواست من نشد و با سرعت زیاد به او برخورد کردم. پیرمرد روی زمین افتاد و شروع کرد به ناله و شکایت از من که تو زخمی‌ام کردی و شکم‌ام سوراخ شده است.

با ناراحتی، در حالی‌ که دلم برای او سوخته بود، از دوچرخه‌ پیاده شدم و گفتم: «این سوراخ، ناف شماست و از قبل بوده». پیرمرد در حالی‌ که انکار می‌کرد، پافشاری کرد که به خانه ما بیاید و از پدرم خسارت بگیرد.

روز جمعه بود و پدرم خانه بود. پیرمرد با شکایت به پدرم گفت که وقتی دخترت بلد نیست دوچرخه‌سواری کند، چرا برایش دوچرخه خریده‌ای؟

پدرم پاسخ داد: او بلد است دوچرخه‌سوار شود.

پدرم هنگامی که جویای حال پیرمرد شد و فهمید او نافش را بهانه‌ای برای گرفتن خسارت کرده است، با دلجویی و روبوسی از پیرمرد، ماجرا را خاتمه داد، و خاطره‌ای بامزه از این ماجرا برایم باقی ماند.

«امیر امامیان»، مسئول این گروه نیز درباره‌ی بازی با روروَک در روزگار کودکی‌اش گفت: روروَک‌ها چهار چرخ داشتند و ابزاری برای هدایت نداشتند. روی روروک می‌نشستیم و از بالای سراشیبی به‌سمت پایین و با سرعت زیاد حرکت می‌کردیم. در ابتدا روروک را با یک طناب هدایت می‌کردیم، اما بعدها با دسته‌ای به آن وصل می‌کردیم، آن را کنترل و هدایت می‌کردیم و به حرکتش جهت می‌دادیم.

این گروه درباره‌ی بازدیدشان از موزه کودکی نظرشان این بود که: «این کار، کار بسیار بزرگی است و خیلی خوش‌حالیم که به این‌جا آمدیم. امیدواریم این راه ادامه‌دار باشد. سپاس از برگزار کنندگان موزه کودکی که ما را با تمدن‌مان آشنا می‌کند. این که از کجا و چگونه به این‌جا رسیده‌ایم، چندان مهم نیست، بلکه مهم‌تر این است که از گذشته چه الگویی می‌گیریم و به کجا خواهیم رفت.»

هر روز هم‌سفران موزه کودکی ایرانک از کوچه‌پس‌کوچه‌های ایرانک گذر می‌کنند تا خاطراتى را زنده نگه دارند که يادآور بهترین روزهای عمرشان است.

روزهای پُر شتاب ِکودکی ... 

نویسنده
زهرا ناظری و آوا پروین‌نژاد
Submitted by editor on