دیوید آلموند
در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با دیوید آلموند را مشاهده کنید.
رمان «موسیقی استخوان» داستانی فراواقع دربارهی بازگشت آدمی به بستر طبیعت و خویشتنِ خویش است. شخصیتهای اصلی داستان نوجوانانی با نامهای سیلویا و گابریلاند. سیلویا دخترکی خجالتی است که به اجبار مادرش از شهر و دوستانش دور شده و همراه با مادر به زادگاه کودکی او آمده است؛ منطقهای دور از داشتهها و دستاوردهای شهری و تا حدودی بکر. شخصیت دیگر پسرکی به نام گابریل است که پیش از اینها، همراه با پدر و برادر کوچکترش در این منطقه ساکن شدهاند. او، که پسرکی بسیار باهوش است، برعکس سیلویا، حضور در طبیعت بکر را به بودن در شلوغی شهر ترجیح میدهد. زیرا حضور در این منطقه به او اجازه میدهد که خودش باشد، بیآنکه نیازی به تقلید داشته باشد. گابریل نمیخواهد به دلیل تواناییها و هوش فوقالعادهاش به روباتی لبریز از اطلاعات بدل شود. او دوست دارد به جای فرو بردن سرش در دنیایی از اطلاعات، پسرکی آزاد و رها باشد که برای تجربه کردن اصالت قائل است.
شنبه, ۲۹ مرداد
اگر بفهمید شاگرد جدیدی که همین چند روز پیش روی نیمکت کلاس نشسته بود، الان تکهتکهشده توی یک چمدان بزرگ است چه احساسی پیدا میکنید؟! چشمانتان گرد شده و از وحشت به خودتان میلرزید؟ نترسید! نه، این یک داستان جنایی یا ترسناک نیست! فقط پای یک «پسر کاملاٌ جدید» در میان است، که در واقع اصلاً انسان نیست. گیج شدهاید؟ شاید بهتر باشد ماجرا را از ابتدا برای شما توضیح دهیم.
شنبه, ۱۸ تیر
«پدرِ اسلاگ» داستان ملاقات پسری به نام اسلاگ و پدرِ فوت شدهاش است. در یک روز بهاری، اسلاگ همراه دوستش دیوید تصمیم داشتند به مغازه قصابی بروند که اسلاگ پدرش را که مدتها پیش مرده بود روی نیمکت کنار پارک با کلاه و عصا میبیند. پدرش به قول خود عمل کرده و در بهار برگشته بود.
چهارشنبه, ۲۶ آذر
داستان کتاب «رنگ خورشید» در یک روز شکل میگیرد. آمیزهای از واقعیت و تخیل و وهم، بدون مرز مشخصی بین اینها.
دوشنبه, ۱۷ تیر
در کتاب «قصه آنجلینو براون» پری کوچکی یک دفعه توی جیب برت براون، راننده اتوبوس، پیدا میشود.
سه شنبه, ۷ اسفند
کتاب «بند بازان»، داستان دوران کودکی تا بزرگسالی دومنینگ هال، پسر بچهای در سالهای حدود ۱۹۶۰است که از زبان خودش نقل میشود، در محلهای فقیرنشین کنار رودخانهی «تاین» نزدیک جایی که خود نویسندهی کتاب، دیوید آلموند بزرگ شده است. زندگی دومنینگ تحت تاثیر افرادی قرار میگیرد که در اطرافش هستند، پدر دومنیگ که کارگر درزگیر کشتی است با عقدهها و خشم و کم سوادیاش از او میخواهد خشن و متنفر از طبقهی فرادست باشد، مادر تا زمان حیات با مهربانی و منطق ذاتی، همراه و همدل همیشگی اوست و مرگ او نیز خلا بزرگ زندگی دومنینگ و پدرش است و یکی از تراژدیکترین بخشهای داستان است، وینست مک آلیستر، همکلاس و هممحلی مبتذل، ناخوشایند و سرخورده از پدری فراری، که آلوده شدن به خلاف و بزهکاری را با او تجربه میکند و سرنوشت دومنینگ را تغییر میدهد و هالی استرود اولین و آخرین عشق او، دختری که در همسایگی آنها زندگی میکند، او را با دنیای شعر و هنر و موسیقی و کتاب آشنا میسازد.
سه شنبه, ۲۱ آذر
بابی برنز، پسر نوجوانی است که پدرش مبتلا به بیماری افسردگی ناشی از جنگ است. او در دهکده ی ساحلی به نام کیلی در نیوکسل انگلستان که دارای زغال سنگ است، زندگی می کند. مردم در این شهر به کار جمع آوری ذغال سنگ از دریا مشغول هستند. روزی او همراه با مادرش با مردی ژولیده و بی خانمان به نام مک نالتی رو به رو می شود که آتش می خورد و کارهای عجیب و غریب می کند. او معرکه گیر است و شعبده بازی می کند و به نظر موجی می آید.
