با «رائول گوریدی» برندهی جایزه تصویرگری و نویسندگی کتاب کودکان مصاحبه کردیم. کتاب «دو مسیر»[2] گوریدی در سال 2018، دیپلم افتخار بهترین کتاب تصویری جایزه «راگازی بولونیا»[3] را دریافت کرد. او زمینهی کاریاش را در سال 2010 از طراحی گرافیک، نقاشی و تبلیغات تغییر داد، و تمرکزش را بر روی نوشتن و تصویرگری کتابهای تصویری کودکان گذاشت. گوریدی در شهر سِویل اسپانیا زندگی و کار میکند.
- پدرتان طراح و مادرتان نقاش بودند، آیا بزرگ شدن در فضای چنین خانوادهای شما را بیش از اندازه در برابر وسایل هنری، افزار و شاید قوه نوآوری قرار داده است؟
البته. میزهای خانه ما پر از مداد و خطکش، رنگ و زغال طراحی، با نقاشیها و مُدلهای کشتی بود. اما حتی بدون این تأثیر نیز شاید خلاقیتم را پرورش داده باشم، زیرا کودکِ بسیار ناآرامی بودم. برادرم در هر کاری که انجام میداد، کمالگرا بود، در حالی که من شلختهتر بودم و همیشه بدون نگرانی برای نتیجه، تکنیکهای مختلفی را آزمایش میکردم.
اگرچه در آغاز در «آکادمی هنرهای زیبا» در سِویل، در زمینهی نقاشی و طراحیِ گرافیک فعالیت داشتید، اما در سال 2010 به تصویرگری کتابهای کودکان روی آوردید، چرا این تغییر را در کار و حرفهتان انجام دادید؟
خوب، در زندگی حرفهایم چند چرخش داشتهام، از طراحی تا برنامههای چندرسانهای، تبلیغات و سرانجام نقاشی... . اما هر کدام از این رسانهها، واقعاً در یک یا چند جنبه محدود بودند، یا تنها بهطور مستقیم هدفی را دنبال میکرد یا سریعاً پیامی را میرساند. تصویرگری دید حساب شدهتری را فراهم میکند، روایتی که خواننده را به خواندن تصویرها فرا میخواند، در حالی که داستانهایی را پیشنهاد میکند که با تجربهی شخصی فرد درهم آمیختهاند. از سوی دیگر، در جایگاه یک استاد، هیچ راهی برای رهایی نیافتم. با نسلی از جوانان بدون تخیل، پُر از ترس که به تخیل نمیتوانند بپردازند، روبهرو شدم، که واقعاً تحت تأثیر قرارم داد. فکر کردم تصویرها، کتابهای مصور، به نسلهای آینده برای درک واقعیت از راه داستان، کمک خواهد کرد.
- ما متوجه شدیم که بهرهگیری از فضای منفی در چیدمان صفحاتِ شما، چهقدر مهم است. آیا آموزشهایی که در گذشته در زمینهی طراحی گرافیک دیدهاید، اکنون در سبک کارهای گرافیکیتان مؤثر است؟
شاید. هنگامی که نقاشی میکنم یا بهتر بگویم، هنگامی که صحنهای را میآفرینم، همیشه به نگاه خواننده میاندیشم. مانند هنگامی که پردهی نمایش صحنهای باز میشود و همهی عناصر در آنجا هستند و منتظرند داستانی با فاصلهی میانشان تعریف شود. اکنون بیش از هر وقت دیگر، از مفهوم فضای میان فردی و اهمیت آن آگاه هستیم. در طراحی، متن و تصویر یک چیز هستند. در آن فضا هر شخصیت، هر تایپوگرافی، هر عنصر در جای خودش باید باشد. برای رساندن پیام، دانستن این که چگونه عناصر را کنار هم بچینیم، بسیار مهم است. مانند معماری واژهها، خطوط و رنگ است.
