با «اریک» و «تِری» فن («برادران فن»)[1]، تصویرگران و نویسندگان برندهی جایزه کتابهای تصویری کودکان گفتوگو کردیم. برادران فن در سال 2018، برای تصویرگری کتاب «اقیانوس آسمان را ملاقات میکند»[2] نامزد دریافت «جوایز ادبی گاورنور جنرال (فرماندار کل)»[3] شدند و در سال 2019، جزو فهرست نامزد نهایی «جایزه کیت گرینوی»[4] جای گرفتند.
اکنون اریک و تری فن در شهر تورنتوی کشور کانادا زندگی میکنند.
آیا تصویر خاصی در کتاب «پروژهی بارناباس»[5] هست که احساس کنید این پروژه بهدرستی از کار درآمده؟ اگر چنین است، کدام تصویر؟ آیا ممکن است دربارهی آن توضیح دهید؟
اریک: در این کتاب، تصویری هست که بارناباس در رؤیای دیدن ستارههاست، و نقطهعطف احساسی داستان است، بنابراین درست از کار درآمدن آن مهم بود؛ حتی اگر یک تصویر دو صفحهای ساده باشد. در آغاز تصویرگری، ستارههای خیالی را که در تصویر هست، نداشتیم، اما هنگامی که آنها را به تصویر اضافه کردیم، صحنه کاملاً بااحساس شد.
تری: من هم به این تصویر احساس مشابهی دارم. حصر بارناباس در شیشهی ناقوسشکل در کنار ستارههایی که در پسزمینه قرار دارند، رؤیاهای او یک لحظهی بسیار فوقالعادهای است. شعری دوست داشتنی در این صفحه است و همین احساس در برخی از تصویرهای دیگر نیز تکرار میشود. فکر میکنم این مورد به تأکید واقعی بر موضوعهای بنیادی کمک کرد، اما به روش تصویری، که این روش آن را بسیار مؤثر میکند.
پیشرفت مشترک شما - در زمینهی مفهوم، داستان و تصویر - چگونه با بهرهگیری از یک همکاری خلاقانه برای کتابهایتان کارآیی دارد؟
اریک: فکر میکنم همکاری در زمینهی کتاب، همان مزایای هر همکاری دیگری را دارد. هر فرد دیدگاه کموبیش متفاوت و مهارتها و نقاط قوت گوناگونی دارد، از این رو امیدوارم پروژهی نهایی این تنوع را بازتاب دهد. هدایت پروژه در برخی مواقع میتواند مشکل باشد، اما ارزشمند نیز هست. دربارهی پروژه بارناباس، این نخستینبار بود که با برادر کوچکترمان «دِوین»[6]، در یک کتاب تصویری همکاری میکردیم (اگرچه پیشتر نیز در پروژههای دیگر با او کار کرده بودیم).
تری: من این همکاری را با حضور در یک گروه موسیقی و ساخت موسیقی میسنجم. هر نوازندهای ساز متفاوتی مینوازد، اما نتیجه نهایی - امیدوارم - یک آهنگ بینقص و منسجم است که همهی آن همکاریهای گوناگون را متحد میسازد. پروژه بارناباس بهجای پروژهی دو نفره، یک پروژهی سه نفره بود.
چه عاملی باعث شد هر دوی شما تصویرگری، نویسندگی و تألیف کتاب تصویری کودکان را بهعنوان شغل دنبال کنید؟
اریک: هنگام جوانیام، بر روی ایدههای مختلف کتاب تصویری، با هر دو برادرم کار کرده بودم. فکر میکنم این شیوه همیشه برایم جذاب است. پروژهی بارناباس ایدهای است که دوین نزدیک به 25 سال پیش داشت و ایدهای بود که من همیشه در ذهنم داشتیم. گاهی مسئلهی زمان و شانس است.
تری: این پرسشی غیر منتظره و دشوار است، زیرا روند کار بر روی کتابهای تصویری، روندی پیچیده، با مانعها، بنبستها و انحرافهای فراوانی همراه بود. همیشه کتابهای تصویری را دوست داشتم، اما هیچ سرنخی از چگونگی ادامه چنین شغلی نداشتم. پس از چند سال کار بهعنوان یک هنرمند مستقل و فروش آنلاین آثارم، این فرصت اساساً تازه خودش را به من نشان داد.
من و اریک هر دو بهعنوان یک هنرمند مستقل کاملاً موفق بودیم و آثارمان در تارنماهایی مانند Society6 و Redbubble بازخورد بسیاری داشت.
