از هر دانش آموز خواستم جعبه ای بردارد و وسایلی را که فکر می کند می تواند با آن ها کاردستی درست کند در آن جمع آوری کند. وسایلی مانند تایر ماشین اسباب بازی، خرده های تراش مداد، پولک، صدف، سنگ، چوب، پنبه، حبوبات، نخ، دکمه، دستمال کاغذی، خرده پارچه ها و موارد دیگر.
از مادران خواسته شد تا در کلاس حضور داشته باشند. شعر "برف" از محمود کیانوش را با لحنی تا حد توان زیبا برای کودکان خواندم از آن ها درمورد فصل ها پرسیدم و این که چه بازی هایی را در زمستان بیشتر دوست دارند و این که آیا تا به حال آدم برفی درست کرده اند؟ کودکان از این که شهر ما کم برف می آید شکایت داشتند، اما با این حال تجربه درست کردن آدم برفی را حداقل یک بار داشتند و از بیان آن غرق نشاط شده بودند.
داستان نخودی وآدم برفی را برای شان قصه گویی کردم. در حالی که یکی از کودکان را در نقش نخودی پشت پنجره نشانده بودم آن قدر از برف گفتم که او و همه کودکان تصور کردند بیرون برف می آید و جلو مادران شان قصه را نمایش دادند.
بعد هرکودک با مادر، مادربزرگ و........ که همراهش بود در برابر رول کاغذی قرار گرفتند و شروع کردند با وسایلی که داشتند صحنه های داستان را ساختند. کودکانی که در نمایش شرکت داشتند فکر می کردند داستان را خودشان ساخته اند و به همین جهت دوست داشتند که صحنه آن طور که خودشان می گویند درست شود.
از صحنه های جالب این کارگاه، کار یک دختر ۴ ساله بود. او وقتی دید پنبه ندارند دستمال کاغذی ها را از کیف مادرش درآورد و با دست های کوچکش آن ها را ریز ریز کرد و برف درست کرد حال آن که چنین چیزی به فکر مادرش نرسیده بود. یا دیگری که نخود کوچکی پشت پنجره چسباند و گفت این نخودی است که برف بیرون را نگاه می کند.
داستان های دیگری مثل نخودی و نان، نخودی و گرگ گرسنه، نخودی و بادبادک صورتی و خانه نخودی را نیز به همین شیوه با کودکان خواندیم و لذت بردیم .
کودکان با چای خشک و عده ای با برگ های کاج که از پارک جمع کردند برای ننه کلاغه لانه ساختند؛ از تایر اسباب بازی های شکسته برای ساختن چرخ نخودی استفاده کردند. چاله ای با سنگ ریزه ها درست کردند و نخودی پارچه ای و نخودفرنگی ای از پنبه و کاموا و کاغذ رنگی که خودشان ساخته بودند تَهِ چاله انداختند. با پنبه، پارچه و دستمال کاغذی های مچاله شده گوسفندان را درست کردند برای نشان دادن باد برگ هایی از کاغذ رنگی چیدند و روی مقوا چسباندند. گندم زار را با چوب، گندم، مقوای رنگی و حبوبات دیگر درست کردند.
برای نشان دادن نخودی وقتی که می خواست خانه بسازد پیشنهاد دادند عمه عنکبوت به او تار بدهد که با آن خانه بسازد و یکی از بچه ها را که در نقش نخودی بود در گلوله ای از کاموا پیچاندند تا نشان بدهند نتوانسته با تار عمه عنکبوت خانه درست کند. در کل کودکان قصه ها را به میل خودشان پیچ و تاب می دادند و حوادثی اضافه می کردند تا دوباره در روند کلی قرار گیرند. کودکان از ساعاتی که با نخودی گذرانده اند بسیار شاد بودند و بزرگترها به ویژه پدرها و مادرها از این که ساعتی را همراه فرزندان بوده و زبان مشترکی داشته اند خشنود بودند.
این کارگاه را نیره آقا تهرانی در فرهنگسرای همت، کتابخانه علامه امینی اصفهان اجرا کرده است.