- دلیل بهکارگیری رنگهای محدود در کارهای شما چیست؟
رنگ نخستین چیزی است که ما حتی پیش از شکل میبینیم و باعث منحرف شدن از معنا میشود.
همیشه به کودکان گفته میشود که درون شکلها را با رنگ کردن پُر کنید، بدون آن که به شکلها اهمیتی داده شود. رنگ برای من عنصر دیگری است که نمادی را ارائه میدهد و با ذهنیت تصویر بازی میکند. من بیشتر در معرض ضربههای قلممو روی کاغذ هستم. شاید احساسی را که (رنگها) پدید میآورند، یا نقشی آنها روی کاغذ را دوست دارم. همیشه رنگ بعداً میآید تا داستان موازی با متن را تعریف کند.
آیا به کاوش در رسانههای دیگر علاقهمند هستید تا عامل دور شدن شما از مجموعه فعالیتهای کنونیتان باشد؟
من این کار را پیوسته انجام میدهم، شاید بسیار زیاد؛ نه به این علت که از رسانههایی که بهره میبرم، خسته شدهام، بلکه به این علت است که دوست دارم امکانات هنری را در همه جلوهای آن کشف کنم. بهندرت هر وسیلهی ارتباطی را صددرصد کنترل میکنم، بهجز نقاشی؛ اما شاید این کنترل نکردن همان چیزی باشد که فرصتی را برای بهدست آوردن موفقیت در هنر برایم فراهم میکند.
چه عاملی باعث شد به نوشتن و تصویرگری کتاب «چگونه نهنگ را در چمدان بگذاریم»[4] بپردازید؟
کشورهای غربی نسبت به آنچه در دیگر کشورها رخ میدهد، آگاهی کافی ندارد. این ناآگاهی تا اندازهای از روی سهلانگاری، و گاهی به دلیل دادههای نادرست، بهویژه دربارهی بحرانهای مهاجرت است. ما در دورهای زندگی میکنیم که مرزها هرگز مانند گذشته، بسته نیست، ما از منابع کشورهای دیگر بهره میبریم و آنها را انباشته میکنیم، و هنگامی که آنها منابع کافی برای زنده ماندن ندارند، با خیالی آسوده میگذاریم تا بمیرند. کتاب چگونه نهنگ را در چمدان بگذاریم به ما باید کمک کند تا نقابمان را برداریم، شهروندان جهان شویم، خود را در یک چمدان بگذاریم و ببینیم هنگامی که تخیلمان تنها چیزی است که برای ما مانده، از نگاه خیرهی کودکی که فرار میکند و دلیلش را نمیداند، چه اتفاقی رخ میدهد این کتاب توجهی برای اثبات این موضوع است، اگر چیزی برای ما مانده باشد، یک پیام مستقیم به قلب است.
آیا تا به حال احساس کردهاید ترجمهی یکی از کتابهای شما به انگلیسی (یا هر زبان دیگر) باعث میشود معنایی را که در آغاز با واژگان خود در نظر داشتید، از دست بدهد؟
شاید یک یا دو عنوان، اما در کُل، آنها واقعاً آبرومند هستند. همچنین باید به تفاوتهای فرهنگی توجه کنیم، بنابراین عبارتهای خاص متفاوت هستند. من دوست دارم ببینم اصطلاحها چگونه با هر زبانی سازگار میشوند، در کل فکر میکنم یک تجربه سودمند است.