«خیرستن هال»[7] آثار ما را در سایت Society6 دید و برای ما ایمیل غیرمنتظرهای فرستاد و از ما پرسید كه علاقهمند به تصویرگری كتابهای تصویری هستید؟ او آژانس ادبیاش را بهتازگی راهاندازی کرده بود و ما از نخستین تصویرگرانی بودیم که به فهرست همکاران او پیوستیم. همه چیز از آنجا آغاز شد و ما هرگز به گذشته فکر نکردیم.
در دوران کودکی، آیا هیچیک از شما استاد هنر یا زبان انگلیسی داشتید که شما را به نوشتن یا آفرینش آثار هنری تشویق کند؟
اریک: در دورهی دبیرستان، آموزگاری داشتم به نام «آقای هولوشکو»[8] که اولین آموزگاری بود که من را در زمینهی هنر و نویسندگی تشویق میکرد. او نخستین آموزگاری بود که من را آگاه کرد که هنر یک مسیر شغلی مناسب برای رشد و ترقی است، و همچنین دربارهی نوشتن، من را بسیار دلگرم میکرد. او گاهی داستانهایی را که در زمینهی نویسندگی خلاق برای کلاس نوشته بودم، میخواند. داستانهایی که هم خفتآور بود و هم هیجانانگیز. بههرحال، تشویق فوقالعادهی او را فراموش نمیکنم. او در موفقیتم تأثیر چشمگیری داشت، سالها بعد کوشش کردم او را در فیسبوک پیدا و از او تشکر کنم، اما هرگز نتوانستم. والری هولوشکو اگر آنجا هستید. . . متشکرم!
تری: وقتی که در «کالج هنر و طراحی آنتریو»[9] تحصیل میکردم، استادان بسیار خوبی داشتم که یکی از آنها واقعاً برجسته است. او «هیو مکنزی»[10] بود و از سال 1968 تا 1991 در آن کالج آموزش میداد. من چند تا کلاس طراحی فیگور با او داشتم. او آنچنان شناخت شگفتانگیزی از فرم و تکنیک داشت، که انگار از سوی یک هنرمند دورهی رنسانس آموزش میدیدم و او قطعاً بخشی از آن دوره بهنظر میآمد. همچنان که به هنرجویان طراحی آموزش میداد، بیشتر با تاکید بر تمرکز میگفت: «فرم را احساس کنید». گاهی او طراحی کوچکی در کنار بخش خاصی از طراحی هنرجو انجام میداد تا زوایا یا نسبتهای درست را نشان دهد. اشتیاق و علاقهی او به هنر مسری بود و هنوز هم الهامبخش من است.
آیا رشتههای هنری دیگری هست که برای سرگرمی یا علاقهمندیهای فردی آنها را دنبال کنید تا خلاقیت شما را تقویت کند؟
اریک: فکر میکنم خیلی چیزها باعث تقویت خلاقیت میشوند، حتی موارد غیر هنری. هر علاقهمندی که دارید، راهی برای یافتن راه شما در زمینهی هنرتان است: خواه دانش باشد، یا فولکلور، شعر یا سینما. علاقهمندیهای شما سوختی است که به مخزن خلاقیت شما میریزد.
تری: بله، من هم همین احساس را دارم. بیان خلاقانه میتواند شکلهای گوناگونی داشته باشد؛ اما همهی آن از یک جا ناشی میشود. بیگمان همهی علاقهمندیهای گوناگونم در کارم تأثیر گذاشتهاند و همچنان منبع الهامی برایم هستند.
هنگامی که کتابهایتان پیامی را ارائه میدهند، آیا این پیامها از همان آغاز در ذهن شما هستند یا در روند دنبال کردن داستانتان، آنها پدید میآیند؟
اریک: تقریباً هر دو. وقتی کتابی را آغاز میکنیم، پیامی از مجموعه پیامهایی را که میخواهیم داستان منتقل کند، از قبل داریم؛ اما گاهی با پیشرفت یک پروژه، این پیام اصلاح و روی آن متمرکز میشود.
تری: ما از آغاز بیشتر یک ایدهی کلی داریم که پیام اصلی داستان چیست، اما همچنان که اریک گفت، این فرایندی است که از راه شفافسازی و گاه گسترش آن به نتیجه میرسد. آنچه بهعنوان هستهی یک ایده، کار با آن آغاز میشود، میتواند شاخههای دیگری داشته باشد. بنابراین، همراه با موضوع اصلی، بیشتر مضمونهای فرعی نیز پرورش مییابند.
