معرفی کتاب های مناسب برای کودکان ۳ - ۶ سال

در بخش معرفی کتاب های مناسب برای کودکان ۳ - ۶ سال به معرفی کتاب‌های مناسب و باکیفیت برای این گروه سنی خواهیم پرداخت. بايد توجه داشت كه گزينش کتاب مناسب و خوب باتوجه به سن كودكان از اهميت ويژه‌ای برخوردار است. انتخاب کردن کتاب مناسب در میان انبوه کتاب‌هایی که اکنون در بازار موجود است مشکل اساسی‌ست. سعی کنید کتابی را برای فرزند خود انتخاب کنید که حتما آن را خوانده و محتوای آن را پسندیده باشید و احتمال می‌دهید برای کودک جالب توجه است و از خواندن آن لذت می‌برد.

زیر دسته بندی ها
اولین باری که دخترک را دیدم به دریا خیره شده بود. به او پیشنهاد بازی قایم باشک را دادم و او پذیرفت اما با چشم های باز بازی می کرد و این کار مرا متعجب کرد. فهمیدم چشمانش قدرت دیدن ندارد اما خود او آن قدر توانا بود که با لمس کردن صورت من توانست شکل مرا روی ماسه های کنار دریا بکشد.
سه شنبه, ۳ مرداد
مین کوچولو از خواب بیدار شده است. او به اتاق پوکا (پدر) می رود. پوکا هنوز در رختخواب است. اما هوای بیرون خیلی خوب است و مین کوچولو می خواهد به گردش برود. بنابراین همه ی تلاش خود را می کند تا او را از رختخواب بیرون بکشد. .... سرانجام یک صبحانه مفصل درست می کند و با خواندن کتاب خود را سرگرم می کند تا پوکا صبحانه خود را تمام کند.
دوشنبه, ۲۶ تیر
مجموعه کتاب های "ترانه بازی های ایران" ۴ بازی سنتی را در چهار جلد معرفی و شیوه ی انجام بازی را با تصویرهای کودکانه ارائه می دهد.
دوشنبه, ۲۶ تیر
اسبی بود خیلی تنبل اما نه آنقدر تنبل که تمام روز یک جا بایستد! اما یک روز جمعه نه کشاورز نه زنش نه پسرش نه دخترش نه دوره گرد نه صاحب سیرک، هیچ کدام نتوانستند این اسب تنبل را وادار کنند که از جای خود بجنبد. سرانجام وقتی که صاحب سیرک او را به یک قصاب فروخت اسب فهمید که وقت فرار است.
شنبه, ۳ تیر
ژاکت برادر بزرگتر خرس کوچولو برایش تنگ شده است. او مانند خیلی از کودکان هم سن خود ژاکتش را خیلی دوست دارد و حاضر نیست آن را از دست بدهد. مادر از او می خواهد که ژاکتش را به برادر کوچکش بدهد. او با نارضایتی حرف مادر را گوش می کند و به برادرش یادآورمی شود که مواظب ژاکت باشد و از آن خوب نگهداری کند.
دوشنبه, ۲۲ خرداد
داستان کتاب «دست‌هایت را بشوی» در مورد شاهزاده کوچولویی است که عاشق این است که خودش را کثیف کند؛ درست مثل خیلی از بچه‌های دیگر.
دوشنبه, ۲۵ اردیبهشت
در یک شهر بزرگ پسر کوچولویی با پدر و مادرش زندگی می کند. پسر کوچولو از تاریکی شب می ترسید و دوست ندارد تنها در اتاق بماند یا تنهایی به دستشویی برود. او از مادرش می خواهد که هنگام خواب چراغ را روشن بگذارد چون فکر می کند که یک گرگ در اتاقش است.
سه شنبه, ۱۹ اردیبهشت
کتاب «خرگوش کوچولو در گالری» داستان خرگوش کوچولویی است که همراه پدر و مادرش به یک گالری هنری می‌رود و برای اولین بار با کارهای هنری مختلف مانند نقاشی‌ها و مجسمه‌ها روبرو می‌شود.
یکشنبه, ۱۷ اردیبهشت
گربه‌ای سرسره بازی می‌کند، گربه‌ای روی خرطوم فیل نشسته‌، چند گربه منتظر قطار هستند، یک گربه مشغول عکس گرفتن است، دو گربه با بالن پرواز می‌کنند.... همه‌ی اینها در شهر گربه‌ها اتفاق می‌افتد.
دوشنبه, ۴ اردیبهشت
نمکی دختر کنجکاو و مهربان قصه با مادرش در خانه ای زندگی می کند که هشت در دارد. نمکی مجبور است هر شب هشت در را ببندد. اما، نمی داند چرا؟ هر گاه از مادرش سبب را می پرسد جواب های جور را جور می شنود: غول بی شاخ و دم می آید، عجیبان غریبان می آید.....
