حوض‌تكانی و ماهی‌گلی‌های هفت‌سین

هوا سرد است و ابری. انگار همیشه روزهای خانه‌تكانی هوا سرد است. این‌قدر كه این در و پنجره‌ها را باز می‌كنند و همه‌ی بادها و سوزها می‌‌آید توی خانه. در مازندران به این سرما می‌گوییم «بیز بِزه.» فارسی‌اش را نمی‌دانم، اما سرمایی است كه به استخوان می‌نشیند؛ از این سرماهای مزاحم. اما این روزها مامان به هیچ بهانه‌ای گوش نمی‌‌كند. خانه باید تمیز شود، از بالا تا پایین. حوض هم همین‌طور. حوضی كه شش ماه است سرتاسرش را جلبك گرفته و ماهی‌ها دیگر به‌زحمت توی آب دیده می‌شوند!

اول راه آب را باز می‌كنیم تا آب حوض خالی شود. نه خالی خالی! آن‌قدر كه بتوانیم برویم توی آن. چكمه‌های لاستیكی را می‌پوشیم و آبكش‌به‌دست می‌رویم تو حوض لیزِ جلبك‌بسته، دنبال ماهی‌ها. باید ماهی‌ها را یكی یكی با آبكش بگیریم و بیندازیم توی لگن بزرگ پر از آب.

«یه دیقه وایسا! اه چرا این‌قدر وول می‌خوری!»

اما ماهی‌ها كه این حرف‌ها توی گوششان نمی‌رود!

شلپ!

اولین لیز خوردن و زمین خوردن توی حوض و هِرهِر خنده‌ی برادر جان!

سرد است. آب سرد است و بلند شدن از روی جلبك‌ها ماجراست!

شلپ!

زمین خوردن بعدی!

دل برادر جان به رحم می‌آید و می‌آید به كمك.

دستتو بده به من!

شلپ!

بالاخره همه‌ی ماهی‌‌گلی‌ها را از حوض بیرون می‌آوریم و با دو تا برس بزرگ می‌افتیم به جان جلبك‌ها و همان‌طور آب‌چكان به سابیدن حوض مشغول می‌شویم.

«چرا این‌قدر حوض‌مون گنده است آخه!»

تمام می‌شود بالاخره! راه آب را می‌بندیم و شیلنگ را می‌اندازیم توی حوض كه پر شود.

دوتا از این ماهی‌ها باید بیایند روی سفره‌ی هفت‌سین و چند روزی مهمان خانه باشند. نگاه می‌كنیم‌شان و انتخاب می‌كنیم.

«اونی كه روی سرش لكه‌ی سفیده.»

«اونی كه دمش سه‌‌شاخه است.»

بقیه‌ی ماهی‌ها را كه می‌اندازیم توی حوض. آن‌طور كه با حس رهایی دم می‌زنند توی وسعت حوض و آن‌طور كه حوض می‌درخشد از تمیزی، از خودمان خوشمان می‌آید و چند لحظه‌ای یادمان می‌رود همه‌ی این تمیزی حوض و صافی آب یك هفته‌ هم طول نمی‌كشد و جلبك‌ها خیلی زود برمی‌گردند!

خیس و سرمازده‌ایم و خسته لگن كوچك را با دوتا ماهی‌گلی برمی‌داریم و برمی‌گردیم توی خانه. حالا دیگر غروب است، خانه‌تكانی تمام شده. پنجره‌ها بسته است و بخاری خوب می‌سوزد. خانه گرم است. سبزه‌ی مامان حسابی قد كشیده. خانه بوی تمیزی و سنبل می‌دهد. ماهی‌‌گلی‌ها می‌روند توی یك كاسه‌ی بزرگِ بلوری. روزهای طولانی تعطیلات در پیش است. آینده قشنگ و خواستنی به نظر می‌رسد.

نویسنده
شیوا حریری
Submitted by editor on