«من هنری فنچ هستم»، کتابی است در مورد پرندهای کوچک، به نام هنری، که با خانوادهاش در یک گروه بزرگ زندگی میکند. آنها هر روز را تکراری و بدون کار خاصی سپری میکنند. اما یک روز هنری متوجه چیزی میشود، او میتواند فکر کند!
1- گفتوگو کنید.
قبل از بلند خوانی کتاب، با پرسشهایی مانند زیر با کودکان گفتوگو کنید:
- تا بهحال فکر کردهاید؟ چهجور فکرهایی؟
- فکرها چهطور به سراغ ما میآیند؟
پس از بلندخوانی کتاب، با پرسشهایی مانند زیر با کودکان گفتوگو کنید:
- به نظر شما بقیهی فنچها چرا تا آن زمان متوجه فکر کردن نشده بودند؟
- شما هم تا بهحال مثل هنری صدای فکرهایتان را شنیدهاید؟
- چطور میشود خوب فکر کرد؟
- شما وقتی میخواهید فکر کنید چهکار میکنید؟
- فکر کردن چه کمکی به ما میکند؟
- برای اینکه بتوانیم فکرهایمان را عملی کنیم، چهکار باید کنیم؟
2- نقاشی کنید.
بعد از خواندن کتاب، با همان تکنیک اثر انگشت و مداد، از کودکان بخواهید هنری فنچ را آنطور که خودشان تصور میکنند بکشند.
میتوانید با این تکنیک جانوران دیگر را هم نقاشی کنید.
3- کاردستی بسازید.
با همراهی کودکان، محل زندگی هنری فنچ و خانوادهاش را با کمک مقوا و کاغذ رنگی بسازید.
4- نمایش اجرا کنید.
همراه کودکان ابزار صحنه و ماسک شخصیتهای داستان را بسازید و بعد نمایش آن را بازی کنید.
از کودکان بخواهید صحنه ورود هنری فنچ به شکم هیولا را اجرا کنند و آنطور که به نظرشان میرسد آن را تغییر دهند.
5- پژوهش کنید.
دربارهی فنچها، ویژگیهایشان، غذایشان و غیره پژوهش کنید. فنچهای اهلی که کنار انسان زندگی میکنند اجدادی داشتهاند که وحشی بودهاند و در طبیعت زندگی میکردهاند و انسان آنها را اهلی کرده است. دربارهی زندگی فنچها در طبیعت پژوهش کنید و با زندگی فنچهای اهلی مقایسه کنید.
میتوانید درباره تفاوت جانوران اهلی و جانوران وحشی (حیات وحش که در طبیعت زندگی میکنند) نیز پژوهش و با کودکان گفتوگو کنید. آیا جانوران از زندگی در کنار انسان راضی هستند؟ کدام جانوران میتوانند کنار انسان زندگی کنند و چرا؟