بررسی آثار و جایگاه فرخ صادقی در ادبیات کودکان ایران، بخش دوم

    پیش از مطالعه این مطلب بخش نخست آن را مطالعه کنید.

    بررسی آثار ویژه کودکان و نوجوانان

    الف. ۱: افسانه‌های عامیانه برای کودکان

        الف. ۱. ۱: «مجموعهٔ داستان‌های محلی برای کودکان»

    فرخ صادقی از سال‌های آغاز جوانی به ادبیات، به‌ویژه ادبیات کودکان علاقه‌مند بود و آثاری را در این زمینه منتشر کرد. «او همچنین با پخش کتاب میان فرزندان خانواده‌های پیرامون خود، همزمان به ترویج کتاب‌خوانی می‌پرداخت.»[1] چنان‌که نخستین اثر چاپ شده او در بیست‌ویک سالگی، «مجموعهٔ داستان‌های محلی برای کودکان» نام دارد و صادقی «گردآوری و ترجمه» آن را انجام داده است. «چاپ این کتاب به تاریخ بیست و پنجم دی ماه یک‌هزار و سیصد و چهل و هفت در ۲۰۰۰ نسخه به پایان رسید»،‌ و «چاپ نو - رشت»[2] آن را منتشر شد.

    کتاب ۱۵۰ صفحه‌ای «مجموعهٔ داستان‌های محلی برای کودکان»، دربرگیرنده ده افسانه است که بخشی از آن گردآوری شده. فرخ صادقی در بخش تقدیم این کتاب، گردآوری آن را نتیجه کمک بی‌دریغ مادرش می‌داند: «و تقدیم به مادر عزیزم که در جمع‌آوری این مجموعه از یاری بیدریغش برخورداری کامل داشتم.» (مجموعهٔ داستان‌های محلی ...، ص ۲)

    نام ده افسانه آمده در این کتاب عبارت است از: ۱. پیرزن و گربه‌اش ۲. خاله‌سوسکه ۳. دو برادر ۴. بز و چهار تا بچه‌اش ۵. سازم صدا کن – سازم صدا کن ۶. دختر پادشاه و محمد دیوانه ۷. سنگ صبور ۸. پشمالو ۹. فاطمه‌خانم و ۱۰. پادشاه و سه دختر.

    فرخ صادقی در جایگاه گردآورنده و مترجم این کتاب، پیش از «آغاز داستان‌ها»، در نوشتهٔ کوتاه نخست خود با عنوان و خطاب به «پدران و مادران مهربان»، به اهمیت و ارزشمندی فرهنگ عامیانه و بازتاب و نقش آن در آموزش و پرورش کودکان می‌پردازد و می‌نویسد: «پدران و مادران مهربان:

    در اول از اینکه این کتاب را برای مطالعهٔ فرزندان عزیز خود انتخاب کرده‌اید صمیمانه متشکرم.

    و بعد می‌خواهم اشارتی بکنم به اهمیت داستان‌های محلی و یا در معنای عمومی‌تر «فولکلوریک» در تفهیم رسوم و سنن ملی و کهن. در اصل داستان‌های محلی و مثلها و متلها و اشعار فولکلوریک را می‌توان کارنامهٔ هر ملتی تلقی کرد.

    چون این نوشته‌ها و محفوظات تنها شامل جنبه افس‌آن‌های و خیال‌پردازی نیستند بلکه همه‌شان، بله همه‌شان دارای منشاء واقعی بوده و براساس اتفاقات حادث شده پی‌ریزی شده‌اند.

    پیام کلی داستان‌های عامیانه نتیجه‌گیری حکمت‌آمیز است از حوادث و اتفاقات وقوع یافته و یا ساده‌تر و کلی‌تر می‌توان گفت:

    چه کرد؟ و چه بدست آورد؟ یعنی شخصیت داستان چه کاری انجام داد؟ و از آن چه نتیجه‌ای بدست آورد؟

    علمای تعلیم و تربیت، امروز پند و اندرز صرف و خالی به فرزندان را مفید نمی‌شمارند، چون بیش از دو حالت ندارد:

    یا این پندها که معمولاً در قوالب حکیمانه گنجانیده شده‌اند مورد تفهیم کودکان واقع نمی‌شوند. و یا به سبب تکرار و یا مباین بودن اندرز با دلخواه کودک مورد تنفر او واقع می‌شوند.

