داستان در مورد موشی است که یک روز لقمه چپ گرگی میشود. در شکم گرگ متوجه میشود که تنها نیست و گرگ قبلاً اردکی را نیز خورده و اردک مدتهاست آنجا زندگی میکند و به گفته خودش «زندگی خوبی دارد و خیال خورده شدن هم ندارد». اردک از زندگی در شکم گرگ احساس رضایت دارد و موش هم تصمیم میگیرد آنجا زندگی کند. آنها با هم زندگی خوبی داشتند؛ غذا درست میکردند، شادی میکردند و حرف میزدند.
یک شب شکارچی، گرگ را میبیند و به طرفش شلیک میکند و آرامش اردک و موش بر هم میخورد. گرگ فرار میکند و پایش در ریشههای درخت گیر میکند. شکارچی به گرگ نزدیک میشود. در همین لحظه، موش و اردک تصمیم میگیرند برای نجات جانشان بجنگند و از خانهشان که همان شکم گرگ است، محافظت کنند. با یک حرکت از دهان گرگ بیرون میپرند و شکارچی با دیدن این صحنه، از ترس فرار میکند.
گرگ، از موش و اردک بسیار تشکر میکند که جانش را نجات دادهاند و در ازای این کار به آنها میگوید هر چه بخواهند، برایشان برآورده میکند و در کمال ناباوری تقاضایشان را انجام میدهد؛ موش و اردک خواسته بودند دوباره به شکم گرگ برگردند.
از آن شب به بعد، گرگ هر شب رو به روی ماه مینشیند و زوزه میکشد: ای وای! ای وای!
- نویسنده: مک بارنت
- تصویرگر: جان کلاسن
- برگردان: آناهیتا حضرتی
- ناشر: پرتقال
- سال نشر: ۱۳۹۷
خرید کتاب یک گرگ، یک اردک، یک موش
داستان تصویری است و دنبال کردن تصویرها نیز میتواند داستان را به خوبی روایت کند. متن و تصویرها از هماهنگی و ارتباط خوبی برخوردار هستند. فضاسازیهای تصویر و شخصیتپردازیها بسیار ساده و دلنشین و گویای روایت متن هستند. تصویرگر در سبک تصویری خود، بیشتر از سطح استفاده میکند. خط و تصاویر از کنتراست بالای تیره و روشن برخوردار است.
از دیگر ویژگیهای سبک این تصویرگر، استفاده از پالت رنگی تیره و خاکستری است که البته در این داستان کاملاً با فضای متن همخوانی دارد. مثلاً فضای تیره داخل شکم گرگ به خوبی حس تنهایی، ابهام و ترس را منتقل میکند. تصاویر از عناصر کمی تشکیل شده و بیشتر فضاسازیها حول شخصیتهای اصلی تصویر شده است تا اهمیت به فضاهای تکمیلی، اما وجود جزییات دوستداشتنی ریزی هم در بعضی پلانها به چشم میخورد که بر جذابیت تصاویر اضافه کرده است.
به عنوان نمونه، صحنهی روبهرو شدن موش با اردگ، تختخواب اردک، شمعی که اردک در آن تاریکی به دست دارد، لباس و کلاه خواب اردک، میز صبحانهای که اردک برای موش فراهم میکند، قاب عکسی که به دیوار (شکم گرگ) آویزان کرده است، ابزارهای کامل برای آشپزی دو دوست و ابزار موسیقی، همه و همه فضاهای سادهی تصویرها را جذاب کرده و طنزی بسیار شیرین به تصاویر بخشیده که اثر دست هنرمدانه جان کلاسن است.
داستان در مورد ۳ شخصیت موش و اردک و گرگ نوشته شده است. گرگی که موش و اردک را میخورد و زندگی جدید موش و اردک و دوستی تازه شکلگرفته بینشان در خانه جدید، یعنی شکم گرگ، آغاز میشود. احساس امنیتی که اردک در شکم گرگ دارد و بیرون از آن نداشته است؛ چنانچه در قسمتی از متن موش از اردک سوال میکند: «دلت برای آن بیرون تنگ نمیشود؟» اردک میگوید: «نه! وقتی بیرون از اینجا بودم، میترسیدم مبادا گرگ یک لقمه چپم کند اما اینجا از این ترسها ندارم.»
داستان مفاهیم بسیاری را در خود دارد از جمله: روبهرو شدن با ترسها، مکانها و افراد ناآشنا، تلاش برای ادامه زندگی و کمک به نجات دیگران، احساس امنیت بعد از مواجه شدن با ترس، دوستی و همزیستی مسالمتآمیز، حل مسئله و پرورش قوه تخیل کودک.
مواجهه با ترس:
خیلی وقتها ما انسانها نگرانیها و ترسهایی داریم و تا زمانی که با آنها روبهرو نشویم، همراه ما هستند. از مرحله جدید در زندگی میترسیم، از نقل مکان میترسیم، از مرگ میترسیم ولی بعد از آنکه با آنها مواجه میشویم، میفهمیم آنقدرها هم که فکر میکردیم بد نیستند یا حتا شاید خیلی هم بهتر از شرایط قبلی زندگیمان هستند؛ طوری که دیگر دوست نداریم به دوره قبلمان برگردیم و حاضریم در همان وضعیت جدید بمانیم. درست مثل تصمیمی که موش و اردک گرفتند و خواستند دوباره به شکم گرگ برگردند در صورتی که می توانستند در محل قبلی زندگیشان، در جنگل، زندگی کنند.
