قورباغه و گاو نر - افسانه‌های ازوپ ۱

گاو نری کنار نی‌زار آمد تا آب بخورد، پای‌اش سُر خورد و وقتی شلپی در آب افتاد، بچه‌قورباغه‌ی کم سن‌وسالی که در گل و لای نیزار بود، زیر پای او له شد.

قورباغه‌ی پیر، سراغ بچه‌قورباغه را از برادرها و خواهرهایش گرفت و پرسید: چه اتفاقی افتاد؟

یکی از بچه‌قورباغه‌ها گفت: «هیولایی بزرگ با یکی از پاهای بزرگش، برادر کوچولوی‌مان را له کرد!»

قورباغه‌ی پیر گفت: «بزرگ بود!»

سپس خودش را باد کرد و گفت: «این اندازه بزرگ بود؟»

بچه‌قورباغه‌ها فریاد زدند: «اوه، خیلی بزرگ‌تر بود!»

قورباغه‌ی پیر باز هم خودش را بیش‌تر باد کرد و گفت: «نباید بزرگ‌تر از این باشد.»

اما بچه‌قورباغه‌ها گفتند: هیولا خیلی خیلی بزرگ‌تر بود.

و قورباغه‌ی پیر بازهم به باد کردن خودش ادامه داد ... تا این که ناگهان ترکید!

کار نشدنی را آزمایش نکنید.

برگردان:
شیرین سلیمی
نویسنده
ازوپ
Submitted by skyfa on