از برنامهی شما در مورد تصویرگری کتابهای درسی پرسیدیم؛ به چه شیوهای کار میکردید؟
کار تصویرگری، علمی و فنی است و در کتابهای درسی و مباحث آموزشی، باید با جوانب آموزشی کار نیز مربوط باشد. در آن زمان، شیوهی کار بر اصولی استوار بود که ما در کتابهای فرهنگی میآموختیم. اگر قرار بود منظرهی اتاقی را در یک دیدار خانوادگی نشان دهیم، اول از چنین صحنهای عکس میگرفتند. سپس مصوران از آمیختن و ترکیب عکسها به جایی میرسیدند که مطلوبترین اثر را به وجود آورند، این کار باعث میشد خطا و اشتباه کم شود، دیدگاهها واقع گرایانه باشد و بچه، پدر و مادر و یا معلم و مدرسه و دوستاناش را در آن فضا بیابد.
کار ما هم در آن زمان گروهی بود اما در همین کار گروهی، نوعی تقسیم وظیفه داشتیم. فیالمثل در کتابهای علوم، سر فصل را من میکشیدم و تصاویر داخلی را آقایان کلانتری و زمانی. وقتی کتاب چاپ میشد، در مجموع کتاب قابل قبولی بود و تفاوت سبکها نه تنها سبب پراکندگی نشده بلکه متناسب با موضوع تقسیم شده بود. این تجربهی بسیار خوبی بود.
با پیشرفت همه جانبهی صنعت و فناوری، دستگاههای چاپ نیز بسیار پیشرفته شدهاند. کتابهای علومی که شما تصویرهای آنها را کشیدهاید، بسیار شفاف و زنده است، در حالی که کارهای کنونی خیلی تیره و تار است. آیا ناظر چاپ شما را راهنمایی میکرد که از چه رنگهایی استفاده کنید یا دلیل دیگری داشت؟
یک دلیلاش دقت عملی بود که در آن زمان وجود داشت و احتمال میدهم که الان مثل دیگر بخشها بیدقتی حاکم باشد. آن زمان سازمان افست، سازمان جوانی بود که وسواس بسیاری در کار چاپ به خرج میداد. با وجود تیراژ بالای کتابهای درسی، کتابهای هنری هم چاپ میکردند که یکی از نمونههایاش هم شاهنامهی بایسنقری است که از کارهای برجسته این سازمان بود.
تمام کارهای شما که شخصاً آنها را جمع آوری کردهام، حال و هوا و رنگ و بوی ایرانی دارد. در حال حاضر اگر اسم بعضی تصویرگران جوان را که کارشان خوب و قوی است از پای اثر پاک کنیم، معلوم نمیشود هنرمند از کدام کشور است. لطفاً بگویید چگونه میتوان از دیگران بهره جست، اما بازهم آن هویت ملی و فرهنگی را حفظ کرد؟
این کار نسخهی ثابتی دارد. من هیچ محدودیتی برای خودم و کارهایم قائل نبودم. برحسب ادراکی که از موضوع داشتم و با گرایشی که در سرشت من بود، بدون اینکه خودم نسخه روشنی برای آن از پیش آفریده باشم. این ترکیب به وجود آمد که کارم عطر و بو و حس ایرانی داشته باشد و این اتفاق، اصالت ایرانی بودن من یا هر نقاشی دیگری است.
در کارهای تصویرگری که در آن زمان شما و همکارانتان انجام میدادید، کار گرافیک کتابها و صفحه آرایی چگونه انجام میشد؟
در کار ما بدون اینکه تعریفاش را بدانیم، هم گرافیک و هم صفحه آرایی در ذات خودش وجود داشت. بعدها شروع کردیم به وضع کردن تعاریف و در جلساتی با آقایان ممیز، آغداشلو، مثقالی و دیگران، بحث میکردیم و فکرهایمان را روی هم میگذاشتیم. دانش هرکس بیشتر بود، تعریفی ارائه میداد و ما تازه با این مفهوم جدید (گرافیک) آشنا شده بودیم. کسی در کار ما با این تخصصهای ویژه کار نمیکرد. یعنی طراح گرافیک جدا یا صفحهآرای ویژه نداشتیم. افرادی که کار میکردند، هم گرافیک، هم تصویرگری و هم صفحهآرایی میکردند و خلاصه تمام کارها در همان استودیوی کوچک انجام میشد. بنابر سلیقه، هر کس کاری را بهتر انجام میداد، کار را به او میدادیم و میخواستیم که طراحی صفحه را انجام بدهد. بدون اینکه تعریف آکادمیکی برای کار داشته باشیم، مفاهیم به صورت علمی و به طور تدریجی وارد کار ما شد و بعداً شکل گرفت. نقاشی من هم غیر آکادمیک بود و به طور خود آموخته نقاشی میکردم و هر چه مییافتم از اطراف خودم بود.
درها را نبندیم، گفت و گو با نورالدین زرین کلک، کاظم طلایی. فصلنامهی پژوهشی، تحلیلی و آموزشی پژوهشنامه. سال پنجم. شماره 19. (زمستان 1378): 64-70.