چهارشنبه, ۲۰ بهمن
شخصیت اصلی داستان، دختری است به نام لیزی. او مادرش را از دست داده است و از پدرش مراقبت می کند. لیزی از تصمیم پدرش برای شرکت در مسابقه ی انسان های پرنده حمایت می کند هرچند عمه دورین با این کار سخت مخالف است. پدر لیزی تلاش می کند با استفاده از بال هایی که ساخته است پرواز کند. بال هایی از جنس پر، نخ، مقوا و ... ایمان.
دوشنبه, ۱ شهریور
بلو، پسر نوجوانی است که پدرش را از دست داده است و با مادر و خواهرش، جس زندگی می کند. او بنا به تشخیص خانم مشاور مدرسه قادر است افکار و احساسات خود را به زیبایی به قلم بکشد و بدین گونه دردهایش را بیان کند. او هم چنین می کند، اما پس از مدتی به نظرش کار احمقانه ای می آید. آن ها را پاره می کند و سعی می کند همه ی احساسات خود را در قالب داستانی به نام «وحشی» بنویسد. این داستان پر است از غلط های املایی، اما بلو معتقد است به علت آن است که کوچک است و سنی ندارد.
بلو، یکی از شخصیت های داستانش می شود. انگار که «وحشی» که شخصیت اصلی داستان اش است، خود اوست که جان گرفته است.
یکشنبه, ۲۳ خرداد
دیوید پسری سیزده ساله همراه دوستش گئوردی در دسته پسران محراب در کلیسای کاتولیک هستند. گاهی رفتارهای ناشایستی هم از آنان سر می زند و همین سبب می شود که دیوید با خود در کشمکش باشد. از طرفی آن دو از دست آزار و اذیت موگدی همکلاسی قلدر و شرور خود در امان نیستند. با آمدن استفان رز پسری که پدرش را به سبب سکته مغزی از دست داده و مادرش هم در آسایشگاه روانی بسر می برد نزد عمه مری دیوانه ماجراهای جدیدی در شهر پیش می آید. او پسرعجیبی است و در ساختن مجسمه های گلی بسیار استعداد دارد. او ادعا می کند می تواند در آنان جان بدمد.
سه شنبه, ۲ تیر
جو مالونی پسری نوجوان و غیرمعمولی است که با مادرش در شهرهلموت زندگی می کند. او رفتارعجیب وغریبی دارد. او لکنت زباندارد و خجالتی و دست و پا چلفتی هم هست. درون او یک قلب پنهان است و احساس های گوناگونی چون آواز چکاوک ها و گاهی حرکت آرام و مرموز ببری را در سرش حس می کند.
چهارشنبه, ۱ خرداد
در یک شب مهتابی دفترچه ای خالی روی میز قرار گرفته و دخترکی نه ساله با موهای مشکی خیال دارد خاطرات خود را در آن بنویسد. او دفترچه اش را باز می کند و نخستین جمله اش را می نویسد: "اسم من مینا است و من عاشق شبم."
یکشنبه, ۲۷ اسفند
لیام و مکس دو پسر نوجوان ساکن در یکی از روستاهای انگلستان در تعطیلات تابستان به سر میبرند. خانواده مکس از روستائیان و پدر لیام نویسنده و مادرش هنرمند و عکاس هستند. آنها هنگام بازی و کندن زمین به خیال پیدا کردن گنج، چاقویی کهنه پیدا میکنند که در سراسر تابستان لیام آن را با خود به همهجا میبرد.
سه شنبه, ۱۸ بهمن
کتاب «بوته زارکیت» اثر نویسنده انگلیسی دیوید آلموند برنده جایزه هانس کریستین آندرسن شده ۲۰۱۰ است.
پنجشنبه, ۱۲ خرداد
مایکل و خانواده اش تازه به این خانه آمده اند. خواهر تازه وارد مایکل، سخت بیمار است و این خانواده را در وضعیتی بحرانی قرار داده است. مادر، در بیمارستان و کنار خواهر کوچولوست و پدر مرخصی گرفته تا روزها سر و وضع خانه را سر و سامان بدهد. خانه ی بزرگ اما، قدیمی که صاحب قبلی آن، یک پیرمرد بیمار، مرده است.
دوشنبه, ۱۲ اردیبهشت
در یک شب مهتابی که همهی خانواده در خواب و رویا فرو رفتهاند، کیت با صدای گربه از خواب میپرد: « میو، میو»
دوشنبه, ۱۶ اسفند
"ارین لو"، "ژانویه کار" و "موش گالن" کودکان یتیمی هستند که حتی نام واقعی خود را نمی دانند. آنها در وایت گیتز همراه با کودکان بی سرپرست دیگر زندگی می کنند، در خانه ای که شاید عذاب آورترین بخش زندگی در آن، دلسوزی های تهوع آور و غیرقابل تحمل "خانم مورین"، رئیس این یتیم خانه باشد.
جمعه, ۸ خرداد