«جورج میمون بازیگوش به سینما میرود» از مجموعه کتاب «جورج میمون بازیگوش» داستان میمونی به نام جورج است که به سینما میرود و کنجکاویاش باعث ماجراهایی میشود.
در این داستان جورج به سینما میرود و تصمیم میگیرد به جای اینکه در صندلیاش بنشیند به اتاقی برود که پروژکتور در حال پخش فیلم است. اما مسئول دستگاه آنقدر از دیدن ناگهانی جورج میترسد که به هوا میپرد و تمام حلقههای فیلم به زمین میافتند. فیلم قطع میشود و صدای اعتراض تماشاچیها بلند میشود. وقتی مسئول پخش فیلم در حال آماده کردن دوباره فیلم است، از جورج میخواهد نزدیک دریچه بایستد و به چیزی هم دست نزند. اما جورج متوجه میشود سایه او و دستهایش حالا روی پرده سینما افتاده است. او از فرصت استفاده میکند و با سایه دستانش تصاویری روی پرده میاندازد. تماشاچیها توجهشان جلب میشود و در حالیکه سرگرم تماشای سایهها هستند، فیلم هم دوباره آماده نمایش میشود.
مجموعه کتاب «جرج میمون بازیگوش» مجموعه داستانهای میمونی به نام جرج است که کنجکاویهایش باعث ماجراهای مختلفی میشوند. جرج دقیقا شخصیتی مانند یک کودک با همهی کنجگاویهایش دارد. خواندن داستانهای مجموعه کتاب «ماجراهای جورج، میمون بازیگوش» برای کودکان بسیار سرگرم کننده است. هر کتاب در پایان پیام یکسانی دارد: از قوانین والدین نباید سرپیچی کرد، و اینکه کنجکاوی بیش از حد میتواند منجر به اتفاقات ناخوشایند شود. تصویر بخش مهمی از کتاب است و کلام نوشتاری آن نیز ساده است. داستان هر جلد هم کاملا مجزاست و میتوان مجموعه را به صورت یکجا و هم بهصورت جدا تهیه کرد.
در «ماجراهای جورج میمون بازیگوش، برف بازی» جورج و دوستش به کوه و دیدن اسکی میروند. جورج کنجکاو میشود و ناگهان خود را میان یک رقابت اسکی کوهستان میبیند.
«جورج میمون بازیگوش به کنار دریا میرود» درباره یک روز در ساحل و ماجراهای جورج با والیبالبازهای ساحلی و مامور نجات غریق است.
«ماجراهای جورج میمون بازیگوش، خواب» ماجرای یک روز خسته کننده برای جورج است. او که به شهربازی رفته تمام مدت با این جمله روبرو شده که او خیلی کوچکتر از آن است که بتواند با وسایل بازی کند. وقتی به خانه میآید میخوابد و در خواب میبیند که بالاخره بزرگ شده، اما حالا بیش از حدی بزرگ شده که بتواند کارهایی را که دوست دارد انجام دهد.
داستان «جورج میمون بازیگوش به کارخانه شکلات میرود» همانطور که از اسمش پیداست در کارخانه شکلاتسازی میگذرد. دوست جورج در حال خرید از فروشگاه کارخانه است که جورج متوجه خط تولید آن سوی شیشهها میشود و از روی کنجکاوی دری پیدا میکند و خود را به آن طرف میرساند.
«ماجراهای جورج میمون بازیگوش در کارنوال شادی» به ماجراهای جورج و دوستش در بازدید از کارناوال بزرگ شهر میپردازد. او که مثل همیشه کنجکاو است، حتی در بخشی از ماجرا گم هم میشود، اما دوباره دوستش او را پیدا میکند.
در «ماجراهای جورج میمون بازیگوش و سگ کوچولوها» جورج و دوستش به بازدید از یک پناهگاه حیوانات میروند. جورج که از دیدن سگهای کوچولو هیجانزده شده است، اول از دورن قفسها با آنها بازی میکند، اما دلش میخواهد آنها را بغل هم بکند. برای همین در قفسها را باز میکند و ناگهان همه آنها خارج میشوند.
در «جورج میمون بازیگوش کیک درست میکند» جورج و دوستش به خیریه درست کردن پنکیک برای صبحانه میروند. او که بوی پنکیکها کاملا جذبش کرده، به سراغ آشپزی میرود که به سرعت در حال درست کردن پنکیک است. به نظر جورج میرسد اضافه کردن میوه به روی کیکها آنها را خوشمزهتر میکند. او همین کار را هم میکند، اما حالا پنکیکهای او طرفدار زیادی پیدا کرده و ماجرای جدیدی آغاز میشود.
«جورج میمون بازیگوش به پیک نیک میرود» ماجرای روزی است که جورج و دوستش برای پیکنیک بیرون میروند. او سعی دارد در کارها کمک کند. برای آوردن آب به جنگل میرود؛ اما به اشتباه بر روی آتش یکی دیگر از افرادی که به آنجا آمده آب میریزد و مانند همیشه ماجراهایی به وجود میآورد.
«مارگرت ری» نویسنده و تصویرگر امریکایی متولد آلمان است. معروفترین اثر او مجموعه کتاب «جورج میمون بازیگوش» است که بین سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۶۶ به همراه همسرش «اچ.آ. ری» آنها را نوشته و تصویرگری کردهاند.