بخش پرسشبرانگیز داستان
«ناگهان» وجه سفر دخترک بلمسوار از جنس گرههای زندگی کودکانه نیست. سفر او در داستان، طولانیتر از آن است که به کودکیاش محدود شود. نخستین نشان ورود او به بزرگسالی را متن با صحنهپردازی زمان، در دسترس ما میگذارد:
«پس از زمان بسیار بلندی که در دریا راند،
ناگهان صدایی آهنگین شنید...»
ورود به بزرگسالی یا بلوغ، نیاز به صحنهپردازی مکان نیز دارد، و شخصیتپردازی داستان توسط صحنهپردازی انجام میشود.(۱) جملههای بعدی این نقش را برعهده دارند:
«... گوشنواز
آشنا
جزیرهای دید بهسان آینه
کسی در آنسو، چشمبهراهش بود
اینجا میتوانست برای همیشه بماند
اینجا میتوانست با دیگری زندگی بسازد»
اما جزیره تنها در روساخت اثر یک مکان واقعی است، در ژرفساخت مانند پارههای پیشین داستان، حالتی ذهنی و روحی است. حالتی که شخصیت دخترک در کنشی ذهنی، امید به ثبات در آن دارد.
شش تصویر بعدی علاوه بر پردازش شخصیتی که متن، «دیگری» معرفیاش میکند، نشان از پیوند و ادغام زندگی دخترک و «دیگری» دارند و در یک رابطه «افزایشی» با متن، گسترش جمله انتهایی را برعهده دارند: «اینجا میتوانست با دیگری زندگی بسازد»
در تصویر نخست، «دیگری» نیست. دخترک با همه نشانههای پیشین تصویری حضور دارد، تنها تفاوت آن، مار حلقهزدهای به تنه درخت است. با رویکرد نمادی و سمبولیستی از مار و درخت آن را میتوان رمزگشایی کرد، اما برای این رمزگشایی باید به پیرنگ داستان و روایت تصویرهای بعدی نگاه کرد:
تصویر دوم به شخصیتپردازی «دیگری» میپردازد. دخترک بلمسوار در کنار شخصیتی غیر همجنس قرار دارد. مکمل این بخش از متن است که: «اینجا میتوانست با دیگری زندگی بسازد».
تصویرهای بعدی با نمایشی از روز و شب و فصلهای سال، وجه زمان را وارد روایت میکنند. در راستای حضور «دیگری» در این تصویرها، از هر نشانه تصویری مانند ستون، درخت، لیوان، آلت موسیقی، مار و... دو عدد دیده میشود. گویی دو فرد تجربههای ذهنی و شناختی پیشین خود را برای ساختن زندگی گردهم آوردهاند و یا داشتههایشان را میان خود بخش کردهاند. اما به گواهی متن، این تلاش پایدار نیست:
«زندگی ساختن با دیگری دشوار شد
و همیشه ماندن فراتر از تاب او بود»
دو تصویر بعدی در نقش مکمل متن، از نوعی اختلاف و تشویشهای ذهنی برآمده از آن (پرندگان در آسمان تیره) خبر میدهند. پاراگراف بعدی این برداشت را تأیید میکند:
«پس از بسیار شبهای بیخوابی
تصمیمی گرفت
تلنگری به بلماش زد
و با برآمدن آفتاب
خموشانه از آنجا دور شد»
به نظر میرسد این پاره از داستان برپایه پیرنگ و رابطه علت و معلولی(۲) اگر نه پارگی، که دستکم زدگی دارد. شاید با دست زدن به تفسیرها و تأویلها و ارائه ژرفساختهایی از داستان، این زدگی را بتوان رفو کرد، اما دخترک بلمسوار وارد دوره بزرگسالی شده است و ژرفساختها ناگزیر فراتر از ظرفیتشناختی مخاطب کودک خواهد بود.
واکنش مخاطب کودک در رویارویی با این بخش از متن که «زندگی ساختن با دیگری دشوار شد و همیشه ماندن فراتر از تاب او بود»، چه میتواند باشد؟
شاید تصویر «پرواز پرندگان در شب» و توان «تصمیم» گیری با بودن «بسیار شبهای بیخوابی» را به حرکت و تلاش با بودن غم و اندوه، بتوان تعبیر کرد. اما چنانچه ذهن کودک با این پرسش درگیر شود که «چرا دخترک خموشانه از آنجا دور شد؟» تنها پاسخی که متن در دسترس او میگذارد این است، زیرا «زندگی ساختن با دیگری دشوار شد».
