معرفی کتاب های مناسب برای کودکان ۷ - ۹ سال
در این صفحه کتاب های مناسب برای کودکان ۷ - ۹ سال معرفی شدهاند.
در سالهای نخست دبستان که کودکان با خواندن و نوشتن آشنا شدهاند، میتوانند کتابهایی با متن ساده و کوتاه را خودشان بخوانند. بنابراین بهتر است علاوهبر بلندخوانی برای کودکان، گاهی هم اجازه دهیم خود کودکان کتاب به دست بگیرند و از خواندن کتاب لذت ببرند. این کار به آنها اعتمادبهنفس میدهد که مهارتهای خود را بهکار گیرند و در جهت تقویت این مهارتها تلاش کنند.
کتابهایی با موضوع مهارتهای زندگی، ارزشهای زندگی، محیط زیست و کتابهای تصویری برای این گروه سنی مناسب است. بهتر است کتابهایی که بهصورت غیرمستقیم به کودکان آموزش میدهند را در دسترسشان قرار دهیم.
موش موشک خیلی خرت و پرت جمع میکند و هیچ چیز را دور نمیریزد. یک روز اهالی دهکده تصمیم میگیرند شهر را تمیز کنند و لوازم اضافهشان را در یک بازارچه حراجی بفروشند.
شنبه, ۲۱ فروردین
کلاههای خود را سفت بگیرید! در جزیره سامسو در دانمارک بادهای تندی میوزد. با خواندن این کتاب مردمی دوستدار محیطزیست را ملاقات خواهید کرد که اکنون با افتخار خانه خود را جزیره انرژی مینامند.
شنبه, ۲۱ فروردین
کتاب «میخواهم پاندا را نجات دهم» یکی دیگر از داستانهای دوخواهر و برادر ماجراساز یعنی لولا و چارلی است. اینبار داستان از اینجا شروع میشود که روز نجات جانوران در مدرسه است و لولا و دوستش لوتا مثل همیشه ذوقزدهاند. آنها فکر میکنند که باید زرافهی گردن دراز را از شر ابرها نجات دهند. اما چارلی و دوستش مارو شروع میکنند به توضیح دادن برای آنها که برای نجات جانوران چه باید کرد. آنها داستان انقراض جانوران را برای خواهرانشان بازگو میکنند و برای درک بیشتر خطر انقراض، به سراغ کتابها میروند.
شنبه, ۲۱ فروردین
کتاب «پنهان میشویم، پیدایمان کن» یک کتاب تصویری است که اتکای آن به جای متن، بر تصاویر است و خواننده را تشویق میکند جانورانی را پیدا کند که در زیستگاه طبیعیشان پنهان شدهاند. آنچه در کتاب «پنهان میشویم، پیدایمان کن» خوزه آروئگو آمده است، همان بازی قایم باشک است که همه کودکان، تقریبا در هر جای دنیا آن را میشناسند.
شنبه, ۱۴ فروردین
بیلی میلر هفت ساله است و امسال به کلاس دوم می رود. در روزهای پایانی تابستان، بیلی و خانواده اش در راه قله ی راش مور و تپه های بلک در داکوتای جنوبی در بلوارث مینسوتا می ایستند تا مجسمه ی غول بزرگ سردماغ را ببینند. بیلی زودتر از همه از پله های سکو بالا می رود و هنگامی که بین پاهای عظیم الجثه ی غول می رسد، با وزش ناگهانی باد و توفان روی زمین می افتد. پس از این رخداد، بیلی بجز برآمدگی که روی سرش بوجود آمده است، مشکل دیگری ندارد.
همه چیز عادی به نظر می رسد تا این که چند شب بعد، بیلی اتفاقی گفت و گوی پدر و مادرش را از توی آشپزخانه می شنود. مادرش نگران است که به سبب ضربه ای که به سر میلر خورده است دچار مشکل شود مثلا در مدرسه گیج شود یا چیزی را فراموش کند.