    ولی بیان مثل‌ها و داستان‌هائی‌که ضمن جالب توجه بودن برای کودک حاوی نتایج اخلاقی نیز باشند این امکان را باو می‌دهد که ضمن اشتغال به یک سرگرمی سالم مطابق ذوق و سطح فکر خود از آن نتیجه‌گیری کند.

    از وجوه امتیاز داستان‌های محلی می‌توان به نکات ذیل اشاره کرد:

    سرگرمی مفید و لذت‌بخش برای کودک ایجاد می‌کند. رعایت احساسات عالی و انسانی او را می‌نماید (چه بسا دیده می‌شود که کودکان از خوشی قهرمانان داستان‌ها خوشحال شده و بر ناراحتی‌های آن‌ها می‌گریند.)

    حاوی نکات اخلاقی می‌باشند که هر کودک می‌تواند مطابق میل خود و سطح فکر خود از آن نتیجه‌گیری کند.»[3]

    فرخ صادقی سپس در نوشته کوتاه دوم خود در آغاز این کتاب، و با عنوان و خطاب به «دوستان کوچک و عزیز»، می‌نویسد: «دوستان کوچک و عزیز:

     امیدوارم کتابی که در دست دارید و در موقع بیکاری آن را می‌خوانید بتواند برایتان جالب و خواندنی باشد.

     در داستان‌های این کتاب شما آدم‌هائی را خواهید شناخت که در زم‌آن‌های خیلی پیش از این در همین دنیا زندگی می‌کرده‌اند، کارهای خوب کرده و نتیجه خوب گرفته‌اند.

     و یا در اثر کارهای بدی که کرده‌اند با بیچارگی زندگی کرده‌اند

     یک چیز دیگر هم هست که این داستان‌ها و یا مثل این داستان‌ها را پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها برای پاپاها و ماماها تعریف کرده‌اند.

     و پاپاها و ماماها هم حتماً برای شما از این داستان‌ها گفته‌اند. و هیچ شکی نیست وقتی‌که شماها هم بزرگ شدید از این داستان‌ها برای بچه‌هایتان تعریف خواهیدکرد.

     می‌بینید که این داستان‌ها از خیلی وقت‌ها پیش مانده‌اند. بنابر این ما هم باید این داستان‌ها را همان‌طور خوب برای کسانی‌که بعدها زندگی خواهند کرد نگه بداریم تا آن‌ها هم بشنوند و لذت ببرند و کارهای خوب آن‌ها را یاد بگیرند.

     دوستان خوب من، در این کتاب تا آن‌جا که می‌توانستم سعی کرده‌ام که داستان‌ها را به زبان ساده بنویسم تا شما دوستان عزیز موقع خواندن همهٔ آن‌ها را بفهمید.

     ولی می‌دانید که این کار بعضی وقت‌ها ممکن نیست. پس اگر شما هم به اشکالی در فهمیدن قسمتی از داستان‌ها برخورد کردید در اول معذرت مرا بپذیرید و بعداً این اشکال را با کمک پاپا و مامای عزیز رفع بکنید.

     برای همه‌تان خوشبختی خیلی خیلی زیاد آرزو دارم.»[4]

        الف. ۱. ۲: کتاب «کاکاسیاه و سبزه‌قبا»

    دوّمین کتاب چاپ شده فرخ صادقی برای کودکان، «کاکاسیاه و سبزه‌قبا» نام دارد و در سال ۱۳۴۸، بیست‌ودو سالگی پدیدآورنده،‌ انتشارات هدایت آن را در تهران چاپ و منتشر کرده است. در این کتاب ۱۶ صفحه‌ای، دو قصه به نام‌های «کاکاسیاه و سبزه‌قبا» و «پشمالود حقه‌باز» آمده است. قصهٔ نخست نوشته فرخ صادقی و قصه دوم «با استفاده از افسانه‌های عامیانه»[5] بازنویسی شده است.

    بررسی آثار و جایگاه فرخ صادقی در ادبیات کودکان ایران، بخش دوم

    خلاصهٔ داستان کاکاسیاه و سبزه قبا

    در یک روز پاییزی که برگ درخت‌ها روی زمین ریخته است، «کاکاسیاه» (کلاغ‌سیاه پیر) با «سبزه‌قبا»، برگ سبز کوچولوی درخت بیدی که کاکاسیاه از جوانی‌اش روی شاخه‌های آن لانه ساخته بود و زندگی می‌کند، آشنا و دوست می‌شوند.