آیا این علت در ذهن کودک به چهارچوب داستانی محدود خواهد ماند؟ ادبیات کودک سحرانگیزتر و مؤثرتر از آن است که به این پرسش پاسخ مثبت بتوانیم بدهیم.
آیا کنارهگیری از «دیگری» و تَرک او در رویارویی با «دشواری فراتر از تاب» به الگوی ذهنی مخاطب کودک تبدیل نخواهد شد؟ آیا این فردیت افزایش یافته برآمده از این پاره از داستان، برای کودکی که به رشد در زمینهای از روابط اجتماعی نیاز دارد، مناسب خواهد بود؟ و... .
شاید برپایه گزاره «فراتر از تاب»، کنارهگیری و رفتن را آخرین راه به مخاطب کودک بتوان معرفی کرد. شاید تسهیلگر یا مربی بلندخوان کتاب، با طرح گفتوگوهایی مانند اینها با کودکان، بخشی از پاسخ این پرسشها را به نفع این پاره از داستان بتواند تعدیل کند. اما نادیده گرفتن موضوع این پرسشها درباره مخاطب کودک شدنی نیست.
فروریختن مرز کودکی و بزرگسالی
آنچه در نقد و بررسی بخش پیشین داستان گفته شد، به علت دغدغههای تربیتی است که در روساخت اثر میتواند درست باشد، اما در ژرفساخت آن رگههایی از مفاهیم روانشناختی و فلسفی را میتوان ردیابی کرد که نقد یادشده را تحتالشعاع قرار میدهند و زاویه دیگری از نقد را میگشایند. برای نمونه، این پاره از داستان را مانند پارههای پیشین آن، میتوان دورهای از مراحل رشد، مانند بلوغ و کشمکشهای درونی این دوره تعبیر کرد. همچنین در رویکردی روانکاوانه، با استناد به ساختاربندی ذهن توسط زیگموند فروید، دخترک بلمسوار را در این پاره از داستان، درگیر در «نهاد» و «خود» و «فراخود» میتوان دید و رفتن «خموشانه» او را به ظهور فردی متوازن تعبیر کرد.(۳) در این برداشتها، حضور نوظهور «مار حلقهزده بر درخت» در تصویرها را نیز برپایه سنّت مسیحی، در نماد امیال شیطانی و یا تنشهای برآمده از «نهاد» میتوان تفسیر کرد.(۴)
همچنین پیوند ناپایدار در این پاره از داستان را مانند ازدواجی میتوان دانست که خروج «خموشانه» دخترک بلمسوار از آن، برپایه روانشناسی تحلیلی کارل گوستاو یونگ تلاشی برای بازیابی «فردیت کامل» و عدم «نزول در کوچکترین مخرج مشترک»(۵) طرفینِ پیوند است.
اما نسبت دور چنین ژرفساختهایی با ادبیات کودک، آنها را تصنعی نشان میدهد. به نظر میرسد کتاب جزیره شادی مرزهای کودکی و بزرگسالی را درمینوردد.
دکتر کمال پولادی در کتاب «رویکردها و شیوههای ترویج خواندن» در بحث «فرو ریختن مرزهای کودکی و بزرگسالی» مینویسد: «در برخی از کشورهای غربی که ادبیات کودک دارای پیشینه درخور توجهی است، گرایشهای تازهای را در داستانهای کودک و نوجوان میبینیم. وجه برجسته این گرایش، دور شدن از فهم و استدلال درباره کتاب و ادبیات کودک است. فهم رایج در ادبیات کودک، پیوند استوار کتاب کودک با تربیت و آموزش و پرورش بوده است.
