آر ال استاین نویسنده ای است که با فروش بیش از ۳۰۰ میلیون نسخه از کتاب هایش در سراسر جهان پر فروش ترین نویسنده تاریخ است. او نویسنده ی ۳۰۰ کتاب ترسناک و خنده دار مانند مجموعه داستان های ترس و لرز (Goosebumps)، مجموعه خیابان وحشت (Fear Street)، مجموعه تالار وحشت (Nightmare Room) و مجموعه ی مدرسه ی روتن (Rotten School) است.
داستان های ترسناک او در ایران نیز با استقبال بسیار کودکان رو به رو شده است. در زیر بخشی از گفت و گوی وب لاگ نویسندگان داستان های ترسناک استرالیا و بخشی از مصاحبه ی انتشارات هارپرکولین با این نویسنده را که به موضوع گفت و گوی این ماه سایت کتابک مربوط است می خوانید.
نخستین بار چه هنگامی بود که عطش نوشتن به جان تان افتاد؟ آیا لحظهی خاصی وجود داشت که تصمیم گرفتید به شکل حرفهای نوشتن را آغاز کنید؟
هنگامی که ۹ سال داشتم ماشین تایپی را در اتاق شیروانی خانه مان پیدا کردم و شروع کردم به نوشتن مجله های طنز و داستان های کوتاه. در آن زمان من واقعا دوست داشتم که یک کارتونیست بشوم، اما توانایی طراحی من حتی از سگم هم کمتر بود - خیلی کمتر از آن. فکر می کنم که من از همان هنگام می دانستم که می خواهم نویسنده شوم.
در دوران کودکی چه چیزهایی میخواندید؟ کدام نویسندگان بیشترین تاثیر را بر نوشتههای شما گذاشتهاند؟
من عاشق مجله بودم. آرزوی من این بود که برای خودم یک مجله ی طنز داشته باشم که البته به آن رسیدم و به مدت ۱۰ سال یک مجله طنز منتشر می کردم. من داستان های ترسناک انتشارات EC comics را دوست داشتم. آن ها حقیقتا وحشتناک و نفرت انگیز با پایانی پیچیده و خنده دار بودند. ری بردبری یکی از نخستین نویسندگانی بودند که من کتاب هایش را خواندم. داستان های او من را به یک کتاب خوان تبدیل کرد. بعد از او من کتاب های ایزاک آسیموف، رابرت شکلی و دیگر نویسندگان کتاب های علمی تخیلی را می بلعیدم.
شما نویسندگی را با نوشتن داستانهای خنده دار برای کودکان آغاز کردید. چه چیزی سبب شد که به نوشتن داستانهای ترسناک روی بیاورید؟ و چرا رمانهایی برای کودکان و نوجوانان؟
من پیش از نوشتن داستان های ترسناک بیش از صد جوک و داستان خنده دار برای کودکان و نوجوان نوشتم. داستان های خنده دار خیلی فروش نداشتند در حالی که فروش کتاب های ترسناک بسیار بالا بود. من از این که دریافتم که کودکان به خواندن چه نوع داستان هایی تمایل دارند، بسیار خوشحال شدم. من نوشتن برای کودکان را انتخاب کردم چون کودکان مخاطبانی مشتاق و علاقه مند هستند. شما باید کیلو کیلو نامه هایی که بچه ها برایم می فرستند را ببینید - پستچی از من متنفر است.
"خیابان ترسناک" نخستین مجموعه از داستانهای ترسناکی بود که شما برای نوجوانان نوشتید. چه عواملی در موفقیتتان در نگارش این مجموعه به شما کمک کرد؟ آیا هرگر تصور چنین موفقیتی را میکردید؟
من هر سال یک داستان برای نوجوانان می نوشتم و همه ی آن ها پر فروش بودند. من فکر کردم که یک داستان در سال کافی نیست و هیچ ویراستاری هم فکر نمی کرد که مجموعه کتاب های ترسناک برای کودکان و نوجوانان جواب بدهد. انتشارات Simon & Schuster مایل بود که مجموعه" خیابان ترسناک" را امتحان کند. فکر می کنم آن ها با ۴ کتاب انتشار این مجموعه را آغاز کردند و این مجموعه به ۱۰۰ عنوان رسیده است .
از آن جا بود که مجموعهی ترس و لرز و مجموعهی تالار وحشت نیز وارد بازار شد. سرانجام فروش کتابهایتان به ۳۰۰ میلیون نسخه رسید و پرفروشترین نویسندهی کودکان تاریخ شدید. فکر میکنید چه چیز نوشتههای شما کودکان را جذب میکند؟ چه چیزی سبب شد که شما به این نتیجه برسید که کتابهای ترسناک در بازار نسل جوان موفق خواهد بود؟
من به درون آن چه کودکان واقعا می خواستند افتادم. این کاملا تصادفی بود. هیچ کسی بیشتر از من از موفقیت این داستان ها شگفت زده نشد. من فکر می کنم کودکان به این خاطر آن ها را دوست دارند که می توانند به آنها اعتماد کنند. این داستان ها هرگز کودکان را خیلی نمی ترساند. این داستان ها پر از چیزهای خنده دار و بامزه هستند وهمه ی آن ها پایان خوشی دارند.
شما هنگام نوشتن داستانهای ترسناک برای کودکان چه اصولی را در نظر دارید؟ آیا فهرستی از بایدها و نبایدها وجود دارد؟ آیا موضوعهای گوناگونی وجود دارد که شما قادر باشید یا نباشید در مجموعههای گوناگون به آن بپردازید؟ و آیا دستورالعملی برای تغییرات قابل قبول در این بیست سال گذشته وجود دارد؟
اصول من به هیچ وجه تغییر نکرده است. من یک قانون دارم: داستان ها هرگز نباید خیلی واقعی باشند. کتاب ها همیشه برای کودکان دلنشین خواهند بود اگر آن ها همیشه بدانند که داستان ها فانتزی هستند.
گفته میشود کسانی که داستانهای ترسناک میخوانند یا مینویسند همواره یک کتاب ویژه آنها را با این نوع ادبیات آشنا میکند و آنها را به جست و جو دربارهی این مسئله وا میدارد. نخستین کتابی که شما را با ادبیات وحشت آشنا کرد چه بود؟
باور کنید یا نه، پینوکیو داستانی بود که من را با داستان های ترسناک آشنا کرد. مادرم هر روز داستان پینوکیو را در هنگام خواب نیمروز برایم می خواند. اصل داستان پینوکیو بسیار ترسناک است. اول پینوکیو جیرجیرک را با چکش له می کند. سپس در حالی که پاهایش را بالای اجاق گذاشته خوابش می برد و پاهایش کاملا می سوزد. من هرگز آن را فراموش نمی کنم.
چه چیزی مردم را به خوانده داستانهای ترسناک علاقهمند میکند؟ چرا ما به عنوان یک خواننده ترسیدن را دوست داریم؟
همه از ترس سرگرم کننده لذت می برند، اگر در آن زمان در محل امن باشند. خواندن کتاب ترسناک مانند سوار شدن بر ترن هوایی در شهر بازی است. هم سرگرم کننده و جالب و هم ترسناک است. اما شما می دانید که جای شما امن است.