    پس از چند روز که هوا سردتر می‌شود، هنگامی که کاکاسیاه برای دیدار و احوال‌پرسی سبزه‌قبا و چند برگ کوچولوی دیگرِ مانده روی شاخهٔ درخت می‌رود، می‌بیند که سبزه‌قبا کمی زرد شده است. کاکاسیاه از این که سبزه‌قبا زرد و از شاخهٔ درخت جدا شود، بسیار غمگین می‌شود و احساس تنهایی می‌کند.

    سبزه‌قبا به او می‌گوید که زمین سرد می‌شود و مادرشان درخت به خواب زمستانی خواهد رفت، و او از بی‌خوراکی خواهد مُرد. و چون مادرش را دوست دارد، از او نمی‌تواند جدا شود و روی زمین بیفتد، از این رو، از کاکاسیاه می‌خواهد برای دوستی‌شان او و چند برگ کوچولوی دیگر را با منقارش از شاخه جدا کند و روی زمین بیندازد تا آن‌ها نیز با برگ‌های روی زمین بتوانند این‌طرف و آن‌طرف بدوند.

    کلاغ پیر خواستهٔ سبزه‌قبا را انجام می‌دهد و سپس به لانه‌اش می‌رود و آن‌قدر گریه می‌کند که خوابش می‌بَرَد. کاکاسیاه تمام روز را می‌خوابد. شب هوا سردتر می‌شود. کاکاسیاه در خواب چند پرندهٔ کوچک سبزرنگ را روی ابرها می‌بیند که بازی می‌کنند. آن‌ها همان سبزه‌قبا و دیگر برگ‌های کوچک درخت بید هستند. کاکاسیاه می‌کوشد پرواز کند و نزد آن‌ها برود و همبازی‌شان شود، ولی نمی‌تواند. بال‌های او از سرما یخ زده‌اند و حرکت نمی‌کنند. کاکاسیاه پرندهٔ سفیدی می‌شود و روی ابرها می‌رود. روز بعد پای درختی که لانهٔ کلاغ پیر است، جسد بی‌جان کاکاسیاه افتاده است.

        الف. ۱. ۳: کتاب «بنفشه‌زاران»

    سومین و آخرین کتاب داستانی تألیفی فرخ صادقی که با ۲۴ صفحه و انتشارات رَز آن را در سال ۱۳۵۵ منتشر کرد، «بنفشه‌زاران» نام دارد. صادقی تا پایان عمر کوتاهش اثر دیگری با رویکرد داستانی منتشر نکرد.

    خلاصه داستان بنفشه‌زاران

    بهار فرا می‌رسد و بنفشهٔ کوچک در کنار جوی آب در جنگلی بزرگ، می‌روید. بنفشهٔ کوچک می‌داند روییدن او نشانهٔ آمدن بهار و آغاز زندگی تازه طبیعت است. او با روییدنش می‌خواهد آمدن بهار را به یاد درختان و گیاهان جنگل بیندازد. بنفشهٔ کوچک بر این باور است که همهٔ گیاهان و درختان جنگل باید با هم گُل‌های زیبایی به بار آورند تا زندگی جنگل شکل تازه‌ای بگیرد. او می‌داند با یک گُل بهار نمی‌شود و برای یک بهار واقعی همهٔ درختان و گیاهان باید سبز شوند و گُل باز کنند.

    چند روز می‌گذرد و بنفشهٔ کوچک کمی بزرگ‌تر می‌شود و گُل می‌کند. اما گُل باز کردن بنفشه، درختان و گیاهان جنگل را به یاد آمدن بهار نمی‌اندازد. بنفشه هرچه درباره علت بی‌خبری درختان جنگل از آمدن بهار فکر می‌کند، به نتیجه‌ای نمی‌رسد. از این رو پرسش خود را با «نسیم» در میان می‌گذارد. نسیم ترسیدن درختان از سرمای سخت زمستان را دلیل استقبال نکردن آن‌ها از بهار می‌داند.

    بنفشهٔ کوچک ترس را دلیل قانع‌کننده‌ای نمی‌داند و آن را نمی‌پذیرد. نسیم برای بنفشه می‌گوید که درخت‌ها گمان می‌کنند ملایم‌تر شدن هوا حیله‌ای برای فریب آن‌ها است و اگر برای استقبال از بهار آماده شوند، شاید سرمای سخت دیگری همهٔ آن‌ها را از پا درآورد.