کتابهای کودکان، چه آنها که بهطور مستقیم جنبه تعلیمی داشتند و چه آنها که بیشتر شکل تفننی دارند، همواره برای خود رسالتی تربیتی و آموزشی قائل بودند. گرایش نو در عمدهترین وجه خود دور شدن از نقش سنتی کتابهای کودکان و ادبیات کودک بوده است. داستان کودکان همواره در یک نکته برجسته با داستان بزرگسالان تفاوت داشته است: در حالی که بنیاد داستان بزرگسالان متوجه طرح و پرسشهای بنیادی درباره جامعه و خِرَد انسانی بوده، داستان کودکان و نوجوانان همواره به رسالت آموزشی خود و آموزش دادن خواننده، رویکردی ویژه داشته است. این رویکرد را چه مدرنیسم در هنر یا هر رویکرد دیگر بدانیم، سمتگیری تازهای درباره کتاب کودکان است. نمونهای از جنبههای مهم این رویکرد نو، دور شدن از تأکید بر پیام کتاب بهسوی تأکید بر ویژگیهای ادبی و سبک و شکلهای ناب هنری است.»(۶)
وقتی مرزهای کودکی و بزرگسالی فرو میریزد، دو معیار ارزیابی در برابر هم صفآرایی میکنند: دغدغه بزرگسالان در برابر ارزشهای هنری اثر و در نتیجه علائق کودکان. با وجود دغدغههای تربیتی، دشوار خواهد بود که در ارزیابی کتاب تنها به علاقه کودک بسنده شود. شاید جستوجوی راه سوم، یعنی جمع میان ایندو معیار، تا اندازهای از درگیری بیشتر بکاهد: ارزیابی توأمان اثر، برپایه معیارهای رشد از یک سو و برپایه عناصر زیباییشناسانه اثر از دیگر سو.
جزیره شادی با سمتگیری تازه و به تعبیر پِری نودلمن، «غیرمتعارف»(۷) بهویژه در ژرفساختهای فراتر از ظرفیتهای شناختی کودک، مرزهای کودکی و بزرگسالی را فرو میریزد.
پینوشت و منابع:
۱. صحنه با تعیین زمان و مکان پردازش میشود. «هرگاه نویسندگان بخواهند بهطور غیرمستقیم شخصیتها و روند داستان را به خواننده بشناسانند با توصیف محیط اطراف و شرایط زمانی این کار را انجام میدهند» قزلایاغ، ثریا، «ادبیات کودکان و نوجوانان و ترویج خواندن»، (تهران، سمت، ۱۳۹۴)، ص ۱۹۳.
۲. در اینجا «پیرنگ» شبکه استدلالی داستان و روابط علت و معلولی آن است که به باورپذیر بودن آن در ذهن مخاطب میانجامد.
۳. برپایه ساختاربندی ذهن توسط فروید، ابتداییترین سطح شخصیت id یا «نهاد» که کاملاً ناهشیار و غیرمنطقی است و بهوسیله اصل لذّت عمل میکند. سطح دوم ego یا «خود» که برپایه اصل واقعیت عمل میکند. خود با شناخت واقعیتهای اجتماعی، نهاد را کنترل میکند. سطح سوم superego یا «فراخود» که جنبه اخلاقی شخصیت را میسازد. شخص به کمک این داور درون درمییابد که انجام دادن کارهای ناپسند حتی با نبود مانعهای بیرونی، پسندیده نیست.
۴. برپایه متن «عهد عتیق»، هنگام خلقت آدم، مار نقش فریبدهنده و گمراهکنندگی داشته است.
۵. سرانو، میگوئل، «با یونگ و هسه» ترجمه سیروس شمیسا (تهران، میترا،۱۳۸۵)، ص ۹۶.
۶. پولادی، کمال، «رویکردها و شیوههای ترویج خواندن»، (تهران، مؤسسه فرهنگی هنری پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، ۱۳۸۷)، ص ۲۹۷ و ۲۹۸.
۷. «کودکانی که تنها کتابهای متعارف را تجربه میکنند، بسیار زود فرامیگیرند که در برابر کتابهای غیرمتعارف جبهه بگیرند و این جای تأسف دارد. زیرا توانایی در واکنش نشان دادن به کتابهای غیرمتعارف و پیچیده است که زندگی فرد را گیراتر و دانش او را از جهان ژرفتر و نافذتر و... میکند.» نورتون، دونا؛ نورتون، ساندرا، «شناخت ادبیات کودکان: گونهها و کاربردها، از روزن چشم کودک»، ترجمه منصور راعی ... [و دیگران]، (تهران، قلمرو، باهمکاری مؤسسه فرهنگی هنری خانه ترجمه کودکان و نوجوانان، ۱۳۸۲)، ص ۱۲۴.
ادامه دارد...
سلسله تأملاتی درباره کتاب جزیره شادی، بخش نخست
سلسله تأملاتی درباره کتاب جزیره شادی، بخش دوم