مرکز آفرینش های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، از ۲۲ تا ۲۵ آذر میزبان سیزدهمین جشنواره بین المللی قصه گویی بود. جشنواره ای که قصه گویان ایرانی بسیاری در آن شرکت کردند و چند قصه گوی حرفه ای از ۸ کشور جهان هم در آن حضور داشتند. دیوید امبروس یکی از قصه گویان مطرح کشور ولز در بریتانیا است که دانش آموخته هنرهای نمایشی است اما سال هاست به صورت حرفه ای برای کودکان قصه گویی می کند. شیوه جذاب قصه گویی امبروس سبب شد تا در یکی از شب های جشنواره قصه گویی در گوشه ای به دور از هیاهوی آمد و رفت میهمانان با او به گفت و گو بنشینیم.
- رابطه قصه گویی با مدرسه ها در کشور شما چگونه است؟
رابطه خوبی برقرار است، به ویژه در بیست سال گذشته، این رابطه همواره در حال رشد بوده است. بیست سال پیش تقریبا هیچ قصه گویی وجود نداشت و در مدرسه ها هم قصه گویی نمی کردند. اما امروزه بیشتر قصه گوهای حرفه ای برای قصه گویی در مدرسه ها تمایل دارند. البته قصه گوهای حرفه ای در مکان های دیگر هم قصه گویی می کنند، در تئاتر همکاری می کنند، در کتابخانه ها قصه گویی می کنند، اما بیشتر کار قصه گویی در مدرسه ها انجام می شود. اخیرا پروژه هایی در مدرسه ها انجام می شود برای پرورش قصه گویان جوان در مدرسه ها. این پروژه ها را می توان پروژه های آموزشی دانست که یک نوآوری در کشور ما به شمار می روند.
- آیا آموزگاران برای قصه گویی آموزش داده می شوند؟
خیر، این کار هنوز آغاز نشده، ممکن است در آینده اتفاق بیفتد. اما اکنون چنین برنامه ای اجرا نمی شود. هم اکنون دو رویداد در مدرسه ها در ارتباط با قصه گویی پیگیری می شود: یکی این که قصه گوهای حرفه ای به مدرسه ها می روند و برای بچه ها قصه می گویند و این روشی است برای کودکان تا توانایی تخیل شان را رشد دهند و در حقیقت تخیل را تجربه کنند. این اتفاق تنها با شنیدن قصه ها روی می دهد زیرا هنگامی که شما به تماشای یک فیلم می نشینید، همه چیز برای شما از پیش آماده شده و شما تنها نظاره گر هستید. اما هنگام شنیدن داستان تخیل شما به حرکت درمی آید، در ذهن شما پرسش هایی به وجود می آید و شما با کمک تخیل تان و آن چه می شنوید با قصه ارتباط برقرار کرده و آن را درک می کنید.
رویداد دوم، پروژه های آموزشی است که در آن خود کودکان قصه گویی را تجربه می کنند و برای قصه گویی آموزش می بینند. به آن ها مهارت هایی درباره این که چگونه سخن بگویند، مهارت های موضوعی، شیوه ارائه داستان و این که چگونه قصه را به مخاطبان انتقال دهند و برای یک جمع قصه بگویند، آموزش داده می شود. این برای کودکان کوچک تر، دانش آموزان دبستان، تجربه بسیار دلپذیر و شگفت آوری است.
- آیا قصه گویی در ولز یک سنت است؟ پدربزرگ ها و مادربزرگ ها برای نوه های خود قصه می گویند؟
فکر می کنم این سنتی فراموش شده است. در بیشتر کشورهای شمال اروپا این یک سنت بوده و مردم برای شنیدن قصه دورهم جمع می شده اند و در خانواده ها هم قصه گفته می شده است. هم اکنون بیشتر خواندن برای کودکان است که ترویج می شود و ما رشد آن را می بینیم. حالا بیشتر، پدر و مادر هنگام خواب برای کودکشان کتاب می خوانند. البته در زمان کودکی من پدر و مادرها اگر برای بچه ها قصه گویی نمی کردند، دست کم برای آن ها کتاب می خواندند، اما در بیست سال گذشته می بینیم که پدر و مادر به این مسئله اهمیت نمی دهند، بیشتر پدر و مادرها کودک را پای تلویزیون می نشانند و سر کار خود می روند. بنابراین آن رابطه ای که باید بین پدر و مادر و کودک وجود داشته باشد، برقرار نمی شود و جای آن خالی است. در این باره راه درازی در پیش است.
- شما را قصه گوی شگفت انگیز می نامند، نظرتان دراین باره چیست؟
من فکر می کنم این جادو در قصه ها باشد، من دوست دارم قصه های جادویی را روایت کنم. ما قصه های بسیار خوب و جالبی در ولز داریم.
