در چند دههی گذشته، ادبیات کودکان مرزهایی تازه را پشت سرگذاشته است. جستوجو برای روایت کردن موضوعهایی که تا پیش از این به آن توجهای نمیشد، بخشی از کارکرد ادبیات کودکان شده است. هنگامی که بزرگسالی درگیر بیماریهای سخت درمان میشود، چهگونه میتوان به کودکان کمک کرد که روند این بیماری و رابطهای که تا پیش از این با بزرگسالان در خانواده داشته است را ترمیم یا بازسازی کند؟ در این بررسی به دو کتاب تصویری «واقعاّ جدی جدی!» و «بادکنک نقرهای» پرداخته میشود تا زوایای کمتر شناخته شده در هنگام درگیری بزرگسالان مبتلا به آلزایمر برای مخاطبان کودک و نوجوان آشکار شود.
کتاب تصویری «واقعا جدی جدی!» دربارهی رابطهی یک پدربزرگ با نوهی خود به نام شارلی است. پدربزرگ همیشه برای شارلی، قصههای شاد و بامزه میگوید و سرگرمش میکند. قصههای خیالی که شخصیتهایش همیشه در خانهی پدربزرگ است. این قصهگویی با بازی میان این دو، شیرین و جذاب است و شارلی را سرگرم میکند، آنقدر که از معاشرت با پدربزرگ بسیار لذت میبرد اما از یک نقطهی زمانی، پدربزرگ دیگر برای شارلی قصهای نمیگوید، چون به بیماری وحشتناکی دچار شده است که باعث شده نه بخندد، نه با آنها حرف بزند و هیچکدام از اطرافیانش و حتی قصههایی که پیش از این تعریف میکرده به خاطر نیاورد. شارلی تلاش میکند با روش پدربزرگش با او صحبت کند و ارتباط بگیرد، بنابراین برای پدربزرگ قصه میگوید، شبیه همان کاری که پدربزرگ برای شارلی انجام میداد. قصههایی که کمکم پدربزرگ را به خنده میاندازد و همین برای شارلی کافی است؛ حتی اگر پدربزرگ، دیگر شارلی را به خاطر نیاورد.
این کتاب تصویری اطلاعاتی دربارهی خود بیماری آلزایمر به خواننده نمیدهد، اما به کودکی که پدربزرگ و مادربزرگش از بیماری آلزایمر رنج میبرد راهی را نشان میدهد تا با آنها ارتباط برقرار کند. بحث دربارهی این بیماری مهم است و بستگی به سن و رابطه کودک با فرد درگیر با آلزایمر دارد.
این تنها داستانی نیست که موضوع آلزایمر را برای مخاطبان خود برجسته کرده است، کتاب تصویری دیگری به نام «بادکنک نقرهای» هم دربارهی آلزایمر و ازدستدادن حافظه است. در این کتاب نویسنده با استفاده از استعارهی بادکنکها به تفهیم معنای حافظه و خاطرات برای مخاطبان میپردازد. توضیح و شرح بیماری آلزایمر برای کودکان خردسال بسیار دشوار است و تصویر بالونهای حافظه در ابتدا برای کودک ممکن است، گیجکننده باشد، اما در ادامه داستان و با پیشرفت بیماری آلزایمر در پدربزرگ، خاطرات که به شکل بادکنک تجلی یافتهاند، برای کودکان بیشتر ملموس میشود. کودکان میآموزند که ازدستدادن بادکنکها معادل با ازدستدادن حافظه و خاطرات در پدربزرگ هستند. همانطور که در کتاب میخوانیم، پدربزرگ جیمز بهترین بادکنکها را دارد، زیرا بهترین خاطرات را داشته است. او بادکنکهایی دارد که پدر را در جوانی و مادربزرگ را زمانی که ازدواج کردند، نشان میدهد. پدربزرگ همچنین یک بادکنک نقرهای دارد که خاطره سفر ماهیگیری او و جیمز است و این بادکنک مهمترین بادکنک مشترک جمیز و پدربزرگش است. اما سرانجام بادکنکهای پدربزرگ یکی یکی از دستش رها میشوند و به آسمان پرواز میکنند. جیمز با دیدن این صحنه، غمگین میشود و هرچه میدود، نمی تواند بادکنکها را بگیرد. یک روز، پدربزرگ بادکنک نقرهای را نیز رها میکند، اما او حتی متوجه رها شدن آن نیز نمیشود! چه اتفاقی برای پدربزرگ افتاده است؟
همانطور که این دو داستان نشان میدهند، این بیماری میتواند وارد هر خانهای شود. این دو داستان، به کودکان نشان میدهند در زندگی و حافظهی فرد مبتلا به آلزایمر چه اتفاقی میافتد و به بزرگسالان یادآوری میکند که به یاد داشته باشند، به پرسشهای کودکان ساده و صادقانه پاسخ دهند.