کتابهای شما بیشتر به درونمایههای بزرگی مانند محیط، مهاجرت و مانند آن اشاره میکنند. ما این شیوه را ستایش میکنیم. اما اینها موضوعهای چالشبرانگیزی برای ارائه به کودکان خردسال میتوانند باشند. فکر میکنید با رویکرد شما، خوانندگان جوانتر این درونمایههای حساس و مهم را میتوانند دریابند؟
امیدوارم. اینها برای من درونمایههای بنیادی هستند. این کتابها نهتنها به دلیل سرگرمی، بلکه به این علت که خوانندگان را به فکر وا میدارند و دیدگاه دیگری را میبینند، ضروریاند. کسانی که کتاب میخوانند، بیشتر دید بازتری دارند و جوانان نیز بیشتر باید بخوانند، نه برای دانستن بیشتر، بلکه برای داشتن دیدگاههای بیشتر و رویکرد منتقدانه و انتقادی به خود و دیگران. کتاب تصویری ژانر کاملی است، زیرا توانایی خواندنها/خوانشهای بسیاری را فراهم میکند و به خواننده اجازه میدهد تا بخشی از داستان شود. شاید جهانی بودن خواندن روحیه بنیادی آن باشد. دوست دارم فکر کنم تنها موضوعهایی را که برای من و برای ما مهم است، روی میز میگذارم.
آیا شما باور دارید جهانِ ادبیات کودک گاهی ژرفای موضوعهایی را که کودکان خردسال آنها را میتوانند دریافت کنند، دست کم میگیرد؟
البته؛ بیشتر افراد هدف ادبیات کودک را سرگرمی میدانند، که به باور من نادرست است. نمیخواهم بگویم همهی کتابها باید پیامی داشته باشند یا شما را به فکر فرو ببرند، بلکه کتاب را موجود زنده میدانم که اهمیت بیشتری دارد، زیرا به اشتراک گذاشته و تفسیر میشود. مشکل اینجا است که کودکان بهجای مطالعه در کنار اعضای خانواده، برای خواندن تنها میمانند. اگر همواره در نشستهای خواندن با روایتکننده/قصهگو شرکت کنید و چهرهی فرزندان و پدرها و مادرها را ببینید، منظورم را بهتر درمییابید.
آیا همیشه همراهتان دفتر طراحی دارید؟ اگر چنین است، لطفاً چگونگی بهکارگیری آن را توضیح دهید: بهعنوان دفترچه ایدهی طراحی، یا دفتر تمرین نقاشی؟
من دفترهای طراحی فراوانی دارم. عاشقشان هستم و بیشتر معجون درهمی هستند. شاید در آنها فهرست مواد غذایی، یک صفحه داستان، طرح یکی از فرزندانم، کاغذ پاره و مانند آن را پیدا کنید. دفترهای طراحی برایم مغز دوم، و اثر انگشت فرایند کارم هستند و مرجعی است که بارها و بارها در مراحل خلاقیتم، میتوانم مرورشان کنم. برای هر صفحهی ویژه، توجه ویژهای قائل نیستم. دفترهای طراحیام شاید پاره، دمدستی و کثیف باشند، اما پُر از فرصت برای پروژههای تازه هستند. آنها کاتالوگ آغازین هستند.
در کودکی چه کتابی را بیشتر دوست داشتید؟ آیا شما خوانندهای مشتاقی بودید؟
من پیش از این خیلی کتاب نمیخواندم، اما کتابهای طنز بسیاری میخواندم. نخستین کتابم «فرانکنشتاین»[5]بود. هنگامی که آن را خواندم، هر جملهی «مری شلی»[6]، هر صحنهای که در ذهنم بازآفرینی میکردم، مرا بیشتر و بیشتر جذب خودش میکرد. «افسانهی پرومتئوس (پرومته)»[7]، که اشتیاق همیشگی برای معنا بخشیدن به هستی ما، نیاز به داشتن شخصی برای به اشتراک گذاشتن لحظهها با او، پژوهش، زیستشناسی و مطالعه زندگی...؛ این یک کتاب ضروری برای درک بسیاری از موضوعها است.
سپاسگزارم که ما را در روند خلاقیت و کارتان قرار دادید.
۱۷ جولای ۲۰۲۰
ترجمه از زبان اسپانیایی به انگلیسی: دکتر «ترزا فرناندز»[8]
متن انگلیسی این گفتوگو را در نشانی زیر میتوانید بخوانید:
www.artofthepicturebook.com/-check-in-with/2020/7/9/an-interview-with-raul-guridi