دوشنبه, ۲۴ اسفند
مجموعه داستان های کوتاه در چهار جلد که ماجراهای خنده داری را از زندگی روزمره و روابط یک خواهر و برادر از زبان برادر روایت می شود. او شیطنت های خود و کلک های خواهر بزرگترش را با زبانی طنز بیان می کند.
سه شنبه, ۴ اسفند
نوروز جشن جشنها در فرهنگ ایران زمین و بیش تر همسایگان ما است. هستی و هسته این جشن در پیوند با مفهوم زایش و نوزایش است. از دل سرما، بهار و گرما میروید و میجوشد، از دل پیری، جوانی زاده میشود. به زبان دیگر، این اسطورهی شگفت زیست ناهمسازها و زایش رخدادها است که از درون آن این بار داستان عمو نوروز و ننه سرما بازنمایی شده است.
دوشنبه, ۳ اسفند
کتاب های مجموعه مفاهیم بنیادی ریاضی به ترتیب عبارتند از: ۱- سوپ جلبک دریایی (تناظر) ۲- سه آتش نشان کوچولو (جور کردن و مرتب سازی) ۳- ساعت چند است؟ (ساعت) ۴- بیب بیب، ویژویژ (الگوها) ۵- هویج کمر، هویج بیشتر ( مقایسه مقادیر) ۶- بهترین رژه حشرات (مقایسه اندازه ها) ۷ – یک جفت جوراب (جفت کردن) ۸- بلدم بشمارم (شمارش اعداد)
یکشنبه, ۲ اسفند
خانم و آقای براون نخستین بار پدینگتون را در ایستگاه قطار دیدند. با برچسبی به دور گردنش که روی آن نوشته شده بود: «لطفا از این خرس مراقبت کنید. متشکرم.»
نخستین شبی که پدینگتون در خانه ی خانم و آقای براون به حمام رفت، فاجعه ای بزرگ رخ داد؛ آب همه ی وان و حمام را برداشته بود و سیل در حال سرازیر شدن بود. به این ترتیب با حضور آقای پدینگتون خانواده براون، همیشه منتظر فاجعه ای هستند. برای جاناتان و جولیا، فرزندان خانواده براون، ماجراها و خرابکاری های این خرس سرگرم کننده است. خانم و آقای براون هم پذیرفته اند که زندگی با وجود یک خرس در خانه بسیار هیجان انگیزتر است.
سه شنبه, ۲۷ بهمن
وقتی خانم آموزگار قرار است یک خبر خوب به ما بدهد، چقدر هیجان داریم. وقتی به یک جشن تولد دعوت شده ایم، وقتی قرار است یک شام خوشمزه بخوریم یا وقتی با دوستان مان مشغول یک بازی خوب هستیم، چقدر خوش حالیم. گاهی آن قدر هیجان داریم که حتی نمی دانیم چه باید بکنیم. گاهی هم دل مان می خواهد، از شادی جیغ بکشیم و خبرهای خوب را با صدای بلند به همه بدهیم، اما اگر مزاحم دیگران بشویم چه؟ پس چه کار کنیم؟
دوشنبه, ۲۶ بهمن
کتاب «فراتر از رویا» داستان درباره پسر بچهای است که پیش از به دنیا آمدناش، خواهر بزرگترش را از دست داده است اما هنوز پدر و مادر سوگوار او هستند و غم در خانه جا خوش کرده است.
یکشنبه, ۲۵ بهمن
معدن زغال سنگ کجاست، داستان همه کارگران معدنکاری است که خوشیها و زیباییهای زندگی را به ناگزیر میگذارند و به دل زمین میروند. آن جا که سنگ و تاریکی است. آن جا که هوای تازه و خورشید نیست. آنها کار میکنند تا خانواده خود را نان دهند و از برآیند کار خود کودکانشان زندگی بهتری داشته باشند.