شما پیش از انتقال تصویرهایتان برای ویرایش و رنگگذاری در فضای دیجیتال، آیا با طرحهای اولیه یا افزارهای هنری غیر دیجیتال کار میکنید؟
اریک: همهی کتابهای ما پیش از آغاز به کار بر روی اثر نهایی، با طرح و نمونهی اولیه در ابعاد بزرگ آغاز میشوند. در افزارهای سنتی و همچنین دیجیتال طراحی میکنم. در واقع تبلت افزاری شگفتانگیز برای انجام دادن نمونهی اولیه است، زیرا خطرهای بسیار کمی دارد - شما همیشه میتوانید کاری را دوباره انجام بدهید یا پاک کنید. بیشتر کتابهای ما از یک تصویر مستقل شروع به پایهریزی میشوند، آنجایی که ما قصد نوشتن داستانی دربارهی آنها نداشتیم. کتاب «راز درختها»[11] در واقع بهعنوان طرحی برای تیشرت آغاز شد که من و تری 10 سال پیش روی آن کار کرده بودیم. «اقیانوس آسمان را ملاقات میکند» و«پروژه بارناباس» نیز به شکل تصویرگری مستقل آغاز شد.
تری: در آغازِ کار بر روی کتابمان، نخست تصویرها را دستی طراحی میکردیم و سپس آنها را در فضای دیجیتال نرمافزار فتوشاپ، رنگگذاری میکردیم. برای چند کتاب اخیر، بهطور پیوسته کار روی تبلت را پذیرفتم، زیرا تبلت مزایای چشمگیری نسبت به تکنیکهای قدیمیتر دارد. با پیشرفت فناوری، دریافتم که استقلال و تطبیقپذیری با فناوری، نتیجهی بازی را کاملاً تغییر میدهد.
آیا شما برای ایدهپردازی از هیچ نوع دفتر طراحی بهره نمیبرید؟
اریک: پیشتر فقط در دفترهای «مولسکین»[12] نقاشی میکردم، اما اکنون بیشتر دفترهای «لویشتوم»[13] را بهکار میبرم. این دفترها شبیه دفترهای مولسکین هستند. من دفترهایی با رنگ جلدهای روشن را دوست دارم، زیرا مرتبسازی آنها بر اساس پروژه، آسانتر است. همچنین بر روی تبلتم طراحی میکنم، زیرا این کار بیدردسر و سریع است.
تری: من چند کتابچهی کوچک جلد چرمی از شرکت Peg & Awl دارم و دوست دارم در آنها طراحیام را انجام بدهم؛ اما این روزها بیشتر روی تبلت طراحی میکنم، زیرا همانطور که اریک گفت، مخاطرات کار کمتر است و این موضوع من را به آزمودن ترغیب میکند.
کاغذ تحریر به تصویرهای همهی کتابهای شما، به جز یکی، احساس لطافت، در دسترس و نفیس بودن میدهد، این تصمیم شماست یا ترجیحتان؟ آیا میخواهید آن را مشخص کنید؟
اریک: ما خوشبختیم که با ناشرانی کار کردهایم که همیشه دربارهی نوع کاغذ و پایان کار با ما مشورت کردهاند. همیشه عاشق کاغذ تحریر بودهام، حتی اگر چاپ روی آن از نظر فناوری رنگ و وضوح چاپ، کمی دشوارتر باشد. از نظر من کیفیت کلی زیبایی و چگونگی تکمیل کار ما ارزش هرگونه بررسی کردن را دارد.
تری: هر دوی ما کاغذ تحریر را ترجیح میدهیم، اگرچه قطعاً همهی گزینهها را برای هر پروژه در نظر میگیریم. کاغذ تحریر از نظر فناوری رنگ مطمئناً چالشبرانگیزتر است، اما از نظر زیباییشناختی، آن را بسیار جذابتر میدانم. همچنین فکر میکنم واقعاً با سبک کارهای هنری ما متناسب است.
در کتاب راز درختها، همچنان که تصویرهای کتاب از صفحهای به صفحهی دیگر منتقل میشوند، یک ریتم تک رنگ و سپس یک یا دو صفحه با رنگ، کامل میشوند، آیا دربارهی روند تصمیمگیری این روش میتوانید توضیح بیشتری بدهید؟
اریک: یکی از لحظههای فیلم دلخواهم («افسانههای شهر اوز - بازگشت دوروتی»)[14] هنگامی است که «دوروتی» از خانهاش بیرون میآید، و به دنیای رنگارنگ «اوز» میرود. این نمونهای از قدرت دگرگونکنندهی رنگ است - از سختکوشی به شگفتی، و ما میخواستیم با پیشرفت راز درختها، ظرافت آن را تکرار کنیم. بهجای دگرگونی فوری، تغییری تدریجیتر.
این ایده، متعلق به مدتی قبل بود؛ فکر میکنم مدیر هنری ما «لیزی براملی»[15] آن را پیشنهاد داده بود. این کار بازهم قدرت همکاری را به ما نشان میدهد.
