توراندخت اشتیاقی، عضو هیئت مدیره و از مسئولان پیشین گروه ترویج کتابخوانی شورای کتاب کودک است. او دکترای ادبیات از دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد تعلیم و تربیت از امریکا دارد.
توراندخت اشتیاقی، افزون بر عضویت در هیئت مدیرههای پیشین شورای کتاب کودک، دبیرآموزش و پرورش، مدیر آموزشگاه تربیت معلم یک ساله، بنیانگذار کودکستان و دبستان آینده، مدیر آموزشی در مدرسهی عالی پارس (سابق) بوده است.
تأثیرگذارترین فعالیتهای توراندخت اشتیاقی به تدریس ادبیات کودکان در دانشکدهی مکاتبهای در سال ۱۳۵۲ مربوط میشود. این فعالیتها که شامل معرفی کتاب، دادن وظیفه به آموزشگران (دانشجویان) برای کار تجربی با این کتابها در کلاس و نقد و بررسی مکتوب آنها، دادن راهکار برای درست کردن کتابخانه با کمترین امکانات در دورافتادهترین روستاهای کشور میشوند، گرچه به سالهای دور مربوط اند، هنوز میتوانند برای کسانی که علاقهمند به ترویج کتابخوانی میان روستاییان، تجهیز و راهاندازی کتابخانههای روستا و دست و پنجه نرم کردن با دشواریهای ایجاد عادت به خواندن در میان اقشار کمسواد جمعیت هستند، تر و تازه و سودمند باشند.
من در سال ۱۳۵۲ كار تدریس ادبیات كودكان در دانشكده مكاتبهای را آغاز كردم كه نزدیك به پنج سال به درازا كشید. زمانی كه تدریس ادبیات كودكان به عنوان یكی از درسهای رشتههای علوم تربیتی در برنامه دانشكدهها گنجانده شد، یعنی سال ۱۳۵۲ چند نفری كه همه از اعضای هیئت مدیره شورای كتاب كودك بودند، هر یك تدریس این درس را در یكی از دانشكدهها به عهده گرفتند. من چون در آن زمان تمام وقت در مدرسهی عالی پارس مشغول بودم، تدریس در دانشكده مكاتبهای را پذیرفتم. روش من برای تدریس همه درسهایی كه به عهده میگرفتم، چه در كلاسهای حضوری و چه مكاتبهای، این بود كه متناسب با موقعیت و زمینهی تحصیلی دانشجویان و نوع درس، یك پرسشنامه تهیه میكردم. پاسخهای دانشجویان، مرا كمابیش با آنها آشنا میساخت و گنجایش كلاس را در طرح مطالب برایم روشن میكرد. این روش را در مورد دانشجویان مكاتبهای نیز به كار بستم، زیرا به سبب ارتباط مكاتبهای میبایست بیشتر و دقیقتر درباره آنها میدانستم. اولین بستهای كه برای چند صد دانشجوی رشته مكاتبهای (آموزگارانی كه ضمن خدمت از این دانشكده مدرك لیسانس میگرفتند) به دور افتادهترین شهرها و روستاها فرستادیم، شامل این مواد بود: - پرسشنامهای با عنوان آشنایی كه در آن خودم و درسی را كه قرار بود تدریس كنم، معرفی كرده بودم و از دانشجو خواسته بودم خودش را معرفی كند و دربارهی هدفش از تحصیل و در زمینه كار در تعلیم و تربیت توضیح دهد.