- شما بیشتر قصه های سنتی را برای گفتن برمی گزینید؟ چگونه قصه گویی را ترویج می کنید؟
بله، من دوست دارم قصه های سنتی را بازگو کنم. این کاری است که برای من جالب و هیجان انگیز است. من یک قصه گو هستم اما همه وقتم را به قصه گویی نمی پردازم. بخشی از کار من کمک به دیگران است تا قصه گویی را بیاموزند و آن را تجربه کنند. ما یک باشگاه قصه گویی در شهر کالیف، پایتخت ولز داریم. در این باشگاه هرماه نشست داریم و هربار یک قصه گو و یک موسیقی دان یا نوازنده را دعوت می کنیم. هریک از این قصه گوها با سلیقه و روش ویژه خود برای مخاطبان مخاطبان قصه گویی می کنند، در این نشست، هربار به یکی از مخاطبان هم فرصت داده می شود تا قصه کوتاهی را برگزیده و آن را برای حاضران قصه گویی کند. به این ترتیب، به افراد مختلف کمک می کنیم تا قصه گویی را تجربه کنند و آن را بیاموزند.
در این باشگاه ما فعالیت های ترویجی دیگری نیز داریم. هرماه یک قصه گوی بسیار حرفه ای و خوب در سالن بزرگ اپرای شهر به مدت یک ساعت قصه گویی می کند. این فرصت بسیار خوبی برای ترویج قصه گویی است چون مخاطبان بیشتر و گسترده تری می توانند قصه ها را بشنوند و از شنیدن آن ها لذت ببرند و با قصه گویی آشنا شوند، زیرا هنوز مردم نمی دانند قصه گویی چیست. آن ها درک درستی از قصه گویی ندارند، بزرگ ترها قصه گویی را تنها برای کودکان می دانند. این مردم به سالن نمایش می آیند و به صورت رایگان و در یک زمان کوتاه و فضایی آرام و راحت به قصه ها گوش می سپرند و در پایان درمی یابند که از شنیدن لذت برده اند. به این ترتیب ما می کوشیم تا مخاطبان بیشتری را جذب کنیم و سلیقه آن ها را هم بهتر کنیم. هر دوسال یکبار هم یک جشنواره بزرگ بین المللی برگزار می کنیم.
- چه آموزش هایی به قصه گویان می دهید؟
من خودم در این کار به طور مستقیم فعالیت نمی کنم و البته آموزش ها هم محدود هستند. چند دوره آموزشی کوتاه برای قصه گویان حرفه ای داریم و دوره هایی هم برای قصه گویان غیر حرفه ای مانند آموزگاران یا کتابداران برای این که بهتر قصه بگویند و نه این که به قصه گویان حرفه ای تبدیل شوند. برای آموزش قصه گویان حرفه ای دوره های آموزشی ویژه و سازنده خیلی اندک است و فکر می کنم بهترین راه برای تبدیل شدن به یک قصه گوی حرفه ای، تماشای قصه گویان است. این روشی است بسیار کهن و قصه گویان در طول تاریخ با تماشای قصه گویی قصه گویان باتجربه از آن ها می آموزند.
- شما در دانش آموخته رشته نمایش هستید. این دانش چه کمکی به قصه گویی شما می کند؟
من می کوشم هر آن چه در دانشگاه آموخته ام را فراموش کنم و از آن در قصه گویی ام استفاده نکنم. چون قصه گویی یک هنر مجزا از نمایش است و با آن تفاوت دارد. قصه گویی مانند نمایش یک اجرای هنری است اما نوع بسیار متفاوتی از آن. در نمایش شما یک شخصیت را بازی می کنید اما در قصه گویی شما باید به جای چندین شخصیت متفوت قرار بگیرید و همزمان راوی قصه هم باشید. در نمایش شما واژه هایی را به زبان می آورید که دیگری و یا خودتان از پیش نوشته اید و درهنگام اجرا در آن هیچ تغییری به وجود نمی آورید. اما در قصه گویی مهم ترین کار این است که از متن از پیش نوشته شده ای استفاده نکنید و خود را برای اجرا آزاد بگذارید و به این ترتیب بتوانید با مخاطب بهتر ازتباط برقرار کنید و به نیازش پاسخ بگویید. بنابراین برای یک بازیگر گاه بسیار دشوار است که قصه گو باشد.
- چرا از موسیقی در قصه گویی خود استفاده می کنید؟
برای ساختن یک پل میان این جهان، دنیای روزمره زندگی، با دنیای قصه ها. موسیقی ابزار بسیار مناسبی برای ایجاد تغییر در فضا و محیط است. موسیقی کمک می کند تا مخاطبان به قصه گو بپیوندند و به دنیای قصه سفر کنند و در پایان هم به دنیای روزانه خود بازگردند، البته با این امید که قصه موفق شده باشد دگرگونی اندکی در این روزمرگی ایجاد کند.
- آیا تاکنون برای کودکان معلول و با نیازهای ویژه قصه گویی کرده اید؟
بله، این کار یک تجربه بسیار بسیار جالب برای من بوده است. در ولز مدتی است که این کار به شکل مرتب انجام می شود. من برای بچه های نابینا قصه گفته ام و این تجربه ای شگفت انگیز برای من در برداشته زیرا این کودکان شنوندگان بسیار خوبی هستند. آن ها واژه ها را با گوش هایشان دنبال می کنند و گوش سپردن به قصه برایشان تجربه ای بسیار جالب و دلپذیر است. من نیز از قصه گفتن برای این کودکان بسیار لذت می برم. من برای کودکانی که معلولیت های جسمی دیگر دارند نیز قصه گویی کرده ام. این هم تجربه جالبی است چون قصه هایی داریم که درباره افراد معلول یا دارای نقص عضو هستند. من در آغاز می ترسیدم و به خودم می گفتم که نمی توانم قصه کودکی که روی صندلی چرخ دار می نشیند و در پایان با کمک یک جادو می تواند راه برود را برای بچه های معلول تعریف کنم، ممکن است آن ها در اثر این قصه بخواهند از روی صندلی هایشان برخیزند و راه بروند. اما یک روز به این کار دست زدم و در پایان کار چهره این کودکان از شادی و امید می درخشید. برای افرادی با ناتوانایی های ذهنی نیز قصه گویی کرده ام و آن را نیز تجربه ای جالب یافتم زیرا این انسان ها جریان هایی را همانند دیگران دنبال نمی کنند و تا اندازه ای غیرقابل پیش بینی هستند. آن ها نمی توانند برای مدت طولانی بر موضوعی متمرکز شوند. اما آن چه درباره این افراد بسیار جالب توجه است و من بارها و بارها آن را تجربه کرده ام این است که آن ها هنگام شنیدن قصه، می توانند تمرکز کنند. بارها پیش آمده که هنگامی که یک قصه گو به یک مدرسه ناتوانان ذهنی یا حتی مدرسه های عادی می روند و برای ۲۰ یا ۴۰ دقیقه برای بچه ها قصه می گویند، اتفاقی می افتد که از باور آموزگاران مدرسه بیرون است. کودکان تا پایان با تمرکز به قصه گوش می سپرند. این درحالی است که آموزگاران آن ها می گویند که نمی توانند آن ها را بیشتر از ۵ دقیقه به تمرکز وادارند. به باور من این ویژگی قصه است و تنها به مهارت قصه گو برنمی گردد. قصه ها ساختاری دارند که شنونده را برجا میخکوب می کنند. شنونده قصه می خواهد بداند که خوب بعدش چه می شود و این روند تا پایان داستان ادامه پیدا می کند. موضوع هایی هم در قصه ها وجود دارند به این قدرت جادویی می افزایند، در قصه همه چیز درباره عشق، امید و به دست آوردن و از دست دادن رویاها است و در پایان هم بیشتر همه چیز به خوبی و خوشی به سرانجام می رسد. این از ویژگی های شگفت انگیز قصه است.
- بنابراین قصه گویی می تواند درمانگر باشد.
بله، به نظر من همه هنرها درمانگر هستند. نمی توان از هنرمندان خواست تا بیماری ها را درمان کنند اما به باور من همه مراکز درمانی باید شرایطی را فراهم کنند تا بیماران با هنرها در ارتباط قرار بگیرند و از نقاشی، موسیقی و گوش سپردن به قصه ها لذت و بهره ببرند. نه تنها در مراکز درمانی، بلکه برای همه ما، نزدیک بودن و در ارتباط بودن با هنرها ویژگی درمانی دارد. ما همه نگرانی هایی داریم و آرزو می کنیم که برخی از تجربه ها در زندگی مان پیش نمی آمد. قصه ها راهی هستند برای شفا. ممکن است شما بارها و بارها قصه ای را بخوانید و اثر آن را در وجودتان نبینید اما هنگامی که پای قصه گویی یک قصه گو می نشینید و همان قصه را می شنوید می توانید با قصه ارتباط برقرار کنید.
- نظر شما درباره داستان های ترسناک چیست؟
پرسش بسیار خوبی است. من فکر می کنم کودکان دوست دارند کمی بترسند. اما نکته مهم دراین رابطه این است که به آن ها اطمینان دهیم که در پایان سفر به دنیای قصه های ترسناک، آن ها را به دنیای امن و آرام بازمی گردانیم. می توانید کودک را به میان تاریکی ها ببرید و همزمان نشانش دهید که در آغوش امنی قرار دارد و امید و آرامش به او بازخواهد گشت. تجربه ترس از طریق داستان ها و قصه ها تجربه مفیدی است. همه ما در طول زندگی ناچاریم که با ترس روبرو شویم. تجربه ترس و تاریکی مفید است. درست نیست که احساس ها را در وجود خودمان نگه داریم و بر سینه مان قفلی بزنیم و به سرکوب احساس روبیاوریم، در این صورت است که با مشکلات جدی روبرو خواهیم شد. اگر بخواهیم که توانایی رودر رو شدن با مسائلی که ناراحتمان می کند را به دست آوریم تجربه این قصه ها به ما کمک می کند. می توان به کودک اجازه داد تا کمی بترسد و در عین حال بداند که می تواند از این سفر به دنیای ترس به سلامت به دنیای امن خود بازگردد. این تجربه می تواند برای کودک کمک کننده باشد اگر این تجربه اتفاق نیفتد، این خطر وجود دارد که کودک محتاط و ترسو شود و از جستجو در دنیای ناشناخته ها بهراسد. اما نکته مهم این است که در فراهم کردن شرایط این تجربه برای کودکان دقت به خرج بدهیم چون مسئله خیلی حساس است. من از فیلم های خشن و پر از کشتار و خونریزی بیزارم. ما در سنت های مان فرصت هایی برای تجربه ترس داریم. مثلا جشن هالویین که جشنی بسیار کهن و مربوط به تغییر فصل است و در فرهنگ سلتیک بسیار به آن اهمیت داده می شود و در سنت پیش از مسحیت به آن جشن مردگان می گفتند که در آن به نیاکان می پرداختند و انسان ها با مرگ و مردگان به شکلی روبرو می شدند، درباره آن ها با هم گفت و گو می کردند و به قبرستان می رفتند و حتی به استخوان های مردگان دست می زدند. این تجربه به آن ها کمک می کرد تا با ترس خود از دنیای مرگ و این واقعیت که برای همه ما پیش می آید کنار بیایند. پس از مسیحیت این سنت تغییر کرد و به هالویین مشهور شد. در این جشن همه دور هم جمع می شوند و قصه های ترسناک برای هم می گویند. اما حالا، با وجود این فیلم های وحشتناک که به دنیای کودکان آمده، هنگامی که یک قصه گو در جشن هالویین قصه هایی از نیاکان می گوید، کودکان می گویند این به اندازه کافی ترسناک نیست و ما قصه ای را می خواهیم که در آن خون ریخته می شود. امروزه برخی از پدر و مادرها کودکشان را پای این فیلم ها می نشانند و خود از اتاق بیرون می روند. این کار بسیار نادرستی است. هنگامی که کودک به قصه ترسناکی گوش می سپرد باید در یک مکان امن و در کنار پدر و مادرش باشد. بنابراین این به نوع قصه ترسناکی که برای گفتن انتخاب می شود و شیوه تعریف کردن آن برمی گردد.
- رابطه بین قصه گویی و ترویج خواندن را چگونه می بینید؟
یک رابطه بنیادی در این میان وجود دارد. هر چه بیشتر به شنیدن عادت کنید به خواندن بیشتر گرایش پیدا خواهید کرد. شنیدن قصه ها قدرت تخیل را در هر سنی که باشید پرورش می دهد. در کودکان این اثرگذاری بیشتر است. هنگامی که کودک به قصه ای گوش می سپرد در خیالش خود را به جای قهرمان ها می بیند و بخشی از زندگی آن ها را تجربه می کند. با قهرمان به جنگل ها و دنیای جادوها سفر می کند و در تجربه ها همراهش می شود و خود را مانند او شجاع می یابد و در سال های خردسالی، این یک تجربه بسیار عالی و دلپذیر برای کودک است تا حساسیت نسبت به دیگران را در وجود خود رشد دهد. البته این امکان و فرصت در کتاب ها هم برای کودک فراهم است. اما در آغاز آشنایی با این دنیا، گوش سپردن به قصه ها می تواند در گرایش پیدا کردن به خواندن بسیار مفید باشد. در هر حال یک رابطه علمی هم بین هنر گوش دادن و علاقه و توانایی خواندن می تواند وجود داشته باشد.
مصاحبه کنندگان:لیلا عالمی، شبنم عیوضی