    روز دیگر نسیم به بنفشه می‌گوید که با یکایک درختان و گیاهان جنگل صحبت کرده است و آن‌ها از روییدن بنفشه بی‌خبر بوده‌اند و باور نمی‌کرده‌اند. نسیم می‌گوید که به نظرش آن‌ها کمی از خواب زمستانی بیدار شده باشند. بنفشه از این خبر خوش‌حال می‌شود. نسیم پس از دیدار و گفت‌وگویش با بنفشه، نتیجه حرف‌هایش با او را به درختان بزرگ و کهن‌سال جنگل بازگو می‌کند. درختان کهن‌سال حرف‌های بنفشه و نسیم را می‌پذیرند و قرار می‌گذارند فردا خبر آمدن بهار را به‌وسیله قاصدک‌ها، به همهٔ درختان و گیاهان جنگل بدهند.

    فردا خبر آمدن بهار همه جای جنگل می‌پیچد و همهٔ درخت‌ها و رستنی‌های جنگل به پیشواز بهاری تازه می‌روند.

    چند روز می‌گذرد و درختان و رستنی‌ها جان تازه می‌گیرند و سرسبز می‌شوند و گل می‌دهند و دشت‌ها نیز پُر از گل‌های بنفشه می‌شود.

    هوا که گرم‌تر می‌شود، تصمیم گرفته می‌شود برای پیش‌گیری از پژمرده و خشک نشدن بنفشه‌ها و گیاهان کوچک از تابش آفتاب، درخت‌ها شاخ و برگ‌های‌شان را بر روی آن‌ها باز کنند.

    تابستان و گرمای آن نیز فرا می‌رسد، اما بنفشه‌ها و گیاهان کوچک مانند سال‌های پیش که خشک می‌شدند و از میان می‌رفتند، از گرما و بی‌آبی آسیب نمی‌بینند و گرمای تابستان فقط به رسیدن میوه‌های جنگلی درختان کمک می‌کند.

    با فرا رسیدن پاییز، جنگل همچنان زیبا می‌ماند، زیرا بنفشه‌ها و گیاهان کوچک از گرمای تند تابستان جان به‌در برده‌اند و با شادابی خودنمایی می‌کنند.

    با سرد شدن هوا خبر آمدن زمستان در میان درختان جنگل پراکنده می‌شود. بنفشه‌ها و گیاهان کوچک تخم‌های خود را به خاک می‌سپارند تا در بهار دوباره سبز شوند. درختان و گیاهان جنگل خوشحال از اتحاد و همبستگی که در جنگل ایجاد شده است، خواب زمستانی‌شان را آغاز می‌کنند. همه آن‌ها قرار می‌گذارند پس از گذشتنِ زمستان، با روییدن و گل دادن اوّلین بنفشه، آمدن بهار را باور کنند و به پیشواز آمدن بهار، زندگی تازه‌شان را آغاز کنند.«داستان استعاری «بنفشه‌زاران» [...] به موضوع آمدن بهار یا فرا رسیدن آزادی و زندگی با زبانی نمادین اشاره دارد. بنفشه‌ای در کنار جوی می‌روید، اما می‌داند که برای آمدن بهار باید همه درختان شکوفه دهند و جوانه بزنند.

    چنین داستان‌های استعاری و نگاه به عناصر و هستی طبیعت، گاهی سبب پیوند و دوستی کودک و توجه بیشتر او به طبیعت می‌شد، که فراتر از نگاه نمادین نویسنده و برداشت‌های او به طبیعت بود. موضوعی که شاید طرح چنین مفاهیمی در آن روزگار و در زمانه خود و در ارتباط با شناخت‌شناسی کودک ارزش‌های خود را داشت ولی چندان به آن توجه نشد.»[6]

    الف. ۲: آثار غیرداستانی فرخ صادقی برای کودکان و نوجوانان

        الف. ۲. ۱: کتاب‌مقاله‌های «چرا می‌ترسیم؟»، «خرافات»، «استعاره» و «نقش نویسنده در اجتماع»

    همکاری فرخ صادقی با مرکز ملی آموزش بزرگسالان و سرپرستی گروه نگارش کتاب‌های سوادآموزی از سوی او در نیمه نخست دهه ۱۳۵۰، و رویکرد و علاقه ویژه او در نگارش و فراهم ساختن کتاب‌های ساده‌نویسی شده برای کودکان، سبب شد تا او به‌خوبی مفاهیمی مانند ترس، خرافات، استعاره و... را بتواند با زبانی ساده و روان برای کودکان و نوجوانان بنویسد و منتشر کند.

