ماهی سیاه کوچولو در گفت و گو با محمدهادی محمدی

جایگاه ماهی سیاه کوچولو در ادبیات کودکان ایران کجاست؟

ماهی‌سیاه کوچولو یک اثر ادبی فشرده در قالب کتاب تصویری است. متن آن کار صمد بهرنگی و تصویرهای آن کار فرشید مثقالی است. این اثر چون یک کتاب تصویری است براساس ساختار کتاب‌های تصویری باید باهم دیده شود. اما حالا که فرض برجداسازی آن است، در تحلیل جایگاه ماهی‌سیاه کوچولو در تاریخ ادبیات کودکان باید مولفه هایی را در نظر داشت، مانند:

- نسبت این اثر با مخاطبان خود که کودکان هستند

- نسبت این اثر با بزرگسالان در نقش مادر، پدر خویشاوندان، کتابداران، آموزگاران

- نسبت این اثر با تحول اجتماعی در ایران در دهه 40 و 50 شمسی

- نسبت این اثر در تأثیر بین متنی با آثاری که پس از آن تولید شده است

- نسبت این اثر با خود نویسنده که صمد بهرنگی است.

که من در اینجا فقط می‌توانم به برخی از این مولفه ها اشاره کنم. اگر با نسبت این اثر با مخاطبان آن آغاز کنیم، باید گفت که ماهی‌سیاه کوچولو داستانی استعاری است. در داستان‌های استعاری نمادها نقش حامل را دارند. برای مثال ماهی‌سیاه کوچولو خودش نماد انسانی پویا  است که به گفته مانس اشپربر در کتاب جباریت، فراتر از خود می روند. یعنی می‌خواهند خودشان را بشکنند تا به پوسته ای فراتر از خود برسند. همیشه این جنس از  آدم‌ها هستند که مقاومت را در جامعه خود معنا می بخشند. اگر دقیق‌تر بگوییم، ماهی‌سیاه کوچولو می‌تواند نماد همان جوان‌های از جان گذشته‌ای باشد که در دهه 40 و 50 جان اش را دادند تا جامعه به تغییر برسد. بی گمان بسیاری از جوان‌ها بودند که در این دوره با خواندن همین تک اثر در دوره کودکی یا نوجوانی و حتا در دوره ای که مسئولیتی مانند آموزگاری یا کتابداری داشتند، زندگی‌شان به راه دیگری کشیده شد. بنابراین ما با داستانی تفسیرپذیر و نمادین طرف هستیم که کارکرد اجتماعی هم پیدا کرده است. اما همه این چیزها که درباره کتاب گفته شده است، آیا به مخاطب کودک و نوجوان ربطی دارد؟

در سایت کتابک بخوانید: درباره «فابل» با نگاهی به «ماهی سیاه کوچولو»

 از منظر کودک آیا این نمادها تفسیرپذیر هستند؟ یعنی ذهن کودک هفت تا نه ساله یا ده ساله که مخاطبان کتاب هستند، آیا می‌تواند خودش این نمادها را به مصداق‌اش برگرداند و تفسیر کند؟

 باید گفت نه. بنابراین در خواندن این کتاب ما همیشه نقشه یک عامل بزرگ‌تر را می‌بینیم که داستان را برای کودکان تفسیر می کند. گاهی این عامل بزرگ‌تر خود شخص می شود، یعنی کودک دیروز که جوان شده بود، برمی‌گشت به کتاب و از آنچه روزگاری خوانده و نفهمیده بود، با حسرت یاد می‌کرد که چرا در روزگار کودکی نشانه‌های نمادین این کتاب را درک نکرده بود. بنابراین می‌توان گفت ماهی‌سیاه کوچولو محصول یک دوره تاریخی است که نمی‌توان آن را از این دوره تاریخی جدا کرد. برای مثال اگر کتابی مانند شازده کوچولو از دوره تاریخی خودش جدا می‌شود و به یک اثر همه زمانی تبدیل می‌شود در مورد ماهی‌سیاه کوچولو ما چنین نمی‌توانیم داوری کنیم. علت آن هم ذهنیتی است که در آن دوره این کتاب را پرچم تحول خود کرد و آن نسل ها و آن ذهن‌ها اکنون دیگر از نگاه تاریخی به امروز امتداد ندارند.

