«یکی برای همه، همه برای یکی» داستان موش کوچولویی است که یک پایش بلندتر از پای دیگرش است و یک روز تصمیم میگیرد برای دیدن ناشناختههای دنیا به سفر برود. در این سفر دوستان جدیدی پیدا میکند، دوستانی که هر یک مشکلی کوچک دارند و همگی با هم پیمان میبندند که با هم دوست بمانند و دنیا را بگردند و در این مسیر به هم کمک کنند.
«یکی برای همه، همه برای یکی» داستانی درباره کنجکاوی موشی به نام مکس است که از خانوادهاش جدا میشود تا ناشناختههای دنیا را ببیند. مادرش مکس را با آرزوی رسیدن به رویایش بدرقه میکند. مکس از نظر ظاهری موشی متفاوت از دیگر موشهاست. چون یکی از پاهایش بلندتر از پای دیگر است و سبیلهای کوتاهی دارد و بهخاطر این مورد اغلب زمین میخورد. اما به جایش بسیار باهوش است و مغز معرکهای دارد. او در راه موش کوری را میبیند و متوجه میشود او هم بهطور کامل نمیتواند ببینید و چشمهای ضعیفی دارد؛ اما به جایش حس بویایی قویای دارد؛ بهطوریکه میتواند تشخیص دهد زیر زمین چه خبر است. موش کور و موش معمولی با هم دوست و همسفر میشوند. در راه قورباغهای را میبینند که نمیتواند خوب بشنود؛ اما بهجایش خوب میپرد. موش، موشکور و قورباغه با هم همسفر میشوند و در راه جوجهتیغی و بچه کلاغی را میبینند. بچه کلاغ هر چه تلاش میکند با جوجهتیغی دوست شود و با او بازی کند موفق نمیشود؛ چون جوجهتیغی خیلی ترسوست و خودش را گلوله کرده است. جوجه کلاغ نمیداند که جوجهتیغیها در برابر خطری که احساس میکنند با گلوله کردن از خودشان محافظت میکنند. ناگهان باران میگیرد و هرکدام از دوستان کمکی میکنند تا پناهگاهی درست کنند. وقتی کار به خوبی تمام میشود همگی متوجه میشوند با کمک و همکاری با همدیگر کارها به خوبی پیش میرود، حتا اگر همگی کامل نباشند. آنها تصمیم میگیرند سفرشان را با هم ادامه دهند و یکی برای همه و همه برای یکی باشند
داستان «یکی برای همه، همه برای یکی» به موضوع نیازهای ویژه، پذیرش آن و باور به توانایی خود فرد اشاره دارد. افرادی که هر کدام مشکل کوچکی دارند و البته یک توانایی ویژه. پذیرش اینکه هر فرد ممکن است مشکلاتی داشته باشد؛ اما حتما تواناییهایی دارد که افراد دیگر ندارند. این داستان با روایت ساده از کنار هم بودن چند حیوان که مشکلی دارند؛ اما میتوانند به دیگری و در جهت رفع نیازش کمک کنند نوشته شده است. آنچه در این داستان به آن توجه شده است اهمیت دادن به حضور فرد توانیاب در جامعه است و اینکه هم خودش و هم اطرافیان به این نکته پی ببرند که حضور او ارزشمند است. در انتهای داستان وقتی جوجهتیغی به دوستانش میگوید که من هیچ ویژگی خاصی ندارم، نه مثل قورباغه میتوانم خوب بپرم، نه مثل موش خوب فکر کنم، نه مثل موش کور بویایی قوی دارم و...، دوستانش به او میگویند اما تو میتوانی با ویژگی خاص خودت محافظ گروه باشی. یعنی این باور را به مخاطب میدهد که شاید خودت متوجه ویژگی خاص خودت نباشی؛ اما در تو آن ویژگی وجود دارد و فقط کافی است ببینی و آن را باور کنی. گاهی یک نفر میتواند با توجه به تواناییاش به همه کمک کند و گاهی همه باهم به یک نفر.
کتاب تصویری است و متن و تصویر در پیوند باهم هستند. تصاویر طراحی ساده و معمولی دارد، اما به خوبی توانسته فیگورهای حیوانات را در حالتهای مختلف طراحی کند. در طراحی شخصیتها هم تصویرگر توانسته احساسات مختلف مانند غم، شادی، ترس و خجالت را در چهرههای شخصیتها نمایش دهد. در فضاسازی، تصویرگر در بخشهایی از بافتهای متفاوت استفاده کرده است.
«بریژیت وینگر» متولد 17 ژوئیه 1960 در كفستاین / تیرول اتریش است. وینگر دوره کارآموزی را در یک موسسه آموزشی برای آموزش مهدکودک به پایان رسانده و از سال 1978 تا 1998 به عنوان مربی کودکستان در كفستاین کار کرد. وی از سال 1990 وی به عنوان فریلنسر برای مجلات مختلف مقاله مینوشت. در سال 1995 شروع به نوشتن کتابهای کودکان کرد. بریژیت وینگر نویسنده کتابهای زیادی برای کودکان است. آثار وی به انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی و هلندی ترجمه شده است.
ایو تارلت در الزاس متولد و در آلمان بزرگ شده است. او تصویرگر بیش از 150 کتاب برای کودکان است. خانم تارلت قبل از تحصیل در رشته تصویرگری در استراسبورگ، دورههایی را در زمینه چاپ و چاپ روی صفحه در برلین گذراند. وی انواع محصولات کودک از جمله کتابهای کوچک و تقویم، بازیها و مجلات، کتابهای مدرسه و افسانههای کلاسیک را به تصویر کشیده است. وی متاهل و دارای دو پسر است. وی همچنین برنده جایزه 10 رمان گرافیکی برتر لیست کتاب برای جایزه جوانان شده است.
از دیگر کتابهای تصویرشده توسط این تصویرگر که به فارسی ترجمه شده است می توان به «یک توپ برای همه»، «شلی گوسفند پشمالو» و «روزی که همه چیز خوب میشود» اشاره کرد.