شنبه, ۲۴ بهمن
کتاب «پسرم می یو» داستان پسر ۹ ساله یتیمی است که فرزندخوانده زن و شوهری ظالم است. آنها که از پسربچهها بیزارند و همیشه از او میخواهند که جلو چشم نباشد. می یو آرزو دارد پدری مهربان همانند پدر دوستش بن داشته باشد.
چهارشنبه, ۱۴ بهمن
حس می کنم با دستم، من می بینم با چشمم، من می چشم با این زبون، صداها را من با گوشم می شنوم و بو می کنم با بینی مجموعه ی پنج جلدی است که اطلاعاتی را در باره ی حس های لامسه، بینایی، چشایی، شنوایی و بویایی به مخاطب می دهد.
سه شنبه, ۱۳ بهمن
کتاب «بابابزرگ سبز من» داستان زندگی پدربزرگی است از زبان نوه اش. پدربزرگ در دوره ای به دنیا آمده است که هنوز تلویزیون و کامپیوتر و تلفن همراه وجود ندارد. او در مزرعه بزرگ می شود و آرزو دارد در دانشگاه رشته باغبانی بخواند. اما جنگ جهانی میشود و به جنگ میرود. پدربزرگ پس از جنگ در رستورانی با همسر آیندهاش آشنا میشود. آنها بچهدار میشوند و بعد نوهها به دنیا میآیند و دور و برشان شلوغ میشود. حالا پدربزرگ پیر است و گاهی چیزهایی را فراموش میکند، به جز خاطرات باغبانیاش.
چهارشنبه, ۷ بهمن
«این گوزن مال من است» داستان پسری به نام ویلفرد و گوزنی است که یک دفعه سر و کلهاش پیدا میشود و ویلفرد تصور میکند او جانور دستآموزش است. اما بهتدریج متوجه میشود، ویلفرد که جانوری از حیاتوحش است، زندگی را با قوانین مورد قبول خودش میگذراند، نه قوانینی که ویلفرد وضع کرده است و برای هیچکسی هم نیست.
سه شنبه, ۶ بهمن
اگر دوست داری یک نهنگ ببینی، باید بدانی که به چه چیزهایی نگاه نکنی. رزهای صورتی، پلیکانها، دزدان دریایی و...
اگر میخواهی یک نهنگ ببینی، باید چشم بدوزی به دریا و صبر کنی و صبر کنی و صبر کنی...
شنبه, ۲۶ دی
موش کوچولو عاشق بافتن است. سرانجام روزی یکی از کلاف های زن مزرعه دار نصیبش می شود و دوستانش هم به او کمک می کنند تا به آرزویش برسد. جوجه تیغی دو تا از تیغ هایش را به او می دهد تا از آن ها به جای میل بافتن استفاده کند. موش کوچولو در حال بافتن به سوی خانه اش به راه می افتد و چنان غرق کارش است که اگر قورباغه و سنجاب مواظبش نبودند ممکن است اتفاق بدی برایش بیفتد.
دوشنبه, ۲۱ دی
قصه از جایی شروع شد که بادبادک فلوید لای شاخ و برگ درختی گیر کرد. او برای پایین آوردن بادبادکش اول لنگه کفش نازنینش را به سمت بادبادک پرتاب کرد، اما آن هم لای شاخ و برگ درخت گیر کرد و مجبور شد برای پایین آوردنش، آن یکی لنگه کفشش را هم پرتاب کند ولی آن هم گیر کرد. برای پایین آوردن کفشهایش، گربهاش را پرتاب کرد که آن هم بالای درخت گیر کرد و برای پایین آوردن گربهاش نردبان را پرتاب کرد و...
شنبه, ۵ دی
خرس و پرنده بهترین دوستان همدیگرند. آنها با هم در وسط جنگلی زیبا زندگی میکنند. اما کسی که همیشه سخت کار می کند خرس است و پرنده فقط آواز میخواند. در شبی برفی خرس مجبور میشود برای پیدا کردن هیزم به جنگل برود. خرس دیر می کند و پرنده نگران میشود و به دنبال دوستش میرود...
دوشنبه, ۳۰ آذر