م حیدریان
در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با م حیدریان را مشاهده کنید.
گویند روباهی خروسی را ربود. خروس در دهان روباه گفت: حال که از خوردن من چشم نپوشیدی، نام نبی یا ولی را برزبان ران تا مگر به حرمت آن، سختی جان کندن بر من آسان آید و قصد خروس آن بود که روباه دهان به گفتن کلمهای بگشاید و او بگریزد. روباه دندانها را برهم فشرده، جرجیس را نام برد.
دوشنبه, ۷ تیر
یکی از مردمان شهر در قریهای فرود آمد. بامداد صاحبخانه پرسید که: آیا شما حمام دارید؟؟ مرد نزد زن رفته بدو گفت: مهمان از ما حمام خواهد، آیا تو دانی حمام چهباشد؟ زن نیز در فکر فرو رفته معنی کلمه ندانست و گفت: به مهمان بگوی حمام داشتیم ولی امروز صبح بچهها خوردند.
چهارشنبه, ۲ تیر
بازرگانی از غلام به بانو پیام فرستاد تا برای شب ششانداز پزد. غلام که تا آنروز نام این خورش را نشنیده بود، گمان برد ششانداز غذایی به کفاف شش شخص باشد. مرم خانه را پیش خود شماره کرد، هفت تن برآمدند. اندیشید که خواجه بهعمد غلام را بهحساب نیاورده و بر غم او خاتون را گفت: آقا فرموده هفت انداز بپزید.
سه شنبه, ۱ تیر
مردی برغالهای یافت. به او گفتند: واجب است در معابر ندا دهی تا اگر مالکی دارد، بیاید و گم گشته خویش بستاند، مرد در شوارع فریاد میزد: آی صاحب..... و آهسته میگفت: بزغاله!! و مقصودش این بود که هم به واجب شرعی عمل کرده باشد و هم مالک بزغاله نشنود.
دوشنبه, ۳۱ خرداد