ناشنوایان خوب مینویسند اما نه به شیوه شنوایان
این که ناشنوایان در کنار دیگر دانشآموزان در یک مدرسه درس میخوانند تا حدودی فشار زیادی را در یادگیری تحمل میکنند. چراکه اغلب معلمان نمیدانند که چگونه باید به یک فرد ناشنوا آموزش داد به همین دلیل قبل از هر چیز معلمان، مربیان و در کل اعضای جامعه باید بدانند که با یک فرد ناشنوا چگونه برخورد کنند. آنها میتوانند نویسنده باشد اما نه به شیوه شنوایان.
متاسفانه سیستم آموزشی کشور ما در آموزش ناشنوایان بسیار ضعیف عمل کرده و میکند و به لحاظ پیشرفت آموزشی در این زمینه بسیار فقیر هستیم.
کتابهایی که در مدارس باغچهبان و عادی به دانشآموزان ناشنوا تدریس میشود، همان کتابهایی است که دیگر دانشآموزان شنوا با آنها به تحصیل میپردازند. بنابراین منابع محتوایی آموزشی افراد ناشنوا در ایران با افراد عادی یکی است و هیچ فرقی ندارند. در صورتی که اگر دقت کنیم متوجه میشویم ناشنوایی معلولیتی است که از یک اقلیت زبانی هم برخوردارند.
مقاله «راهنمای دانش آموزان کم شنوا و ناشنوا برای معلمان و استادان» را مطالعه کنید.
سالها ظلم آموزشی بر ناشنوایان
مشکلی که افراد ناشنوا دارند دو معلولیتی بودن آنها است. آنها نه میتوانند صحبت کنند و نه میشنوند، علاوهبراین از یک زبانی به نام زبان اشاره استفاده میکنند که دایره لغات محدودتری از دیگر زبانهای بهکار رفته توسطه افراد عادی دارد. اگر کتابی که کودک سالم میخواند، کودک ناشنوا هم بخواند، قطعاً بار بسیار سنگینی بر دوش فرد ناشنوا خواهد بود. وقتی تفاوتی در آموزش فرد سالم و ناشنوا وجود نداشته باشد، باید زحمت چندین برابر برای تفهیم کامل همان محتوا برای فرد ناشنوا کشید. در ایران افراد ناشنوا باید خودشان برای تفهیم کامل مطالب ساده اقدام کنند. سیستم آموزشی حال حاضر بدون اینکه متوجه باشد، بار آموزشی سنگینی را بر روی دوش کودک وارد میکند. این خودش ظلم بزرگی است که سالها بر افراد ناشنوا شده است.
تاکنون کتابهایی در زمینه آموزش برای کودکان ناشنوا تألیف شده است اما نیاز است که کتابی به غیر از نیاز افراد شنوا در نظر بگیرند که باعث افزایش دایره لغات آنها شود. در واقع کودکان ناشنوا نیازمند کتابی هستند که تا قبل از رفتن به مدرسه بتوانند با استفاده از آن دایره لغات خود را افزایش دهند و این زمینه ایجاد شود که همسطح دانشآموزان عادی وارد مدرسه شوند.
آموزش افراد ناشنوا در مدارس بیشتر بر دوش معلمان دلسوزی است که برحسب ویژگی اخلاقیشان و وجدان کاری به آموزش میپردازند. سالها پیش طرحی در مدارس اجرا شد به عنوان طرح تلفیقی معلولان. براساس این طرح کودکان ناشنوا میتوانستند با کودکان سالم در یک مدرسه به تحصیل بپردازند و این اتفاق هم افتاد. دانشآموزان ناشنوا اولین گروهی در معلولیت بودند که مشمول با دانشآموزان عادی در یک مدرسه درس میخواندند. متاسفانه در این روند نه تنها توجهی به آموزش این افراد نشد، بلکه کارشناسان این عرصه فقط نگاه فیزیکی و جسمانی به آنها داشتند؛ چون افراد ناشنوا در ظاهر انسانهای سالمی هستند به راحتی راه میروند، مینشینند و در کل، خودشان نیازهایشان را رفع میکنند، نیاز دیده نشد که مدارس را برای آنها مناسبسازی کنند. این طرح از سوی وزارت آموزش و پرورش اجرا شده بود.
در نتیجه این طرح در یک مدت زمان کوتاهی جامعه با جمعیتی از ناشنوایان مواجه شد که عملاً دارای مدرک تحصیلی بودند، اما بعدها خودشان اذعان داشتند که از نظر علمی همتراز مدرکهایشان نیستند؛ چراکه در اصل آموزش درخور شرایط خود را ندیده بودند.
آموزش به ناشنوایان همراه با افراد عادی امری بسیار مهمل است و خانوادههای ناشنوایان از اینکه فرزندانشان در کنار دیگر دانشآموزان عادی و سالم تحصیل میکنند خوشنود هستند. این امر باعث رضایت پدر و مادران شده بود؛ بنابراین آنها هم توجهی به آموزش و میزان یادگیری فرزندانشان نمیکنند.
لبخوانی هم شرایط خود را دارد
از نگاه پزشکی معلولیت یعنی بیماری که قابل درمان است. همین تعریف باعث میشود که برخی دسترسپذیریها در اختیار ناشنوایان قرار نگیرد. برای مثال معلمی که دانشآموز ناشنوایش در کنار دیگر دانشآموزان به تحصیل میپردارند، این دانشآموز را معلول نمیداند اما به هرحال باید آموزشی بدهد تا یک دانشآموز ناشنوا هم بتواند بفهمد. دانشآموزان ناشنوا اگر هم میخواهند با لبخوانی آموزش ببینند، باید شرایط بسیار مساعدی داشته باشند. آنها باید بتوانند به راحتی این کار را انجام دهند تا خللی در آن به وجود نیاید. بهعنوان مثال نور کافی و فاصله مناسبی داشته باشند از فردی که صحبت میکند.