خرید کتاب کودک دربارهی بیماری
ممکن است به یک کودک خردسال گفته شود: «مادربزرگ و یا پدربزرگ بیماری دارد که به خاطرسپردن چیزها برای او سخت است». در این وضعیتها باید به کودکان کمک کرد تا بدانند که احساس غم، ناراحتی و خشم آنها طبیعی است و هیچ کسی باعث این بیماری در پدربزرگ و یا مادربزرگشان نشده است. گاهی کودکان خردسال ممکن است فکر کنند بیماری آلزایمر پدربزرگ یا مادربزرگ، نتیجه کار بدی است که خود او انجام داده. در این موارد باید با بچهها در مورد نگرانیها و احساسات آنها صحبت کرد. آنها ممکن است در مورد احساسات منفی خود مثل خشم و ناراحتی هرگز با شما صحبت نکنند، اما شما ممکن است تغییراتی را در نحوه رفتار آنها مشاهده کنید، همانند، مشکلاتی در زمینه آموزش در مدرسه، یا در ارتباط با همسالان یا در خانه، که میتواند نشانهای از نگرانیها و ناراحتیهای آنها باشد. کمک گرفتن از مشاور میتواند به کودکان کمک کند تا این خشم و ناراحتی را به راحتی بیان کنند و یاد بگیرند که چگونه احساسات خود را بیان کنند.
در مورد نوجوانان، ممکن است آنها به سختی باور کنند که چه اتفاقی برای نزدیکانشان افتاده است و آن را انکار کنند. آنها حتی ممکن است، تغییرات ناشی از بیماری را ناراحتکننده یا شرمآور بدانند و هیچ تمایلی برای سپری کردن زمان خود در کنار فرد بیمار نداشته باشند. بنابراین هرگز نباید آنها را مجبور کرد که با فرد مبتلا به آلزایمر زمانی را سپری کنند و اصرار به این موضوع، حتی میتواند اوضاع را نیز بدتر کند. این نکته را باید در نظر داشت که انجام کارهای سرگرم کننده به همراه کودک برای فرد مبتلا به آلزایمر بسیار کمککننده است. بهتر است کارهای هنری و صنایعدستی ساده به همراه کودک و فرد بیمار انجام داد. یا موسیقی مورد علاقه فرد بیمار را پخش کرد و یا به همراه کودک آواز خواند. تماشای آلبومهای عکس خانوادگی در کنار یکدیگر و خواندن داستان به همراه کودک در کنار بیمار مبتلا به آلزایمر از جمله کارهای مفید و ارزشمند است.
همانطور که در کتاب «واقعا جدی جدی!» میخوانیم، هر کودکی پدربزرگ و مادربزرگی دارد که دوست دارد با آنها وقت بگذراند و به هر حال، هیچکس نمیتواند داستانی را بهتر از پدربزرگ و مادربزرگ تعریف کند. در کتاب «واقعا جدی جدی!» چارلی و پدربزرگش چنین رابطهای دارند. برای چارلی فرقی نمیکند داستانهای پدربزرگ درباره مخفیشدن دزدان دریایی در اتاق زیر شیروانی یا آدم کوچولوهایی که در زیرزمین خانه زندگی میکنند، تا چه اندازه خندهدار یا تخیلی است، اما پدربزرگ میتواند با این داستانها او را برای روزها سرگرم کند. در این داستان، روایت به جایی میرسد که دیگر حال پدربزرگ خوب نیست. او داستانهای قدیمی را به خاطر نمیآورد و حتی گاهی اوقات وقتی که به دیدار پدربزرگ میروند، آنها را نمیشناسد. اما چارلی همچنان میخواهد با پدربزرگ وقت بگذراند و دوباره با او ارتباط برقرار کند. هر چند که این داستان ممکن است غمانگیز باشد، با این وجود به کودک آموزش می دهد که زندگی غیرقابل پیشبینی است و گاهی ممکن است مطابق خواستههای ما پیش نرود.
خرید کتاب کودک درباره مادربزرگ و پدربزرگ
کتابهایی همانند «واقعا جدی جدی!» و «بادکنک نقرهای» علاوه بر اینکه به معرفی ساده و قابل درک بیماری آلزایمر پرداختهاند به کودکان میآموزند که میتوانند برای بهبود حال پدربزرگ و مادربزرگ و سایر اطرافیانشان، حتی در زمان بیماری آنها تلاش کنند و به همان شیوهای که از آنها محبت و توجه دریافت کردهاند به مراقبت از آنها بپردازند. افزون بر این، کتاب برای مخاطب بزرگسال یک پیام پنهان دارد و آن اینکه کودکان از هر رفتاری که با آنها میشود الگوبرداری میکنند و شیوهی رفتاری خود را شبیه به رفتار نزدیکان خود خواهند کرد.
کتابهای «واقعاً جدی جدی!» و «بادکنک نقرهای» از آن کتابهایی هستند که والدین امیدوارند هرگز به آن نیاز پیدا نکنند، اما برای هر خانوادهای که یکی از عزیزان آنها مبتلا به آلزایمر است و میخواهند کودکشان با زبانی ساده با مفهوم این بیماری و چگونگی برخورد با آن آشنا شود بسیار مفید و ارزشمند است.