اگر نقش این تفسیرها و بت شدگی را از روی این کتاب برداریم، می‌توانیم بگوییم داستان ماهی‌سیاه کوچولو، یک داستان معمولی است. نه از نظر بافت زبانی و نه از نظر بافت روایتی و چینش عناصر روایت کاری خارق‌العاده نیست. اما این کار در ایران تا مقطع انقلاب جایگاه ویژه ای پیدا کرد که کم‌تر اثری به این جایگاه رسید. با این تأکید که تا دوره پیروزی انقلاب نقش ماهی‌سیاه کوچولو در جایگاه تحسین و گاهی حتا پرستش بود. اما از دهه شصت هرچه که به امروز نزدیک‌تر می‌شویم ماهی‌سیاه کوچولو در دو جبهه انکار و تأیید پیش می رود. این وضعیت درست نشان دهنده ذهن پاره پاره انسان ایرانی است که در یک نقطه تاریخی با چسب ناچسبی به نام انقلاب بهم آمد و بعد دوباره به همان پارگی رسید. من به عنوان یک راوی یا شاهد تاریخ که خودم دوره کودکی‌ام از 9 ده سالگی در کانون پرورش فکری و در جنوبی ترین نقطه تهران آن زمان گذشته است می‌توانم بگویم که با این اثر بزرگ شده ام. یعنی وقتی خودم آن را خوانده‌ام چون  ذهن مفسر در کنارم نبودم، چیزی از آن استعاره ها نفهمیدم. اما بعدتر در کانون گروهی از جوانان کتاب‌دار آرمانخواه بودند که قصدشان مطابق برنامه‌ای که از سازمان چریک های فدایی خلق به طور رسمی یا غیررسمی می‌گرفتند اثرگذاری در روند رشد کودکان به سمت نیروی انقلاب بود، آن وقت من هم مثل بسیاری از کودکان و نوجوانان سویه های نمادین اثر برای ام برجسته شد. یعنی اینکه چرا هر انسان نباید ماهی‌سیاه کوچولو باشد.

در سایت کتابک بخوانید: فهرست کتابک به مناسبت زادروز فرشید مثقالی، ۱۳ تیر

آیا ماهی‌سیاه کوچولو میراث جنبش چپ ایران است؟

ماهی‌سیاه کوچولو را باید از جنبه تاریخی میراث جنبش چپ ایران دانست. زیرا این اثر در حلقه فکریی پدید آمد که صمد از آن بهره می برد. حلقه ای که شاید آشناترین نام آن بهروز دهقانی است. حلقه جوانان آرمان‌خواه آذربایجانی با مرکزیت تبریز. این‌ها همه کسانی بودند که به واسطه دانشگاه تبریز و سازمان آموزش و پرورش آذربایجان هم را پیدا کرده بودند. کتاب می‌خواندند و تفسیر می کردند. اما از جنبه فکری این جوانان همان اندازه عمیق بودند که سازمان چریک های فدایی خلق بود.