مقاله «راههای به حداکثر رساندن لبخوانی (راهنمای جوانان و نوجوانان کمشنوا)» را مطالعه کنید.
یک دانشآموز ناشنوا در مدارس عادی برخلاف دیگر دانشآموزان باید تمام تمرکز خود را بر لبهای معلم خود بگذارد تا بتواند با مفاهیم به درستی آشنا شود. گاهی پلک میزند، گاهی خسته میشود و گاهی دید کافی ندارد همه اینها شرایط را برای فهم مطلب سخت و سختتر میکند. متاسفانه عدم توجه کافی به این نکات باعث شد که این افراد علاوه بر معلولیت و ناشنوا بودن در فهم مفاهیم آموزشی و درسی هم با مشکل روبهرو شوند. در کل این طرح اصلاً برد مثبتی نداشته است و میتوان گفت از صد نفر ده نفر با موفقیت روبهرو شدند.
به جامعه ناشنوایی ظلم شده است. تصمیمات برخی کارشناسان به قدری در این زمینه نابجا بوده است که برخی امکانات و دسترسپذیریها برای ناشنوایان که باید در قانون جایگاه داشته باشد، هیچ نگاهی به ان نشده است به همین دلیل آموزش آنها با سختی همراه شده است.
مدارس باغچهبان فقط نام دارند
مطابق با کنوانسیون قانونگذاری معلولیت سازمان ملل که ایران در سال ۸۷ به آن پیوست، آموزش از طریق زبان اشاره داده میشود و علاوهبر آن دانشآموز خودش در انتخاب نوع آموزش تصمیم میگیرد و همچنین تمام امکانات برای دانشآموز ناشنوا باید فراهم باشد یعنی دسترسی به مترجم زبان اشاره همواره در اختیار وی است. مدارس باغچهبان فقط نامش باغچهبان است اما در عمل از زبان اشاره استفاده نمیکنند و تفاوت چندانی با مدارس دیگر ندارند. تنها کمی دلسوزانهتر آموزش داده میشود.
یکی از ویژگیهای مثبت مدارس باغچهبان این است که تمام افرادی که آنجا درس میخوانند شرایط یکسانی دارند و ناشنوا هستند و بهنوعی همدیگر را درک میکنند. از نظر روحی و روانی دانشآموزانی که در مدارس باغچهبان درس خواندهاند از استقلال و آرامش روحی بیشتری بهرهمند هستند. این افراد اعتماد به نفس بالاتری هم دارند.
برای آموزش ناشنوایان در کنار افراد سالم ابتدا معلمان و مربیان باید آموزش لازم از نحوه برخورد و آموزش با این افراد را ببینند. معلمی که نمیداند چگونه باید با یک دانشآموز ناشنوا برخورد داشته باشد نمیتوان انتظار داشت که آموزش صحیح بدهد. حال اگر معلمی پیدا میشود که تلاش زیادی در این زمینه میکند شایسته تقدیر و قدردانی بسیاری است.
ناشنوایان خودشان انتخاب میکنند
در سراسر دنیا در ابتدای امر فرد ناشنوا روش آموزش را خودش انتخاب میکند. ناشنوایی معلولیتی است که طیف وسیعی از شدت معلولیت را در خود دارد برخی افراد هستند که به زبان اشاره نیاز دارند و برخی هم هستند که میتوانند به راحتی لبخوانی کنند. به همین دلیل انتخاب نوع آموزش را برعهده خود فرد میگذارند که با چه روشی راحتتر است. اغلب آموزشگاه و دانشگاهها در کشورهای پیشرو میپذیرند که تمام امکانات دسترسی به آموزش راحت را برای ناشنوایان فراهم کنند و کلیه هزینهها را متقبل شوند؛ درواقع یک حمایت همه جانبه دولتی در سطح دنیا وجود دارد.
نوع برخورد با یک فرد ناشنوا در ایران نیاز به آموزش دارد و ما حتی کتابخانههایی نداریم که به ناشنوایان خدمات ارائه دهند برخلاف نابینایان. هنوز کارهای زیادی داریم که باید انجام دهیم. چون اغلب افراد ناشنوا در برقراری ارتباط محدودیت زیادی دارند باعث شده زبان اشاره با زبان فرهنگ و گفتاری که ما از آنها استفاده میکنیم فرق داشته باشد. وقتی فردی ناشنوا است ارتباطش با والدین متفاوت است و همین امر باعث میشود تمام اطلاعات و فهم ناشنوایان دقیقاً همان چیزی نباشد که ما میپنداریم. این تفاوت در فهم موضوعات و مفاهیم در نویسندگی این افراد هم تأثیر میگذارد. ناشنوایان در نویسندگی و نگاهشان به جامعه حتی برداشتهای آنها از کلمات متفاوتتر از افراد شنوا است. که به نوع آموزش و فرهنگ برمیگردد.
چند سالی است که ناشنوایان صاحب کمپینی هستند و فعالیتهای گستردهای را انجام میدهند. قانونی هم تصویب شد زبان اشاره که باید در کشورهای مختلف به رسمیت شناخته شود که متاسفانه هنوز در ایران اتفاقی نیفتاده است.
کتابک خواندن مقالههای زیر را به شما توصیه میکند: