پاستیل‌های بنفش، شکاف در باورها، بی‌نظمی در نظم - بخش دوم

بخش نخست مقاله را در سایت کتابک بخوانید: «پاستیل‌های بنفش»، شکاف در باورها، بی‌نظمی در نظم - بخش نخست

«پاستیل‌های بنفش» و نقش نهادهای پایشگر ادبیات کودکان

ادبیات کودکان ایران در وضعیتی آشوبناک است زیرا نقش نهادهای پایشگر آن به شدت کاهشی و رو به افول است. 

ادبیات کودکان به عنوان یک نهاد از هنگامی که در سده هژده در اروپا شکل گرفت همواره با این پرسش روبه‌رو بوده که نقش کنترل یا پایشگر ادبیات کودکان با کیست؟ در اروپا در این دوره بیش از هر نهادی کلیسا بر پایش ادبیات کودکان نقش و نظارت داشت. بعدها این نقش بیش‌تر به طرف نهادهای آموزشی دولتی برگشت و اکنون در کشورهای پیشرفته این نقش در دست جامعه کتابداران کودک و نوجوان، نهادهای به شدت قدرت‌مند دانشگاهی و نهادهایی مانند دفتر بین المللی کتاب برای نسل جوان یا سازمان‌های کشوری آن است.

 در ایران، هنگامی که ادبیات کودکان به نظم درمی‌آمد و نظام یا سیستم می‌شد، ما دو نهاد تاثیرگذار و پرسابقه در حوزه ادبیات کودکان داشتیم. یکی شورای کتاب کودک و دیگری کانون پرورش فکری. هر دو به شکل‌های متفاوت ساختار و نظم ادبیات کودکان را در دوره زمانی پنجاه ساله شکل داده‌اند. پس از آن در دو دهه گذشته با فعالیت چند دانشگاه رشته ادبیات کودکان آغاز به کار کرده است که تا زمان حاضر شاید بالای هزار نفر دانش‌آموخته رشته ادبیات کودکان داشته باشیم. اکنون انجمن نویسندگان کودک نوجوان را با عمر بالای بیست و پنج سال داریم که بیش از ۶۰۰ عضو دارد که دست‌کم نیمی از آن‌ها به طور جدی در این حوزه فعال هستند. همه این نهادها را که سرجمع کنیم، و تنها به نقش پایشگرانه آن‌ها نظر داشته باشیم، به اندازه یک ناشر کودک و نوجوان که سرگرم انتشار آثاری مانند «پاستیل‌های بنفش» هستند، نقش و اثر ندارند. این پدیده بی‌نظمی در نظم است. چرا باید جهت حرکت کلی ادبیات کودکان به این‌جا برسد که بنگاه‌های غول‌آسای اقتصادی به آن جهت بدهند؟‌ در این لحظه تاریخی بیش‌تر این آثاری که این گروه ناشران ترجمه و منتشر می‌کنند از آثار باارزش ادبیات کودک و نوجوان جهان و به ویژه کشورهای انگلوساکسون است. اما آیا همیشه همین گونه خواهد بود؟‌ ناترازی میان سهم ترجمه و تألیف را در این سرزمین چه کسی یا کسانی پاسخ‌گو هستند؟ کانون پرورش فکری که نقش‌های گوناگون در این سرزمین داشته است، با تولید بیش از سه هزار کتاب در کارنامه خود در ضعیف‌ترین وضعیت ممکن قرار گرفته است. نیروی این نهاد نه در ترجمه که در جهت‌دهی به روند تألیف در ایران و مهم‌تر از آن شکل دادن به روند خواندن در ایران است. نهادی مثل کانون پرورش فکری که بیش از هزار کتابخانه در سرتاسر ایران دارد، بیش از دو دهه است که از بازار به روز ادبیات کودکان فاصله گرفته است. مطالعات میدانی خود من نشان می‌دهد که برخی از این کتابخانه‌ها درگیر رکودی کشنده‌اند. زیرا بیش‌تر کتاب‌های آن‌ها مربوط به دهه‌های هفتاد و هشتاد است. گفت‌وگو درباره چنین کتابی می‌توانست در کتابخانه‌های کانون شکل بگیرد و بعد سرریز آن به شکل مقاله و اشکال دیگر درون جامعه دیده شود. اما چون این کتاب و این داستان بیش‌تر به شکل فردی خوانده شده است طبیعی است که بازتاب خواندن جمعی از آن نمی‌بینیم. شوربختانه کانون در همه عرصه‌هایی که می‌توانست نقش‌گذار باشد، خالی از فکر و برنامه‌ای است.

 کمی آن سوتر شورای کتاب کودک را داریم که اکنون از آن کوچک‌تر و کم‌اثرتر است که بتوان برای آن نقشی در این بی‌نظمی در نظم قائل شد. در دهه ۱۳۵۰ این شورا بود که به روند ترجمه و تألیف و ترازشدگی میان آن دو توجه داشت و با تولید اندیشه و نظر این کار را با قدرت پیش می‌برد. هر دهه که از آن زمان فاصله گرفتیم این نقش کم‌رنگ‌تر شد. علت‌های آن هم بیرونی و درونی است که این جا فضایی برای طرح آن نیست. انجمن نویسندگان کودک و نوجوان که محل تجمع گروه اصلی تولیدکنندگان کتاب کودک در ایران است، به سبب رشته‌های آشکار و پنهان که میان برخی از اعضای مؤثر آن با ناشران قدرت‌مند وجود دارد، و به سبب این که در میان این پدیدآورندگان، تولیدکننده نظر و فکر کم است جایی نیست که بتوان در آن پاسخی برای این ناترازی رخ داده پیدا کرد. انجمن نویسندگان کودک و نوجوان نمایی از بی‌قدرتی صاحبان قلم در وضعیت کنونی است. چنان‌که امروز برای ماندن در ساختمانی که روزگاری شهرداری در اختیار آن‌ها گذاشته بود می‌جنگند و از آن‌سو ناشرانی در حوزه کودک و نوجوان در این شهر وجود دارند که همزمان با انجمن یا کمی پس و پیش از آن شکل گرفتند. در دفترهای اجاره‌ای دواتاقه کارشان را شروع کردند، اکنون اما هر کدام در یک یا چند بخش شهر صاحب مجتمع و املاکی هستند که یک طبقه آن هم به خواب انجمنی‌ها نمی‌آید چه به بیداری‌شان. ربط این با آن چیست؟ اگر قرار بود ما ناشرانی تولیدکننده محتوا داشته باشیم نه برداشت‌کننده محتوای دیگران، وضع انجمن هم این نبود که اکنون هست. اما چون در این وضعیت آشوبناک ترازی در نظم نیست و بی‌نظمی رخ می‌نماید احوال طبیعی همین است که به چشم می‌آید.

باز هم کمی آن‌سوتر برویم. اما پیش از آن نیاز است سنجشی میان نهاد دانشگاهی ادبیات کودکان در دنیای پیشرفته و ایران داشته باشیم. نهاد دانشگاهی در حوزه ادبیات کودکان ایران بی‌اثر زاده شد، زیرا به طور تاریخی و اجتماعی در مقطعی که کوشندگان آکادمیک درخواست رشته ادبیات کودکان را مطرح کردند، نهاد دانشگاه در ایران در حوزه علوم انسانی و اجتماعی در حال پرپر شدن بود. روندی که در همین سال‌ها شدت هم گرفته است، بنابراین هنگامی که ادبیات کودکان به عنوان رشته در این نهاد راه افتاد، نمی‌توانست نقشی داشته باشد که اکنون به دنبال نقش‌آفرینی آن باشیم. دانشجویانی که در این رشته پذیرش می‌شوند حتا اگر علاقه‌مند بوده باشند، به سبب نبود فضاهای پژوهشی و پرسشی خیلی زود دل‌سرد شده و تنها به گرفتن مدرک بسنده می‌کنند. در آغاز دهه ۱۳۸۰ در فضای دانشگاهی ادعا این بود که می‌خواهند روحی تازه به کالبد نقد و نظر و حتا جهت‌گیری آفرینشی ادبیات کودکان بدمند، آن روح تازه کو و کجاست که کسی چون من نتوانست سایه‌ای از آن را هم لمس کند یا بچشد؟‌ به راستی ما کجای این سپهر ایستاده‌ایم؟‌

«پاستیل‌های بنفش» و بهشت ناشران کودک و نوجوان

در این وضعیت برای برخی از ناشران بزرگ ادبیات کودکان بهشتی شکل گرفته است که خود بیانگر نظم در بی‌نظمی یا آشوب در این عرصه است. بازار ادبیات کودکان ایران در ده ساله گذشته به سبب دوقطبی شکل گرفته میان ناشران محافظه‌کار برآمده از رانت‌های دولتی که بیش از چهل سال است این قلمرو را مختص خود می‌دانند و بی‌اغراق پنج یا شش‌تای از آن‌ها به غول‌های مالی با سرمایه‌های هزارمیلیاردی یا بالاتر از آن تبدیل شده‌اند و ناشران گروه کنکوری‌ها که از پیش غول بوده و در یک دهه گذشته با سرمایه‌گذاری چند ده میلیاردی هرکدام خود را در این عرصه جا انداخته‌اند، موقعیت انتشار کتاب‌های کودک و نوجوان را به مرزهای ناباورانه‌ای از رقابت، کرکری‌خوانی و دست بالای دست رسانده است.

 بهترین ادبیات کودکان جهان گزینش و به طور عمده بدون گرفتن کپی رایت در ایران منتشر می‌شود. اکنون بحث این نیست که این کار نادرست و غیراخلاقی چه تصویری از بازار نشر ایران میان زنجیره دادوستد در جهان درهم پیوسته کنونی که ایران جزیره‌ای جامانده در آن است، می‌سازد. نکته این است که انتشار این حجم از کتاب‌هایی که به طور عمده باکیفیت هستند، دو در از درهای چندگانه بهشت را نخست برای ناشرانی باز کرده است که با کم‌ترین زحمت بیش‌ترین بازده مالی را به دست می‌آورند و دیگر برای گروه خاصی از خوانندگان کودک و نوجوان که امکان خرید کتاب دارند. اما همین بهشت درهای دیگرش را به روی بخش بزرگ‌تر جمعیت کودک و نوجوان ایران بسته است و آن‌ها مانده‌اند با دنیایی از حسرت و آرزو برای دسترسی و امکان خرید این کتاب‌های باکیفیت. اگر در کشورهای پیشرفته کتابخانه‌های کودک و نوجوان مرکز و مرجع اصلی خواندن هستند، اکنون جایگاه خواندن در ایران به طور عمده در خانه پایه‌ریزی می‌شود. نقش والدین در ترویج خواندن گسترده‌تر از هر زمانی است. سبد خرید کتاب برای کودکان و نوجوانان قشرهای میانه به بالا نه تنها کاهش نیافته که همه آمارها نشان از گسترش آن می‌دهد. بنابراین چنین کتابی که به این حجم از انتشار رسیده است، ناباورانه حاصل خریدهای منفرد است نه خریدهای سازمانی. و این نکته‌ای پرمعناست که گرانیگاه ادبیات کودکان در حوزه نشر و مخاطبان از خریدهای دولتی برنامه‌ریزی شده و رانتی به خریدهای بازار آزاد رسیده است. شاید باید برای این وضعیت شادمان بود. می‌توان با یک چشم خندید و با چشم دیگر گریست. خنده برای حضور یک طبقه کتابخوان که در ایران شکل گرفته و گسترده است و گریان برای کودکان و نوجوانانی که به این کتاب‌ها دسترسی ندارند. اگر این وضعیت آشوبناک نیست، پس نام آن را می‌توان چه نهاد؟‌


خرید کتاب پاستیل های بنفش


«پاستیل‌های بنفش» در ایران و بیرون از ایران

یکی دیگر از نشانگانی که وضعیت آشوبناک ادبیات کودکان را هویدا می‌کند، این است کتابی که در ایران چنین از آن استقبال شده است، در روند عمومی داستان‌های منتشر شده در خارج از ایران با این اقبال عمومی روبه‌رو نشده است. این را در قیاس با مجموعه‌هایی مانند هری پاتر و کتاب‌های رولد دال و دیگران می گویم. یعنی «پاستیل‌های بنفش» نه در خود امریکا و نه در جاهای دیگر به این بازنشرهای عجیب و غریب نرسیده است. با جست و جوی سطحی متوجه شدم که جدای از زبان انگلیسی به اسپانیایی هم ترجمه شده است. در بیوگرافی کاترین اپلیگیت نویسنده کتاب گفته شده که کتاب‌های او به ده ها زبان ترجمه شده است. اما در این مورد من اطلاعات کافی به دست نیاوردم که آیا شامل «پاستیل‌های بنفش» می‌شود یا نه. 

از هر جهت که نگاه شود «پاستیل‌های بنفش» یک کتاب خوب است. روایتی زیبا در ریخت یک فانتزی تعلیقی (شخصیت اصلی خودش پیوسته در بودن یا نبودن کرنشا شک می‌اندازد و حس باورپذیری آن را در ذهن مخاطب معلق می‌کند)‌. و از آن مهم‌تر «پاستیل‌های بنفش» کتابی است که کاربرد کتاب درمانی دارد. من به واسطه پژوهش‌ها روی موضوع کتاب‌درمانی برای کودکان و نوجوانان با این کتاب آشنا شدم و یکی از بهترین رمان هایی است که به کودکان درگیر با موضوع بی‌جاشدگی یا از جارانده شدن یا از خانه رانده شدن کمک می‌دهد تا واقعیت زندگی مدرن و ناپایداری‌های آن را درک کنند. داستان مدرن است و به ریزش طبقه میانه و سقوط اقتصادی طبقه‌های میانه اشاره دارد. از این جهت «پاستیل‌های بنفش» داستان دردمندان هم هست. با فانتزی‌های جادو فاصله دارد و میان دنیای واقعی و فانتزی رفت و برگشتی است.

در سایت کتابک بخوانید: تجربه‌هایی برای کتاب درمانی

«پاستیل‌های بنفش» و جایگاه ادبیات تألیفی

«پاستیل‌های بنفش» نشانه‌ای است که می‌توان در سیمای آن وضعیت آشفته یا آشوبناک نویسندگان کودک و نوجوان ایرانی را دید. چرخ بازتولید ادبیات کودکان و نوجوانان در ایران به شدت فرسوده شده است. ما در این عرصه نویسندگانی داریم که خودشان را با ۴۰۰ و ۵۰۰ اثر معرفی می‌کنند. اما همین نویسندگان در وضعیت موجود بازار نشر ده تا بیست کتاب دارند. یعنی بخش بزرگ آثار آن‌ها به یک یا دو چاپ محدود شده و به آرشیو تاریخ ادبیات کودکان افزوده شده است. آیا نویسنده ایرانی در تولید این وضعیت مقصر است؟‌ بله هست، اما دیگران هم در این وضعیت سهم بیش‌تری از آن‌ها دارند. ما در تربیت نویسندگان تازه نفس و قدرت‌مند بازمانده‌ایم. ناشرانی که روی گنجینه ادبیات کودکان جهان نشسته‌اند، برای سرمایه‌گذاری و هدایت نویسنده ایرانی نه ذره‌ای هزینه می‌کنند و نه سواد آن را دارند. در حالی که در جهان پیشرفته بسیاری از نویسندگان با هدایت ادیتورهای ارشد همین بنگاه‌های انتشاراتی به تراز جهانی نشسته‌اند. روایت ماکس فلت‌هاوس را چندی پیش ترجمه و در کتابک منتشر کرده‌ایم. 

کتاب های ماکس فلت هاوس


خرید آثار ماکس فلت‌هاوس


هنگامی که ناشر هلندی ماکس فلت‌هاوس را به سبب طرح موضوع عشق از سوی شخصیت قورباغه دست انداخت ناشر برجسته بریتانیایی «آندرسن پرس» می‌دانست که غولی دارد در این عرصه زاده می‌شود و او را شکار کرد.

در سایت کتابک بخوانید: ماکس فلت هاوس، تصویرگر و خالق داستان‌های جذاب

 برای ناشر ایرانی نویسنده بومی چه باشد چه نباشد فرقی نمی‌کند. بسیاری از آن‌ها اگر کتاب کم‌زحمت و تضمین شده‌ای مانند رمان گیرشان بیاید منتشر می‌کنند بی‌آن‌که خودشان در فرایند آفرینش و تولید آن نقش داشته باشند. اگر کتاب تصویرگری داشته باشد، این امکان بسیار محدودتر می‌شود. 