تری: همان که اریک گفت!
آیا پروژههایی در دست دارید که با ما بتوانید در میان بگذارید؟
اریک و تری: ما بهتازگی کار نهایی کتاب بعدیمان را با «سیمون و شوستر»[16] به نام «از آسمان افتاد»[17]، به پایان رساندهایم، این کتاب در سال 2021 منتشر میشود و دربارهی شیئی مرموز – تیلهی یک کودک - است که در باغ میافتد. همهی حشرهها تعجب میکنند که این شی چیست، تا هنگامی که عنکبوت تصمیم میگیرد تیله مال او باشد، و به دلیل تلاشش برای استفاده از این تصمیم، دوستانش را از دست میدهد.
آیا تغییراتی هست که دوست داشته باشید امروز در جهان ادبیات کودکان رخ بدهد؟
اریک: این سخن کلیشهای است، اما از آن نمیتوان چشمپوشی کرد: واقعاً دوست دارم در کتابهای تصویری تنوع و بازنمایی بیشتری داشته باشم. صداها و داستانهای فراوانی هست که باید انتخاب شوند و فرصتی برای شنیدن آنها فراهم شود. این رویداد آغاز شده و فوقالعاده است، اما فکر میکنم همیشه کارهای بیشتری باید انجام شود.
تری: من با اریک بسیار موافقم و فکر میکنم همیشه تنوع بیشتری باید وجود داشته باشد. همچنین دوست دارم ناشران دربارهی داستانهایی که به نوعی چالشبرانگیز یا غیرمتعارف هستند، شانس بیشتری بدهند. در دوران کودکی، همیشه کتابهای غیرمعمول جذبم میکرد، کتابهایی که همچون سکوی پرشی برای تخیلم عمل میکردند. از این که به برخی از آن کتابها حتی امروز نیز توجه میشود، تعجب میکنم. میفهمم که همیشه ملاحظههای اقتصادی و پرسشهایی دربارهی بازاریابی وجود دارد، اما فکر میکنم خطر واقعی، از دست دادن چیزی باور نکردنی در کارهای بدون ریسک است. پروژهی بارناباس را به دلیل مضامین و طول صفحهی متوالی آن، کتاب کاملاً غیرمعمول میدانم، اما ما خوششانس بودیم که ناشر ما «تَرا واکر»[18] آنقدر باورمان داشت که آن جهش را انجام بدهیم.
با تشکر از شما برای داشتن چنین نگاه جذاب در روند خلاقیت و کارتان.
معرفی کتاب
کشتی شاخ گوزنی[19]
داستان، ماجراجویی جالب «داشکا اسلیتر»[20] در «کشتی شاخ گوزنی» با تعبیرهای خلاقانهی برادران فن که جستوجوی یک روباه جوان برای یافتن کسانی مانند خودش را - با مقصدی غافلگیرکننده و متناسب – بازگو میکند.
راز درختها
«ویلیام» از پنجرهی پرورشگاه خود به بیرون نگاه میکند تا پرندهای شگفتانگیزی را که از درخت ساخته شده، ببیند. اریک و تری فن در داستان خود با تصویرهای دقیق، جهانی از موضوعهای جادویی را به نمایش میگذارند. ویلیام شگفتزده است که این پرنده را چه باغبانی ساخته؟ تا این که یک شب، پیرمردی را با نردبانش دنبال میکند. . . .
معرفی کتاب راز درختها / خرید کتاب راز درختها
اقیانوس آسمان را ملاقات میکند
پدربزرگ «فین» همیشه میگفت: «روز خوبی برای قایقرانی است.» بنابراین فین به افتخار پدربزرگش قایقی ساخت و آن را در سفری جادویی به مکانی که اقیانوس با آسمان ملاقات میکند، میبرد.
داستان ماجراجویی و خیالی برادران فن که با تصویرهای باشکوه آنها، تقویت میشود.
[1] Eric and Terry Fan (The Fan Brothers)
[2] Ocean Meets Skyاین کتاب را انتشارات راه ابریشم با ترجمه فائزه جمشیدی گوهرریزی در سال 1397 منتشر کرده است.
[3] Governor General’s Literary Award
[4] Kate Greenaway Award
[5] The Barnabus Project
[6] Devin
[7] Kirsten Hall
[8] Mr. Holushko
[9]Ontario College of Art and Design - OCAD
[10]Hugh Mackenzie
[11] The Night Gardener
[12] Moleskines
[13] Leuchtturms
[14] . افزوده مترجم.
[15] Lizzy Bromley
[16] Simon & Schuster
[17] It Fell From the Sky
[18] Tara Walker
[19] The Antlered Ship
[20] Dashka Slater