- كتاب «گذری در ادبیات كودكان» كه تنها كتاب درسی بود. - كتاب «فارسینویسی برای كودكان» نوشتهی نادر ابراهیمی كه برای آموزش روش نقد كتابهای داستان كودكان مناسب بود. - كتاب «شعر كودك در ایران» اثر محمود كیانوش. - چند نسخه از كتابهای كودكان. - جدول زمانی مطالعهی هر دانشجو شامل: تاریخ مطالعه، عنوان مطالب و تعداد صفحاتی كه باید مطالعه شود. نتیجهی كار تجربی آموزگاران روی كتابهای كودكان كه در كلاسها به عنوان تكلیف برای درس من انجام دادند، چشمگیر بود. نمونه خوبش را آقای حاتم ابراهیمی قطار انجام داد. او پس از دریافت چهار كتاب «میهمان های ناخوانده»، «خواب حیوانات»، «بچه آدم»، «كودك، سرباز و دریا»، آن ها را نقد كرد و سپس كتابها را به ۱۲ دانشآموز داد كه بخوانند و نظر هر دانشآموز را به خط خودش پیوست گزارش كرد و برای من فرستاد. این دانشجو به شكل مفصل درباره كتاب گذری در ادبیات كودكان اظهارنظر كرده بود. همهی اینها نشانهی عمق مطالعهی دانشجو و توجه و تمركز او روی توضیحات و نامههایی بود كه به نیت به كار واداشتن دانشجویان برایشان میفرستادم. همراه كتابهای كودكان، یادداشتهایی نیز برایشان میفرستادم، از جمله اینكه: كتابها را بخوانید _ تك، تك _ با فاصلهی زمانی در وضعیتی كه آمادگی روحی دارید، در شرایطی كه به تفریحاتی مثل دیدن یك فیلم، یك نمایش، یك بازدید جالب از محل مورد علاقه، دیدار از یك دوست و... نیاز دارید و هیچ كدام در دسترس و ممكن نیست، كتاب را به جانشینی همهی اینها به دست بگیرید و در دنیای كودكی خود یا دیگران سیر كنید. به رؤیاهایتان بپردازید. اگر لازم شد چند بار بخوانید و آنگاه كه تصمیم گرفتید، دربارهاش بنویسید. از اظهار هیچ نوع نظر یا قضاوتی ابا نداشته باشید. زیرا برای من نوع نظر شما اصلاً در این برنامه مطرح نیست، فقط همین كه شما كتاب را با دقت خوانده باشید و كتاب فكر و اندیشه و قضاوت شما را به كار گرفته باشد مطلوب است و این آن چیزی است كه هدف من و برنامه این درس است: مطالعه، تأمل، اندیشه، قضاوت و در نهایت بیان آنچه كه در سیر این مطالعه در ذهن شما صورت گرفته است. پس از دریافت پاسخنامههای هر سری، بسیار اتفاق میافتاد كه باز هم با بعضی از دانشجویان حرفهای گفتنی داشته باشم. این حرفها را در حاشیهی اوراق بعدی مینوشتم و میفرستادم. گاه مكاتبات حاشیهای من و دانشجو چند بار تكرار میشد... و همین ارتباط كتبی كه جوانی را در گوشهی دورافتادهای وا میداشت تا بنشیند و حرفت را بخواند و شاید چندین بار فرصت بازخوانی داشته باشد (كه خود بالاترین حد دقت و تمركز روی نوشته است) و بعد با فرصتی كه در تنهایی دارد و اصلاً تحت تأثیر افكار دیگران و فرهنگینماییها نیست و در واقع خودش است، جوابی برایت بفرستد، ایدهآل بود
. واكنش دانشجویان با ظاهر و كیفیتهای مختلف، با عنوان نوشتن كتاب برای كودكان در قالب ۷۰۰ متن به دستم رسید. در بررسی اول، بسیاری از آنها غیر قابل ارائه به كودك تشخیص داده شدند. برخی نیز، حكایت از فكر و ایدهای در دانشجوی نویسنده داشتند كه ناتوانی آنها در تنظیم و بیان، به مطالب آسیب رسانده بود. برخیها كمابیش هدفمند بودند و تلاش نویسنده را برای ارائهی هرچه بهتر نوشته (یعنی كتاب برای كودك) نشان میدادند. در مرحلهی اول، نوشتههای همه دانشجویان را در كلاس حضوری تابستان در دانشگاه تهران به شكل یك نمایشگاه ارائه كردم. آنها بر حسب ظاهر و كیفیت و... دستهبندی شدند و برای هر دسته كه ایرادها و راهنماییهای مشتركی لازم داشتند، یك توضیح برجسته به صورت تابلویی تنظیم و در بالای آن دسته قرار داده شد. همهی دانشجویان هنگام بازدید، آن متن را مطالعه میكردند... كه خود درسی بود برای صاحبان آن آثار و دیگران.