در کتاب بهمن تقی زاده که سال گذشته ( 1400) در ایران منتشر شد به نام « نگاهی از درون به سازمان چریک های فدایی خلق» جنبه‌ها و بخش‌هایی دارد که برای مستند کردن تاریخ جنبش چپ بسیار ارزشمند است. در بخش‌هایی از کتاب شما ردپای ارتباط میان چریک هایی که در کانون پرورش فکری هم فعال بودند، می بینید، مانند حمید مؤمنی و کمال  فولادی و دیگران. خب این‌ها کسانی هستند که آثار صمد بهرنگی را هم ترویج می کردند. به ویژه ماهی‌سیاه کوچولو را هم به شدت  ترویج می کردند. اما فقط کتاب‌های صمد را ترویج نمی کردند، بلکه خودش را همچون یک قدیس شهید ترویج و تشریح می کردند. اینکه صمد چه گونه از دست رفت داستان اش اکنون دیگر برای همگان جز برخی شیفتگان جنبش چپ که از سنگوارگی تاریخی خود جدا نشده اند، آشکار شده است. اما من می‌خواهم یک ممیز بگذارم این جا. صمد نویسنده‌ای بسیار با استعداد بود که تنها 29 سال زندگی کرد. یعنی واقعاً جوان مرگ که می‌گویند، مصداق اش می‌تواند صمد باشد. بنابراین ما یک صمد در واقعیت داریم، و یک صمد برساخته شده از واقعیت. صمد واقعی معلمی دلسوز کودکان روستایی است استعداد شگفتی در نوشتن دارد. در گردآوری ادبیات عامیانه آذربایجان در همین عمر کوتاه کارهای بسیار با‌ارزشی را گردآوری می‌کند مانند افسانه‌های آذربایجان که به راستی درخشان هستند. همین صمد هم بدون اینکه استادی داشته باشد شروع می‌کند جهان را کاویدن. در ارتباط با کتاب‌های کودکی که به احتمال از انتشارات پروگرس اتحاد شوروی و بعد کتاب‌هایی که از ترکیه می‌رسد و بعد هم شناخت خود ادبیات نوپای کودکان ایران شروع می‌کند به نوشتن. او در نوشتن میان دو فک یک گیره یا دو تیغه یک قیچی گیر می کند. یک تیغه کسانی هستند که در کانون فعالیت می کنند، اما اگر گرایش چپ هم داشتند، نسبتی با چریک های فدایی خلق ندارند، کسانی مانند شیروانلو، میم آزاد و دیگران. در کنار آن کسانی دیگر مانند لیلی ایمن و توران میرهادی که به نوعی به سبب تدوین کتاب فارسی اول دبستان برای کودکان ترک زبان، در ارتباط با صمد قرار می گیرند. و تیغه دیگر قیچی که در رأس آن جلال آل احمد و منوچهر هزارخانی و در بستر آن خود جوانانی هستند که یا هوادار سازمان چریک های فدایی خلق هستند یا دیگر نیروهای کادر این سازمان شده اند. کمی دقت در زندگی صمد نشان می‌دهد که ذهن پویای او در میان این دو تیغه در حال جهش بوده است. هم می‌خواسته است کار ادبی کند، هم برای ادبیات رسالت اجتماعی قائل بوده است. در همین دوره کوتاه، صمد داستان‌هایی می‌نویسند که یکی از آن‌ها ماهی‌سیاه کوچولو است.


ماهی سیاه کوچولو


این کتاب وقتی به کانون می‌رسد متنی خام بوده است، کسانی مانند م آزاد و طاهباز روی آن دست می برند. یعنی ویرایش می‌کنند تا زبان و روایت شسته رُفته تر شود. حاصل کار می‌شود ماهی‌سیاه کوچولو. کتابی که شاید از جنبه اجتماعی بیش ترین اثر را در تحول ذهن جوانان انقلابی غیرمذهبی و حتا مذهبی که سنت گرا نبودند داشته است.

این کتاب میراث ادبی و فرهنگی جنبش چپ است. به طور کلی میراث جنبش چپ در ادبیات و فرهنگ  ایران از دهه 1320 تا حتا اکنون چنان است که نمی‌توان چشم بر آن فرو بست یا آن را انکار کرد. مشکل جامعه ما به سبب فقدان تفکر عمیق این است که نمی‌تواند بین فرهنگ و سیاست فرق قائل شود. اکنون من کسانی را می‌بینم که ماهی‌سیاه کوچولو را می‌کوبند و می‌گویند با این کتاب زندگی ما به تباهی کشیده شد. در حالی که ماهی‌سیاه کوچولو چون یک اثر استعاری است، هیچ چیزی ندارد که خودبخود بخواهد بدآموزی ایجاد کند. اگر مرغ ماهیخوار ماهی‌سیاه کوچولو را می‌بلعد و او از خنجری که دارد برای رهایی استفاده می کند، این از قوانین طبیعت خیلی دور نیست. اگر کفتاری به انسان حمله کند، انسان مجاز است با هر افزاری از خود دفاع کند. مشکل در آن ذهن‌های مفسری بود که بعد از صمد آثار او را و به ویژه ماهی‌سیاه کوچولو را پرچم مبارزه با رژیم پهلوی کردند.

