میگوری نام پشه ای است که خاطراتش را در این کتاب می خوانیم. از روزی که آب میوه فروش نامزدش را کشته فکر انتقام لحظه ای او را رها نمی کند. او بارها تلاش می کند انتقام بگیرد اما سرانجام از گرفتن انتقام منصرف می شود.
اما میوه فروش به سبب بی احتیاطی با موتورش تصادف می کند و دست و پا و سرش می شکند و روانه بیمارستان می شود. آقای میگوری هم پس از مدتی با پشه ای هم روحیه خودش آشنا می شود و با او ازدواج می کند.
داستان در قالب طنز به نکات اجتماعی چون رعایت بهداشت و محیط زیست و خلاف هایی که مردم انجام می دهد اشاره دارد که برای نوجوان آموزنده است.