آقای لو ماهیگیر فقیر و خوش طینتی است که تنها داراییش یک قایق است. یک روز طوفانی پیرزنی را به سمت دیگر رودخانه می برد و پیرزن در ازای کمک مرد ماهیگیر به او دانه های جادویی می دهد. پس از کاشتن دانه ها و سبز شدن نیلوفر آبی دختری بنام لیان از میان آن بیرون می آید. لیان با گل جادویی خود زندگی پیرمرد را تغییر می دهد که موجب حسادت حاکم و دخترش می شود.
حاکم قایق و باغچه او را به آتش می کشد و او را هم دستگیرمی کند چون لو حاضر نمی شود جای لیان را به او نشان دهد. لیان با راهنمایی پیرزن نزد حاکم می رود و او بنا به دستور حاکم همه چیز را به طلا تبدیل می کند و هنگامی که تان، دختر حاکم می خواهد گل جادویی را به زور از او بگیرد به طلا تبدیل می شود. گل، جادوی خود را ازدست می دهد، آقای لو آزاد می شود و با لیان زندگی جدیدی را آغاز می کند. اثر افسانه ای چینی است که نتیجه حرص و طمع و کمک به دیگران را به نشان می دهد