ذهن تباه شده بخشی از جامعه ایران اما توانایی سنجش آن جنبه‌های مثبت کارکرد کتاب ماهی‌سیاه کوچولو را ندارد. تصورش براین است که ماهی‌سیاه کوچولو و فقط مانیفست چریک ها بود و با آن به راه مبارزه مسلحانه کشیده می شدند. بسیار بیش تر از آن جوانانی که با ماهی‌سیاه کوچولو به مبارزه مسلحانه کشیده شدند جوانانی بودند که این اثر را خواندند و در زندگی‌شان تحول عمیق فرهنگی رخ داد. یعنی اگر معلم بودند، دیگر یک آموزگار معمولی و بی‌اختیار نبودند، اگر کتاب‌دار شدند، سرشار از پویایی بودند. اگر پزشک شدند، بی کم و کاست به پزشکی انسان گرا گرایش پیدا کردند. پزشکی که دلسوز کودکان بود. این‌ها هیچ کدام این بخش‌ها را ندیدند. نمی‌توان انکار کرد که بخشی از ترویج انسان گرایی در جامعه ایران برآمده از اندیشه‌های چپ است. به طور کلی اندیشه‌های سوسیالیستی در بطن خود انسانگرا هستند، مگر اینکه در نظام های توتالیتر به فساد و خشونت آمیخته شوند. این‌ که صمد ترویجگر گونه‌ای از آموزش و پرورش بود که با آموزش و پرورش رسمی ایران سر ستیز داشت، برای این بود که کودک روستایی و سرنوشت او برای کسانی مانند صمد مهم بود. یادمان باشد که سپاهی دانش در دهه چهل راه افتاد. سپاهی دانش و فلسفه راه اندازی آن دست کم گرفتن نظام آموزش و پرورش پویا بود. اینکه شما یک دیپلمه بی تجربه آن روزگار را به عنوان آموزگار بفرستی روستا، از توی آن چیزی درنمی آید. اما برخی از همین سپاهیان دانش بودند که خودشان را با خواندن همین کتاب‌ها متحول کردند. وگرنه در آن زمان ایران کسی نه مونتسوری را می شناخت و نه والدورف و ویگوتسکی.

 اما پس از دهه شصت آن‌ها که فضای اجتماعی و آزادی‌های فردی و اجتماعی را از دست رفته می‌دیدند، به این داوری رسیدند که جنبش چپ در این وضعیت نقش داشت. آیا نقش داشت؟ بله نقش داشت، اما این نقش فراتر از خام اندیشی سازمانی مانند چریک های فدایی خلق بود. حتا سازمان یا حزب استخوان دارتری از جنبش چپ مانند حزب توده که تمام هشتاد سال فعالیت اش یا بسته بوده است یا وابسته، در تولید آثار فرهنگی و ادبی در ایران نقش برجسته‌ای دارند. این چیزها انکار کردنی نیست. نه اینکه در دستور کار این سازمان یا آن حزب تولید فرهنگ باشد. بلکه آن ذهن‌های درخشان که جذب این سازمان و این حزب شدند، آثار فرهنگی و ادبی گوناگونی خلق کردند که بخشی از تاریخ فرهنگی ایران را می سازد.

در سایت کتابک بخوانید: صمد بهرنگی، اسطوره آدم‌های ناتمام- آشنایی با کتاب «صمد ساختار یک اسطوره»

آیا به نظر شما اکنون نیاز نیست برای داوری و نقد این اثر کمی از آن ذهن های بسته‌ای که نگاه مطلق به اثر دارند فاصله بگیریم؟

اکنون برای داوری ماهی‌سیاه کوچولو باید که از نسبت شیفتگی و نفرت دور شد. آنکه شیفته این اثر است و نمی‌خواهد آن را در بستر تاریخی خود ببیند ذهنی قالب گرفته و سنگواره شده دارد. تصور می‌کند که ماهی‌سیاه کوچولو شاهکاری ادبی است. آن کسی هم که به هر سبب از آن نفرت دارد خیال می‌کند وضعیت آشوبناک این دوره را کسانی مانند صمد بهرنگی ساختند. می‌خواهم بگویم باید برای درک این مطلب باید به دهه 1960 و 70 میلادی برگردیم. یا کمی باز پس تر. بعد از جنگ جهانی دوم، دنیای دو قطبی شکل گرفته از جنگ جهانی دوم که یک سوی آن نظام تبهکار و به شدت جنایت پیشه استالین است و سوی دیگر نظامی که آمریکا با آن نقشه راه دنیا را تعیین می کند. جنگ‌ ویتنام را شاید جوان امروزی چیز زیادی از آن نداند. اما ما با چنین آمریکایی روبه رو بودیم. آمریکایی که کل فرهنگ و سیاست و جغرافیای امریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی و بسیاری از جاهای دیگر را با عملیات های تبهکارانه خود ویران کرد. اندیشه‌های مبارزه چریکی برساخت خود جوانان ایرانی نبود. آن‌ها متأثر از نظریه‌های پیشاهنگ انقلابی که در ماهی‌سیاه کوچولو بازتاب دارد، و برگرفته از اندیشه کسانی مانند رژی دبره فرانسوی و عمل دیگرانی مانند چه گوارا است، شکل گرفت. در این وضعیت امکان خلق چیز دیگری نبود. اگر بود که خلق می شد.  هنر این نیست که امروز بگوییم که چرا چنین آثاری خلق شدند. برای مثال در داستان‌های صمد مانند الدوز و کلاغ ها و عروسک سخنگو و بیست و چهار ساعت در خواب و بیداری  ما به خشونتی روبه رو هستیم که بخشی از آن برگرفته از ادبیات عامیانه است و برخی دیگر برگرفته از تفکری که برای رسیدن به هدف می‌گوید هدف وسیله را توجیه می کند.

