یکی برای همه، همه برای یکی

عنوان لاتین
Eine fur alle alle fur einen

«یکی برای همه، همه برای یکی» داستان موش کوچولویی است که یک پایش بلندتر از پای دیگرش است و یک روز تصمیم می‌­گیرد برای دیدن ناشناخته­‌های دنیا به سفر برود. در این سفر دوستان جدیدی پیدا می‌­کند، دوستانی که هر یک مشکلی کوچک دارند و همگی با هم پیمان می‌‌بندند که با هم دوست بمانند و دنیا را بگردند و در این مسیر به هم کمک کنند.

«یکی برای همه، همه برای یکی» داستانی درباره­ کنجکاوی موشی به نام مکس است که از خانواده­اش جدا می‌­شود تا ناشناخته­‌های دنیا را ببیند. مادرش مکس را با آرزوی رسیدن به رویایش بدرقه می‌­کند. مکس از نظر ظاهری موشی متفاوت از دیگر موش­‌هاست. چون یکی از پاهایش بلندتر از پای دیگر است و سبیل­‌های کوتاهی دارد و به‌خاطر این مورد اغلب زمین می‌‌خورد. اما به جایش بسیار باهوش است و مغز معرکه‌­ای دارد. او در راه موش کوری را می‌­بیند و متوجه می‌­شود او هم به‌طور کامل نمی‌­تواند ببینید و چشم‌­های ضعیفی دارد؛ اما به جایش حس بویایی قوی‌ای دارد؛ به‌طوری‌که می‌­تواند تشخیص دهد زیر زمین چه خبر است. موش کور و موش معمولی با هم دوست و همسفر می‌‌شوند. در راه قورباغه‌­ای را می‌‌بینند که نمی‌­تواند خوب بشنود؛ اما به­‌جایش خوب می‌­پرد. موش، موش­کور و قورباغه با هم همسفر می‌‌شوند و در راه جوجه‌تیغی و بچه کلاغی را می‌‌بینند. بچه کلاغ هر چه تلاش می‌­کند با جوجه‌تیغی دوست شود و با او بازی کند موفق نمی‌­شود؛ چون جوجه‌تیغی خیلی ترسوست و خودش را گلوله کرده است. جوجه کلاغ نمی‌داند که جوجه‌تیغی‌­ها در برابر خطری که احساس می‌­کنند با گلوله کردن از خودشان محافظت می‌­کنند. ناگهان باران می‌گیرد و هرکدام از دوستان کمکی می‌کنند تا پناهگاهی درست کنند. وقتی کار به خوبی تمام می‌شود همگی متوجه می‌شوند با کمک و همکاری با همدیگر کارها به خوبی پیش می‌­رود، حتا اگر همگی کامل نباشند. آن­‌ها تصمیم می‌گیرند سفرشان را با هم ادامه دهند و یکی برای همه و همه برای یکی باشند

داستان «­یکی برای همه، همه برای یکی­» به موضوع نیازهای ویژه، پذیرش آن و باور به توانایی خود فرد اشاره دارد. افرادی که هر کدام مشکل کوچکی دارند و البته یک توانایی ویژه. پذیرش این‌که هر فرد ممکن است مشکلاتی داشته باشد؛ اما حتما توانایی‌هایی دارد که افراد دیگر ندارند. این داستان با روایت ساده از  کنار هم بودن چند حیوان که مشکلی دارند؛ اما می‌توانند به دیگری  و در جهت رفع نیازش کمک کنند نوشته ­شده است. آن‌چه در این داستان به آن توجه شده ­است اهمیت دادن به حضور  فرد توان­یاب در جامعه است و این‌که هم خودش و هم اطرافیان به این نکته پی ببرند که حضور او ارزشمند است. در انتهای داستان وقتی جوجه‌تیغی به دوستانش می‌گوید که من هیچ ویژگی خاصی ندارم، نه مثل قورباغه می‌­توانم خوب بپرم، نه مثل موش خوب فکر کنم، نه مثل موش کور بویایی قوی دارم و...، دوستانش به او می‌گویند اما تو می‌­توانی با ویژگی خاص خودت محافظ گروه باشی. یعنی این باور را به مخاطب می‌­دهد که شاید خودت متوجه ویژگی خاص خودت نباشی؛ اما در تو آن ویژگی وجود دارد و فقط کافی است ببینی و  آن را باور کنی. گاهی یک نفر می‌­تواند با توجه به توانایی­اش به همه کمک کند و گاهی همه باهم به یک نفر.

کتاب تصویری است و متن و تصویر در پیوند باهم هستند. تصاویر طراحی ساده و معمولی دارد، اما به خوبی توانسته فیگورهای حیوانات را در حالت­های مختلف طراحی کند. در طراحی شخصیت­‌ها هم تصویرگر توانسته احساسات مختلف مانند غم، شادی، ترس و خجالت را در چهره‌های شخصیت­‌ها نمایش دهد. در فضاسازی، تصویرگر در بخش‌هایی از بافت‌های متفاوت استفاده کرده است.

«بریژیت وینگر» متولد 17 ژوئیه 1960 در كفستاین / تیرول  اتریش است. وینگر دوره کارآموزی را در یک موسسه آموزشی برای آموزش مهدکودک به پایان رسانده و از سال 1978 تا 1998 به عنوان مربی کودکستان در كفستاین کار کرد. وی از سال 1990 وی به عنوان فریلنسر برای مجلات مختلف مقاله می‌­نوشت. در سال 1995 شروع به نوشتن کتاب­‌های کودکان کرد. بریژیت وینگر نویسنده کتاب‌های زیادی برای کودکان است. آثار وی به انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی و هلندی ترجمه شده است.

ایو تارلت در الزاس متولد و در آلمان بزرگ شده است. او تصویرگر بیش از 150 کتاب برای کودکان است. خانم تارلت قبل از تحصیل در رشته تصویرگری در استراسبورگ، دوره‌هایی را در زمینه چاپ و چاپ روی صفحه در برلین گذراند. وی انواع محصولات کودک از جمله کتاب­‌های کوچک و تقویم، بازی­‌ها و مجلات­، کتاب­‌های مدرسه و افسانه­‌های کلاسیک را به تصویر کشیده است. وی متاهل و دارای دو پسر است. وی هم‌چنین برنده جایزه 10 رمان گرافیکی برتر لیست کتاب برای جایزه جوانان شده است.

از دیگر کتاب‌­های تصویرشده توسط این تصویرگر که به فارسی ترجمه شده است می‌ توان به «یک توپ برای همه»، «شلی گوسفند پشمالو» و «روزی که همه چیز خوب می‌­شود» اشاره کرد.

گزیده‌هایی از کتاب

وقتی مکس خودش را به زحمت از زمین بلند می‌­کرد، چیزی به سرش خورد. فریاد زد: «آخ! این چی بود؟»

موش کور کوچولویی با دستپاچگی گفت: «ببخشید! عصای من بود. اصلا ندیدمت.»

مکس گفت: «چی؟ من به این بزرگی را ندیدی؟ نکند چشم­هایت نمی‌­بیند؟»

موش کور گفت: «چرا می‌­بینم ولی چشم­هایم خیلی ضعیف است. در عوض، بینی­ام معرکه است. حتی می‌­توانم بفهمم زیر زمین چه خبر است.»

برگردان
ماندانا نارنجی‌ها, حسام سبحانی طهرانی
تصویرگر
تصویرگر
Eve tarlet, ایو تارلت
سال نشر
1399
نویسنده
Brigitte Weninger, بریژیت ونینگر
نگارنده معرفی کتاب
Submitted by skyfa on