توران اشتیاقی از ابتدای تاسیس شورای کتاب کودک تا سال ۱۳۵۷ عضو هیئت مدیره شورای کتاب کودک بود و در این نهاد افزون بر فعالیت های دیگر مسؤلیت گروه ترویج کتابخوانی را به عهده داشت:
اشتیاقی چند سال پیش در گفت گویی با مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان درباره ی تجربه های خود سخن گفت. این تجربه ها امروز نیز برای مروجان کتابخوانی ارزشمند است. در زیر این گفتگو را می خوانید:
مسؤلیت من در هیئت مدیرهی شورای کتاب کودک در ۱۸ سال نخست فعالیت آن، ترویج و تبلیغ هدفهای شورا در جامعه، مدرسه و خانوادهها بود. یکی از نخستین تجربههای من در این گروه، برگزاری هفتهی کتاب از سوی شورای کتاب کودک است. اولین سالی که به مناسبت هفتهی کتاب دست به کار تشکیل نمایشگاه کتاب شدم، کار بسیار سخت بود.
برای شروع کار کورمال کورمال به دنبال مواد خواندنی گشتم. یک ماه تمام کتابفروشیهای خیابان شاه آباد را سر زدم. توضیح دادم، پرسیدم... و پافشاری کردم تا از هر کتاب، ۲-۳ نمونه به دست آوردم. مهم این بود که در آغاز کار میبایست برای کتابفروشیها توضیحات روشن کنندهای میدادم تا متوجه شوند چه هدفی را دنبال میکنم. بیشتر آنها برای از سرباز کردن من یکی دو کتاب داستان میدادند - در واقع مثل صدقه- که من شَرم را کم کنم. بعضیها با نخستین کتابی که میدادند، میخواستند نام و نشانی کتابفروشی را در نمایشگاه اعلام کنم! بعضی کم حوصلگی میکردند و من را به انبار میفرستادند که خودم هرچه پیدا کردم، بردارم. این کار از همه بهتر بود. از همان جاها بود که کتابهای پلیسی، جنایی، ترجمههای مختلف و چند موضوع علمی و سرگرمی را یافتم.
دسترسی به مجلههای کودکان راحتتر و شمار آن ها بیشتر بود. کتابهای کمک درسی و کتابهای کهنهی داستانی را هم انتخاب میکردم که بیشتر جنبهی سرگرمی داشتند. در آن سال فکر میکنم در ۴-۵ منطقهی تهران: تجریش، میدان خراسان، مولوی، با مدیران مدرسههای دولتی مذاکره کردم و سرانجام محل نمایشگاهها را در اختیار گرفتیم. سعی کردم از هر کتاب به شمار نمایشگاهها از کتابفروشها امانت بگیرم... کتابها را به محل نمایشگاه میبردیم و در سالن یا راهرو مدرسه به نمایش میگذاشتیم... تابلوهایی هم بالای هر دسته از گونههای کتابها، (داستان، علمی، اجتماعی، تاریخ، جغرافی، سرگرمی و نشریهها) قرار میدادیم.
در تمام ساعتهای بازدید که از پیش اعلام کرده بودیم، یکی از اعضای شورا در نمایشگاه حاضر بود و برای بازدیدکنندگانی که برای اولین بار با چنین کاری روبه رو میشدند، توضیحات لازم را میداد. در واقع دربارهی کتاب و کودک و ضرورت مطالعه کودک روشنگری میکرد. خود من بیشتر در یک روز در چند محل حاضر میشدم و از شمار بازدید کنندگان، واکنش آن ها، میزان استقبال مربیان و فرهنگیان و حتی کودکان آگاهی پیدا میکردم و برای ارزشیابی کار یادداشت برمیداشتم. این نمایشگاهها سال به سال شناختهتر شد. کتابها را کم کم خود ناشران به ما میدادند.