    صادقی در قالب مقاله و ادبیات غیرداستانی، چهار کتاب‌مقاله «چرا می‌ترسیم؟ یک مقاله برای کودکان» (۱۳۵۲)، «خرافات: یک مقاله برای کودکان و نوجوانان» (۱۳۵۴)، «استعاره: یک مقاله برای کودکان و نوجوانان» (۱۳۵۶) و «نقش نویسنده در اجتماع: یک مقاله برای نوجوانان» (۱۳۵۸) را برای کودکان و نوجوانان نوشت و با یاری انتشارات رَز و انتشارات شباهنگ چاپ و منتشر کرد.

    در دو کتاب‌مقاله چرا می‌ترسیم؟ (۱۶ صفحه) و خرافات (۲۴ صفحه) که «در حوزهٔ روان‌شناسی جای دارند، نویسنده به مقوله ترس، به‌ویژه ترس در کودکان و چگونگی پیدایش خرافه‌ها و شکل‌گیری باور به آن‌ها پرداخته است و با آوردن نمونه‌هایی از پدیده‌ها و موجوداتی که انسان آن‌ها را ترسناک یا شوم می‌داند، مقوله ترس و خرافات را بررسی کرده است.»[7]

    فرخ صادقی در کتاب‌مقاله استعاره (۳۲ صفحه)، با زبانی ساده برای کودکان و نوجوانان دربارهٔ داستان خوب، و استعاره در قصه‌ها و افسنانه‌ها پرداخته است و چهار ویژگی استعاره را برمی‌شمارد و درباره آن‌ها توضیح داده و نتیجه‌گیری کرده است.

    کتاب‌مقاله «نقش نویسنده در اجتماع: یک مقاله برای نوجوانان» را انتشارات شباهنگ در زمستان سال ۱۳۵۸، در ۴۰ صفحه چاپ و منتشر کرد. صادقی در مقدمه آن با اشاره به نقش خواندن کتاب و جایگاه کتاب‌های خوب و بد، برای هر نوشته‌ای دو وظیفهٔ اصلی برمی‌شمارد: «آگاهی دادن و فکر منطقی ایجاد کردن.»[8] به باور او «خواندن همهٔ کتاب‌ها فایده‌ای ندارد. کتاب‌هایی خواندنی هستند که آگاهی خوانندگانشان را نسبت به وضع زندگی مردم بیشتر کرده و دلایل مربوط به اتفاقات اجتماعی را برای آنان روشن کنند.»[9] صادقی سپس به چگونگی انتخاب یک کتاب می‌پردازد و یکی از معیارهای مهم انتخاب کتاب را نقش نویسندهٔ کتاب و برداشت او از اجتماع می‌داند. صادقی درباره هدفش از نوشتن این کتاب‌مقاله می‌نویسد: «هدف من در نوشتن این مقاله بحث دربارهٔ ارزشیابی یک کتاب است. چون اگر ما بتوانیم وسیله‌ای برای ارزشیابی کتاب داشته باشیم، کتاب مناسب را به‌راحتی می‌توانیم انتخاب کنیم.»[10]

    [1] (تاریخ ادبیات کودکان ایران، ج ۸، ص ۴۵۲)

    [2] پشت جلد کتاب

    [3] همان، ص ۵ تا ۷

    [4] همان ص ۹ و ۱۰

    [5] کاکاسیاه و سبزه‌قبا، ص ۸

    [6] تاریخ ادبیات کودکان ایران، ج ۹، ص ۶۰۶

    [7] تاریخ ادبیات کودکان ایران، ج ۹، ص ۸۴۳

    [8] نقش نویسنده ...، ص ۷

    [9] همان. ص ۸

    [10] همان، ص ۱۱

    ادامه دارد ...

    بررسی آثار و جایگاه فرخ صادقی در ادبیات کودکان ایران، بخش نخست

    نویسنده
    مسعود میرعلایی
    Submitted by editor on