اما جایی را انتخاب کردند که قبل از مواجهه، از آنجا میترسیدند اما بعد از آن نسبت به آنجا حس امنیت پیدا کردند. همیشه هم آن چیزی که ما فکر میکنیم بد است، سخت است یا ترسناک است، درست نیست. نویسنده سعی کرده با طرح این داستان کودک را با مفهوم ترس از ناشناختهها و ترسناکترین چیزهای ذهن کودک، مثل گرگ و خورده شدن توسط گرگ، آشنا کند و به او یاد بدهد حتا ترسناکترین چیزهای دنیا هم میتوانند ترسناک نباشند. همچنین کودک را با مفهوم امنیت نیز آشنا میکند.
مفهوم دوستی و همزیستی مسالمتآمیز:
دوستی و همزیستی مسالمتآمیز نیز از دیگر مفاهیمی است که نویسنده در داستان به ٱن اشاره میکند. دوستی اولیه بین موش و اردک شکل میگیرد. در جایی از داستان موش اجازه میگیرد که: «میتوانم اینجا بمانم؟» اردک جواب میدهد: «بله که میتوانی». دوستی بعدی در پایان داستان بین هر سه نفر آنها شکل میگیرد. علاوه بر آنکه زندگی مسالمتآمیز بین گرگ و دو حیوان دیگر، موش و اردک که همیشه جزو غذاهای مورد علاقهاش بودهاند، در ازای نجات جانش شکل میگیرد.
بعد از مطرح کردن این موضوع و گفتوگو در مورد زندگی مسالمتآمیز در میان حیوانات با کودکان، میتوانید چند مثال از اینچنین زندگیهایی در طبیعت داشته باشید. مثل پرندگانی که دندانهای تمساحها را پاک میکنند و تمساحها آنها را نمیخورند چون هر دو طرف برای همدیگر سود دارند.
مفهوم تلاش برای زنده ماندن:
از دیگر مفاهیم داستان، تلاش برای زنده ماندن است. زمانی که موش و اردک میگویند: «باید بجنگیم، باید سعی کنیم» کودک یاد میگیرد تا در مراحل مختلف زندگی بجنگد و امید داشته باشد.
میتوان بعد از خواندن این کتاب برای کودکان، در مورد ترسهایشان صحبت کرد، در مورد مکانها یا خواستههایی که از روبهرو شدن با آن ترس دارند. همینطور از آنها بخواهید تا در مورد کارهایی که در زندگی برایش تلاش کردهاند، صحبت کنند.
مفهوم حل مساله:
در قسمتی از متن آمده است که اردک برای فراهم کردن جشنی که در شکم گرگ برای موش میخواهد برگزار کند، تمام وسایلی که لازم دارد را به گرگ میگوید تا بخورد. از جمله: پنیر، شمع، تنگ شربت، موم عسل و... . در اینجا نویسنده توجه مخاطب را به این نکته جلب میکند که برای هر مسئلهای راه حلی وجود دارد مثل این داستان که اردک برای رفع گرسنگی و نیازهایی که دارد، فکر کرده و با هوشمندی راه حلی پیدا میکند.
در واقع هر زمان که نیازی دارد، در شکم گرگ بالا و پایین میپرد و باعث میشود گرگ دلش درد بگیرد و بعد به گرگ میگوید دوای دردت را من میدانم باید این چیزها را بخوری تا دلت خوب شود و اینجا متوجه میشویم که این همه وسایلی که در شکم گرگ است، از کجا آمده است.
پرورش قوه تخیل کودک:
زندگی رضایتمند اردک و موش درون شکم گرگ، خورده شدن موش و اردک توسط گرگ بدون اینکه آنها آسیبی ببینند و... در واقعیت ذهن بزرگسالانه ما شاید جایی نداشته باشد اما همین موارد باعث رشد قوه تخیل کودک میشود.
میبینیم که این داستان کودکانه و به ظاهر ساده چه مفاهیم عمیق و لایهداری را در دل خود داشته است. خواندن چنین داستانهای بامفهومی برای کودکان، میتواند در رشد درک شناختی کودک کمک بسزایی داشته باشد.
درمورد تصویرگر: جان کلاسن در سال ۱۹۸۱ به دنیا آمد. او نویسنده و تصویرگر کانادایی است که در زمینه تصویرگری کتابهای کودکان و انیمیشن فعالیت دارد. جان کلاسن برنده مدال کالدکات آمریکا و کیت گرینوی انگلستان برای تصویرگری کتابهای کودکان است. او برای نویسندگی و تصویرسازی کتاب «این کلاه من نیست» برنده جایزه سال ۲۰۱۲ شد. او اولین هنرمندی بود که در این جشنواره برای یک اثر برنده دو جایزه شد.
از این هنرمند کتابهای «به چی داری فکر میکنی؟»، «این کلاه من نیست»، «من کلاه سیاهم را میخواهم»، «آن پایین چه خبر است؟» و «روباهی به نام پکس» در ایران ترجمه شده است.