ناشران بزرگی که اکنون در ایران نقش اول را در این دنیای بی‌نظم در نظم دارند، نه تنها حاضر نیستند برای کتاب‌هایی که منتشر می‌کنند معرفی‌های اصولی و کتابشناسانه بنویسند، که اگر قرار باشد نهادی دیگر مانند کتابک که روزانه بیش از ده هزار بازدیدکننده واحد دارد، این کار را بکند، این آمادگی را ندارند که یک نسخه از کتاب خود را به رایگان در اختیار قرار دهند. یعنی کسانی دیگر حاضر هستند که برای معرفی این کتاب‌ها هزینه تولید محتوا کنند و فراتر از آن کتاب را خریداری و برای آن بنویسند، اما خود ناشر نه تنها این کار را انجام نمی‌دهد که با این روند همکاری هم نمی‌کند. چنین وضعیت آشفته و آشوبناکی حکایت از زخمی عمیق بر پیکر ادبیات کودکان ایران است.

 از سوی دیگر نویسندگان ایرانی در این دو سه نسلی که در کنار هم هستند، بیش‌تر از این که مجموعه باشند و نقش انجمنی را درک کنند، هرکدام ساز خود را می‌زنند و نمایشی از جامعه اتمیزه را بازنمایی می‌کنند. گروهی از آن‌ها در جمع‌های خصوصی به نهادهای پایشگر یا ناشران نقدهای تند و تیز دارند، اما در فضای عمومی به سبب برتری منافع شخصی به منافع عمومی سکوت اختیار می‌کنند. برخی از آن‌ها برای این‌که در فهرست معرفی برای جایزه‌های ملی و بین‌المللی بمانند به شکلی حیرت‌انگیز و فرصت‌طلبانه خودنمایی را پیشه کرده و گاهی در توهم جایگاه جهانی خود اشک هم می‌ریزند. در کنار آن، وضعیت فکری نویسندگان کودک و نوجوان مطلوب نیست. آیا باورکردنی است که نویسندگانی در این عرصه باشند که اهل پژوهیدن و خواندن نباشند؟‌ باید باور کرد که ما نویسندگانی داریم که فقط خواننده آثار خودشان هستند. یعنی فقط کاری که خودشان می‌نویسند می‌خوانند. آن هم چون مجبورند. اگر این را هم نخوانند دیگر نه نویسنده‌اند و نه خواننده. دو کوچه آن طرف‌تر من نویسنده نمی‌دانم همکارم چه نوشته است و کارش در چه سطحی است. من نویسنده که قدیمی و نخ‌نما شده‌ام نمی‌دانم نسل یا نسل‌های بعد از من چه کتاب‌هایی نوشته و گرایش‌های آن‌ها در نوشتن و دیدگاه‌شان درباره ادبیات کودکان چیست. حالا من باید انتظار داشته باشم که «پاستیل‌های بنفش» کتابی شناخته شده برای نویسنده ایرانی باشد؟ پاستیل‌های بنفش و بسیاری از رمان های خوبی که این روزها در ایران ترجمه و منتشر می‌شود با یقیین کامل می گویم از سوی هیچ یک از نویسندگان و پدیدآوردندگان ایرانی نه خوانده شده و نه آن را می‌شناسند. با هرکسی که در ارتباط بودم این پرسش را مطرح کردم کسی درباره آن نشنیده بود. این پدیده فقط شامل نویسندگان نیست و طیف بزرگی از کوشندگان این عرصه مانند منتقدان، کتابداران و... دربرمی‌گیرد. و این گوشه‌ای دیگر از این وضعیت آشوبناک را بازتاب می‌دهد.