چهارشنبه, ۲۳ فروردین
یکی بود یکی نبود. زن و شوهری در آرزوی داشتن فرزندی بودند. یک روز از میان نخودهای خیس خورده آش ناگهان نخودی، جان می گیرد و فرزند آن ها می شود.
شنبه, ۱۹ فروردین
روزی روزگاری نبات خانومی دختر با هوش، دانا و شجاع قصه به همراه دوستانش به جنگل می روند تا هیزم جمع کنند. اما هنگام برگشت به خانه راه را گم می کنند و سر از خانه دیو در می آورند. هنگامی که نبات خانمی می فهمد دیو قصد خوردن آنها را دارد برای نجات خود و دوستانش دست به کار می شود و با دانایی و زیرکی خود و دوستانش را نجات می دهد.
شنبه, ۲۷ اسفند
بچه  گربه ای شیطان هر وقت که جوجه ها گرم بازی هستند با تغییر دادن صدایش آن ها را می ترساند تا بازی آن ها را به هم بزند. جوجه ها که از این وضع خیلی ناراحت هستند در صدد چاره جویی بر می آیند و پس از مشورت تصمیم می گیرند زنگوله ای را به گردن بچه گربه بیاوزیند تا با صدای زنگوله از آمدن بچه گربه با خبر شوند.
دوشنبه, ۲۲ اسفند
در داستان دزد مرغ، "کودک می‌خواند قبل از اینکه خواندن را بیاموزد". "دزد مرغ" یک کتاب تصویری بدون کلام با پایانی غافلگیر کننده است. خرگوش، خرس، خروس و مرغ دور هم جمع شده‌اند که ناگهان روباه از راه می رسد و مرغ را می دزدد و می برد...
دوشنبه, ۲۲ اسفند
ایزی دختر کوچکی است که از خیلی چیزها می ترسد. او از تاریکی، عنکبوت، از اشتباه کردن هنگامی که نقاشی می کشد، از افتادن وقتی اسکیت به پا دارد، یا وقتی که باید در نمایش مدرسه روی صحنه برود و از جنگل تاریک و انبوه هم می ترسد.
یکشنبه, ۲۱ اسفند
خرگوش ما در کتاب «این یک جعبه نیست» یک جعبه دارد ولی آیا در خیال او هم این یک جعبه است؟ البته که نه!  هر بار که از او پرسیده می شود آیا این یک جعبه است؟ او در خیال خود آن را چیز دیگری می بیند. یکبار ماشینی است سوار بر آن، بار دیگر جعبه را یک قله کوهی می بیند که به بالای آن رسیده است یا خانه ای که در حال آتش گرفتن است و او مشغول خاموش کردن آن و بار دیگر ربات و ....
یکشنبه, ۹ بهمن
پسرک تنها است و نیاز به یک همبازی دارد. تخیل قوی و کودکانه او در حیاط خانه و در دل طبیعت به کار می افتد. گربه اش را به شکل یک ببر می بیند. با سگش یک گرگ می شود، همراه با ماهی حوض، به دریانوردی می رود. اما گربه و سگ و ماهی علاقه ای به این بازی ها ندارند.
چهارشنبه, ۲۸ دی
«فلدولین» بر خلاف سایر خفاش‌ها که از شاخه‌ها آویزان می‌شوند، ووارونه است. ولی با وجود «متفاوت بودن» خیلی خوشبخت است. پدر و مادرش امیدوار بودند که او هم یک روز مانند سایر خفاش‌ها شود. او بزرگ و بزرگ‌تر شد ولی هیچ تغییری نکرد.
دوشنبه, ۵ دی
الفی اتکنیز چهار سال دارد. ساعت ۹ شب است. پدر او را به رختخواب می فرستد اما الفی نمی خواهد بخوابد. بنابراین با ترفندهای گوناگون از خوابیدن طفره می رود. اول از پدر می خواهد که برایش کتاب بخواند، بعد یادش می آید که مسواک نزده است، بعد تشنه اش می شود، با ریختن آب روی تختش بابا را به دردسر می اندازد، بعد می خواهد به دستشویی برود .....
دوشنبه, ۲ آبان
الفی و دوست خیالی اش، مالکوم با جعبه ها یک قطار می سازند و  پیپ پدر را به جای دودکش استفاده می کنند. آن ها با خوشحالی بازی می کنند، تا اینکه الفی متوجه یک چیز وحشتناک می شود. پیپ بابا غیب شده! الفی و مالکوم همه جا را می گردند. زیر صندلی ها و میز، داخل جعبه ها و ....  همین موقع بابا می آید تو و می پرسد: ‌"پیپ منو ندیدی؟" الفی می گوید: "نه بابا"!
دوشنبه, ۲ آبان