از آغاز سال تحصیلی، نامهها و بده بستانهای مكاتبهای كه در این زمینه با دانشجویان داشتم، تا پایان سال كه این حجم بزرگ كار تحویل و به دیگران عرضه شد، همه، تلنگرهایی بود كه ذهن دانشجویان تنها و ساكت ما را در دورافتادهترین مناطق كشور بیدار میكرد، به حركت درمیآورد و در حد امكان و استعداد شخصی در زمینههای تحصیلی و اجتماعی و مطالعاتی، آنها را به تلاش وامیداشت. چه بسا كه از آن پس وقتی كتابی برای كودكان به دستشان میرسید، با تحسین یا انتقاد، به آن بهای بیشتری میدادند، زیرا در عمل احساس كرده بودند كه نوشتن برای كودك كاری حساس، ارزشمند و شاید سهل و ممتنع است. وقتی نوشتههای دانشجویان را در پاسخنامهها مطالعه میكردم، متوجه میشدم كه بیشتر آنها از بیان یك یا چند جمله در پاسخ به پرسشها به دلیل كمبود اطلاع از زبان فارسی ناتواناند. نگران شدم كه تا پایان سال این همه كارهای متنوعی را كه من برای آن ها در نظر گرفتهام، با كدام زبان و خط انجام خواهند داد و مهمتر از این، چگونه میشود انتظار داشت كه كتابهای كودكان را به درستی بخوانند و نقد و اصلاح كنند در حالی كه خودشان اطلاع كافی از شیوه نگارش و نوشتار درست ندارند. باز هم یك فكر تازه به ذهنم رسید. به سراغ آقای نادر ابراهیمی رفتم و مشكلم را طرح كردم. از ایشان خواستم كه نه به عنوان یك منبع، زیرا كه كتاب «فارسینویسی» را با كتابها برای دانشجویان فرستاده بودم، بلكه به صورت یك كار عملی، حركتی در جهت تكهی فراموش شده نوشتههای كتابهای كودكان در ذهن دانشجو ایجاد كنیم. آقای ابراهیمی یك متن دو سه صفحهای برای بچههای ۸-۱۲ ساله با خط خوش خودش نوشت و در آن از نظر علامتگذاری و رسمالخط و دستور زبان دستكاری كرد و غلطهای عمدی گنجاند. این متن را برای همهی دانشجویان فرستادم و خواستم كه اگر به نظرشان اصلاحی ضروری میرسد، روی همان نوشته علامت بگذارند و در حاشیه توضیح دهند. پس از دریافت همهی پاسخنامهها، امتیازهای آن ها را دادم و متن درست را همراه چند صفحه یادداشت راهنما برای دانشجویان فرستادم. من میكوشیدم دربارهی تمام مسائل ادبیات كودكان، دانشجویان را وادار به اندیشه و در صورت امكان تشویق به كار عملی كنم.
در زمینهی كتابخانهی مدرسه و كلاس، پاسخهایی كه برای من میآمد باعث شرمساری بود. دانشجویی به طنز نوشته بود: «استاد! من در روستایی زندگی و كار میكنم كه مجموعه محلی كه در اختیار دارم یك اتاق گلی با یك در ورودی- برای زندگی خودم- و در سمت راستش یك اتاق شبیه به همان، با دو در ورودی - به عنوان كلاس درس - است. جلوی این دو اتاق ایوان باریكی است كه با پله به حیاطی حدود ۱۰۰ متر پایین میرود. سراسر پشت این دو اتاق انبار علوفهی دام است (گویا قبلاً طویله بوده است...) در چنین مكانی چگونه كتابخانهی مدرسه و كلاس ترتیب بدهم؟!» روی این نمونهها وقت گذاشتم و در یك نامهی مفصل پیشنهاد كردم كه همان طویله را به هر ترتیبی شده از صاحب ملك بگیرد... سه تا درگاهی داشت كه تیغه بود، آنها را با كمك اهالی تبدیل به پنجره كند، گچكاری و سفیدكاری و كف سیمانی، طویله را بهداشتی و روشن میكرد... نمونههایی به صورت نقاشی برایش فرستادم كه با آجر و الوار چوب كه در روستا پیدا میشود، در یك طرف طبقهبندی و در وسط با همان الوارها میز و نیمكت مانندهایی در دو طرف برای نشستن و مطالعه ساخته شوند. باری، وقتی دانشجویان برای كلاس حضوری به تهران آمدند، آن دانشجو گزارش كارش را داد و خواستار كتاب شد. من چنان از این موفقیت او و خودم به هیجان آمده بودم كه خواستهاش را پذیرفتم. حدود ۱۵۰ كتاب كودكان، آنچه در خانه داشتم و آنچه از دوستان گرفتم و مقداری هم با مراجعه به فهرست ناشران خریداری كردم و همه را در یك چمدان برایش فرستادم. گویا خبر این كار به برخی دانشجویان خراسانی رسیده بود. دومین نفر از روستایی پیرامون قوچان درخواست كتاب كرد و سومی از جنوب خراسان. برای آن دو هم رویهم رفته حدود ۹۰ كتاب فرستادم. دو نفر دیگر هم در سال بعد تقاضای تهیهی كتاب به هزینهی خودشان كردند. من با ناشران و كتابفروشیها صحبت كردم و ترتیب فرستادن كتاب و پول همراه با تخفیف را برایشان دادم.