«پاستیل‌های بنفش» و تغییر در گروه‌های مرجع ادبیات کودکان

شاه‌بیت شکاف در باورها و بی‌نظمی در نظمی که آن را دنبال کرده‌ام به این جا می‌رسد که بگویم گروه‌های مرجع در ادبیات کودکان ایران به ویژه در بخش نوجوانان تغییر کرده‌اند. اگر در دوره زمانی چند نسل پیش آموزگاران و مربیان و کتابداران مرجع معرفی کتاب خوب به نوجوانان بودند، این پدیده اکنون چرخش کرده است. ناباورم اما باید بپذیریم که گروه‌های مرجع نوجوانان عوض شده است. مدت‌ها به دنبال کشف این بودم که از علت فروش غیرعادی این کتاب سر دربیاورم. نخستین گمانه‌ها این بود که ناشر این کتاب در بازار ایران استثنایی عمل می‌کند. برای مثال کسانی بودند که می‌گفتند ماشین‌های نارنجی و پرتقالی رنگ این ناشر در سطح شهر و در برابر مراکز خرید می‌ایستد و کتاب می‌فروشد. می‌دانستم که این کار را انجام می‌دهد. اما می‌دانستم اگر قرار است که با این سبک که کتاب «پاستیل‌های بنفش» به این مرزهای فروش رسیده چرا باقی کتاب‌هایی که به همین شیوه فروش می‌روند به این جایگاه نرسیده‌اند؟ می‌دانستم که یک جای کار می‌لنگد. تا روزی در موزه کودکی ایرانک با دوست جوانی به نام مهتاب که در دوره کودکی و نوجوانی از آن نمونه‌های استثنایی کرم کتاب بودند درباره «پاستیل‌های بنفش» به گفت‌وگو نشستم. مهتاب از گروه «بی تی اس» و نقش آن در ترویج این کتاب گفت. جسته و گریخته درباره این گروه راک کره‌ای چیزهایی دیده و شنیده بودم. اما نمی‌دانستم این گروه یکی از مرجع‌های رفتاری و فکری نوجوانان در ایران و بسیاری کشورهای دیگر شده است. مهتاب ادعا می‌کرد که نود درصد نوجوانان ایرانی چشم و گوش‌شان را به گروه «بی تی اس» واگذار کرده‌اند. یعنی مرجع رفتاری‌شان گروه راک «بی تی اس» شده است. کتاب «پاستیل‌های بنفش» از سوی آن‌ها ترویج شده است و این چنین در ایران گل کرده است. راست‌اش با گفت‌و‌گو با مهتاب متوجه شدم چه گسل‌های بزرگی از جنبه شناختی میان ما به عنوان کنشگران و نویسندگان کودک و نوجوان با نسلی که در کنار دست‌مان زندگی می‌کنند رخ داده است. اما هم‌چنان بخش‌هایی از این راز برای‌ام ناگشوده مانده است. اگر گروه «‌بی تی اس»‌ چنین نقشی در ترویج «پاستیل‌های بنفش»‌ داشته پس باید در کشورهای دیگر هم مشابه همین وضعیت را ببینیم. نتوانستم چنین وضعیتی را در کشورهای دیگر پیدا کنم. شاید وضعیت خاص نوجوانان ایرانی که زیر بیش‌ترین فشارهای تربیتی و اجتماعی بسیار سرکش شده‌اند، معمایی است که کسانی دیگر آن را باید بگشایند. اما در این شک ندارم که با این وضعیت آشوبناک که گرفتار آن شده‌ایم، در سمت بازار، ناشران غول‌آسای کودک و نوجوان، مرجع شده‌اند و در سوی خواننده و مخاطب، مرجع ترویج کتاب کودک دیگر نه نهادهای سنتی هستند که با روش‌های کلاسیک رتبه‌بندی و جایزه دادن و تشویق کردن و چهره‌سازی واقعی یا کاذب می‌کوشند کتاب‌های باکیفیت، و البته گاهی کم‌کیفیت را رونق دهند. «پاستیل‌های بنفش» نشانه‌ای جزئی از وضعیتی است که در آن گرفتاریم. نه جای افسوس دارد و نه جای خوشی. چون نمی‌دانیم از درون بی‌نظمی کنونی آیا نظمی تازه زاده خواهد شد یا در چرخه‌ای از آشوب‌های بی‌پایان گرفتار خواهیم ماند. 
 

پدیدآورندگان:
Submitted by editor69 on