کتاب دیگر از شکل یک چیز بیروح فراموش شده بیرون میآمد و جابهجا چند کتاب تر و تازه برای بچهها خودنمایی میکرد. اما تازه کار ما و بهرهبرداری از این نمایشگاهها حساستر و جدیتر میشد. در سالهای اول دههی ۵۰ چند نمایشگاه در دبیرستان رضاشاه (نوربخش) برگزار کردیم که گویا به مناسبت روز کودک بود. از این نمایشگاه در روز گشایش عدهی زیادی از مسئولان آموزش و پرورش، انجمن حمایت کودکان، ناشران و نویسندگان بازدید کردند. رشد شمار کتابها چشمگیر بود. کمبودها و نارساییهایی که در کار تألیف و به ویژه تدوین کتابهای علمی وجود داشت، با آمار و ارقام و به صورت تابلوهای مخصوص مشخص شده بود. مقامات مسئول به توضیحهای من به عنوان نمایندهی شورای کتاب کودک توجه ویژه نشان دادند.
تا آنجا که بهخاطر دارم، سال ۱۳۴۶ روز ۱۴ فروردین نخستین برنامه روز جهانی کتاب کودک در ایران برگزار شد. البته طرح اجرای چنین برنامهای سال پیش از سوی دفتر بینالمللی کتاب پذیرفته شده بود و در سال ۱۹۶۶م. ۱۳۴۵ ش. دانشگاه میشیگان آن را اجرا کرده بود. ما در شورای کتاب کودک از زمستان ۱۳۴۵ نشستهای زیادی با شرکت علاقهمندان و ناشران داشتیم و قرار اجرای برنامه را در روز سوم آوریل (۱۴ فروردین) همان سال گذاشتیم. یکی از بخشهای اصلی این طرح، آشنا کردن کودکان و بزرگترها با مناسبت این روز و نیز شناساندن شخصیت هانس کریستن اندرسن به آن ها بود تا بزرگداشت او به مناسبت زادروزش برای همه قابل درک باشد.
به عنوان اولین ابزار و راه دستیابی به افراد بیشتر، تلویزیون را در نظر گرفتم. نمیدانم چه شد که گرفتن وقت برای برنامه از تلویزیون دولتی ممکن نشد، ولی تلویزیون ملی پس از گفتوگوهای فراوان، برای این برنامه جا باز کرد. بنا بود من از شرح حال اندرسن، آثار و ارزش آثار او برای کودکان جهان برای شنوندگان حرف بزنم. چند اسلاید از اندرسن و حتی از کتابها و تصویرها و عنوانهای آثارش در دست داشتیم، ولی پروژکتوری که این اسلایدها را نمایش بدهد، نداشتیم. خود تلویزیون هم نداشت! برای یک ساعت پروژکتوری از انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی به امانت گرفتم. یک ربع برنامه اجرا کردم که شامل خواندن پیام روز جهانی کتاب کودک از سوی دفتر بینالمللی کتاب کودک و نوجوان، شرح حال اندرسن و نشان دادن اسلایدها و چند کتاب ترجمه شده از این نویسنده بود. در آنجا اعلام کردم که بزرگداشت اندرسن هر سال در این روز در همه کشورها به شکلهای مختلف: نمایشگاه کتاب، تئاتر، مسابقه و دادن جایزه و... برگزار میشود. دو سال بعد در سالهای ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ هم این وظیفه را انجام دادم، اما به شکلهای گوناگون.
یک سال کودکان لباسهای دیگر ملتها را پوشیده بودند و دربارهی آن ملت و کشور و آداب و رسومشان چند جملهای میگفتند و دستیابی به اطلاعات بیشتر در آن زمینه را به مطالعه کتابهای مربوط به آن موضوع وا مینهادند، مثل «سرزمین و مردم ژاپن». یک سال نیز همراه آقای یمینی شریف این برنامه را به شکل پرسش و پاسخ اجرا کردیم. سالهای بعد با جا افتادن این طرح، برنامههای گستردهتر و متنوعتری، هم از سوی شورای کتاب کودک و هم از سوی وزارت فرهنگ و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به شکلهای مختلف اجرا میشد.