بنابراین ماهی‌سیاه کوچولو باید در ظرف زمانی خودش تحلیل شود. آنکه شیفته این اثر است، و آن را همچنان مانیفست مبارزه انقلابی می‌داند باید بپذیرد که دوره این تفکرات گذشته است و آنکه از این اثر نفرت دارد و آن را سبب تباهی جامعه ایران می داند، او نیز باید بداند که آثار ادبی و فرهنگی خود فرزند تفکر دوران هستند.ماهی‌سیاه کوچولو فقط تولید نفرت نکرد، بلکه تولید عشق هم کرد. این ثابت کردنی است. حبیب فرشباف که در هفتاد و چند سالگی است و از آموزگاران همدوره صمد بوده و در روستاهای اهر به کودکان آموزش می‌داده نمونه‌ای از همین آدم‌ها است که از آن روایت ها عشق را آموخت. او در همین سن و سال به کلاس‌های کودکان کار در میدان شوش تهران می‌رود تا به آن‌ها آموزش بدهد.

در سایت کتابک بخوانید: معرفی کتاب صمد ساختار یک اسطوره

و نکته مهم‌تر در سپهر فرهنگ و سیاست ایران این نکته است که سنگوارگی در سیاست فقط مختص برخی از نیروهای چپ نبوده است. بسیاری از راست گرایان و مرتجعان هم‌اکنون از گذشته طلایی دم می‌زنند که طلایی نیست. با هر معیاری که بسنجید، طلایی نیست. از امروز بسیار بهتر بوده است، اما طلایی نیست.

 تخم نفرتی که با برانداختن برجسته‌ترین سیاستمدار ایران در صد سال گذشته یعنی دکتر محمد مصدق و با کودتای 28 مرداد رخ داد جامعه ما را به راهی کشاند که امروز در آن ایستاده ایم. اکنون کسانی پیدا شده‌اند که برای آمریکا کف می‌زنند که چه کار بزرگی کرد با کودتای 28 مرداد. این نتیجه به ابتذال کشیده شدن سیاست در ایران است. یعنی ما ذهن سیاست ورز نداریم.


صمد ساختار یک اسطوره


من در کتاب «صمد ساختار یک اسطوره» گفته‌ام که ذهن انسان ایرانی در آن دوره و البته اکنون هم ذهن اسطوره‌پرداز بوده است. صمد را اسطوره کرد چون ذهن اسطوره‌ساز و اسطوره‌پرداز زمان را در چرخه می‌بیند نه خطی. ما همیشه به سیاوش شاهنامه بر‌می‌گردیم که اسطوره معصومیت و بی‌گناهی جوان ایرانی است. کسانی که از صمد شهید ساختند، نه اینکه مامور جایی بودند، بلکه ذهن شان این طوری عمل می کرد. این‌ها پدیده‌های علوم شناختی است که در چند دهه اخیر برای پژوهشگران روشن شده است. ذهن اسطوره ساز قائل به تفکیک امور نیست، همه چیز را یکپارچه و از پیش تعیین شده می بیند، چون ذهن اسطوره پرداز اراده ای از خود ندارد، نقشه زندگی و سرنوشت اش را ایزدان در هنگام زادن زمان چرخه ای ریخته اند و این داستان مرتب و پیوسته تکرار می شود. بنابراین در باره صمد و ادبیات اش باید گفت که داوری کردن درباره آثار او و نقش اش در ادبیات کودکان ایران و تحولات اجتماعی ایران زمانی ممکن است که ما یک ذهن منطقی تفکیک پذیر داشته باشیم، بتوانیم هر رخدادی را در ظرف زمانی خودش تحلیل کنیم.

پدیدآورندگان:
Submitted by editor74 on