در افراد دچار «سندرم استکهلم و اختلال استرس پساآسیب»، نشانههایی مشترک است. تفاوت این دو اختلال، احساس تعلق خاطر، دلتنگی نسبت به گروگانگیر یا فرد آسیبرسان و حتی نگرانی نسبت به سرنوشت او در افراد دچار سندرم استکهلم است. در پویانمایی «دیو و دلبر»، هنگامی که بل از قلعهی دیو فرار میکند و دیو به دنبالش میرود، گرگها در جنگل به بل حمله میکنند، دیو از او دفاع میکند و زخمی میشود. در ادامهی داستان، بل برای دیو دلسوزی میکند و نگران حالش است. وقتی دشمنان دیو میخواهند به قلعهی او حمله کنند و او را از بین ببرند، بل به آنها میگوید که این دیو، خوشقلب است و نباید به او آسیب بزنند. این توجه و دغدغه نسبت به گروگانگیر، ویژگی مبتلایان به سندرم استکهلم است.
سندرم استکهلم
درمان سندرم استکهلم
برای سندرم استکهلم، درمان مشخصی تعریف نشده است. درمانی که برای این سندرم پیشنهاد شده، همان درمان اختصاصی برای افراد دچار PTSD است:
- درمان شناختی: این درمان به فرد کمک میکند تا متوجه تفکری (الگوی شناختی) بشود که او را هنوز در همان سانحه(مثل گروگانگیری) نگه داشته است، تفکری مانند باورهای منفی در مورد خود و احتمال بروز دوبارهی آن سانحه.
- درمان از راه رویارویی: این درمان شامل رویارویی مستقیم و کنترل شده با شرایط و خاطرات تلخ فرد است. در این درمان، فرد با هدایت درمانگر در همان شرایطی که از آن آسیب دیده، مانند مکان گروگانگیری، قرار میگیرد. اما این بار با وجود ترسهایی که دارد، میداند به او آسیبی نمیرسد. بنابراین ترس او از آن فضا کمتر میشود یا حتی از بین میرود و در ادامه، اثر آن حادثه، چه آسیبهای روانی و چه وابستگیهای عاطفی با فرد گروگانگیر، کم کم کمرنگ میشود.
- گروه درمانی: صحبت با افرادی که تجربهای مشابه داشتهاند، به فرد کمک میکند که در ابتدا بداند که او تنها کسی نیست که با این رخداد روبهرو شده، بهویژه دربارهی کودکان این موضوع خیلی مهم است. او با کسان دیگری که درمانگر او نیستند و در سطح او هستند و مشکلی مشابه دارند، ارتباط میگیرد و از تجربیات آنها در درمان خود استفاده میکند.
روان درمانگر به فرد مبتلا به سندرم استکهلم کمک میکند مهارتهای کنترل استرس را به دست آورد تا بهتر شرایط استرسآور را مدیریت کند و با آن در ادامهی زندگی کنار بیاید.
تاثیر رواندرمانگر به فرد مبتلا به سندرم استکهلم
- درمان دارویی: برای درمان PTSD و سندرم استکهلم معمولا از داروهای زیر استفاده میشود:
- داروهای ضد افسردگی: این داروها به کاهش نشانههای افسردگی و اضطراب کمک میکند. همچنین در بهبود اختلال خواب و تمرکز موثر هستند. در این اختلالها از داروهای بازدارندهی جذب دوباره سروتونین(SSRI) استفاده میشود:
- سرتالین
- پاروکستین
- داروهای ضد اضطراب: این داروها استرس فرد را کاهش میدهند و به او در زمان حملههای روانی ناشی از یادآوری حادثهی تلخ گروگانگیری آرامش میدهد. از آنجا که این داروها برای فرد اعتیادآور هستند، بهتر است کوتاه مدت مصرف شوند. داروی ضد اضطرابی که به این افراد داده میشود، بنزودیازپینها مانند دیازپام، لورازپام، اگزاسپام و. . . هستند.
- پرازوسین: تحقیقات نشان داده است که داروی پرازوسین، در کاهش کابوسهای فرد مبتلا به PTSD و سندرم استکهلم نقش دارد.
داروی پرازوسین
پیشگیری از سندرم استکهلم
پیشگیری از سندرم استکهلم، بیشتر مربوط به سطوح اجتماعی و امنیتی جوامع است، به این معنی که در درجهی نخست باید از وقوع حوادثی مانند آدم ربایی و گروگانگیری پیشگیری شود. در صورت بروز چنین رخدادهایی نیز قوانین موثری در جهت تنبیه عوامل آنها وضع شود. اما پیشگیری از سندرم استکهلم در سطح فردی، بسیار دشوار است. چرا که ساز و کار روانشناختی در این اختلال، هنوز مشخص نیست. برخی روانشناسان بر این عقیدهاند که این سندرم، نوعی واپس روی (بازگشت به الگوی فکری و رفتاری دوران کودکی) است. واپس روی، یعنی فرد برای فرار از شرایط دشوار اکنون خود و برای حفظ بقایش، الگوهای رفتاری کودکانه را مانند وابستگی شدید، که ویژهی کودکی است، یا خوردن ناخنها و گریههای شدید از خود نشان میدهد. در سندرم استکهلم، فرد قربانی، در هر سنی که باشد، ممکن است همان وابستگی را که کودک نوپا به والدین برای بقا دارد، به فرد گروگانگیر نشان دهد و به او وابسته شود.
برخی دیگر از روانشناسان، عامل سندرم استکهلم را «فلج عاطفی» میدانند. فلج عاطفی به معنای خشک شدن فرد از ترس و از دست دادن کامل اراده است. این افراد به دلیل رویارویی ناگهانی با یک ترس بزرگ، شوکه میشوند و قدرت تصمیمگیری خود را از دست میدهند. بنابراین از تمام خواستههای گروگانگیر، اطاعت میکند. احساس وابستگی عاطفی به گروگانگیر در این افراد زمانی ایجاد میشود که به اسارت خود فکر میکنند و از کارهایی که کردهاند شرمگین میشوند و به اصطلاح دچار عذاب وجدان میشوند. در این زمان، مکانیسمهای دفاعی ذهن برای تبرئهی فرد از آنچه انجام داده، فعال میشوند. این افراد ناخودآگاه میپذیرند که کارهایی که انجام دادهاند در جهت کمک به فردی بوده که به آنها برای انجام ان کارها احتیاج داشته است و گناهی متوجه او و فرد گروگانگیر نیست. ذهن او کم کم از گروگانگیر، انسانی قربانی میسازد که در آن لحظه به کمک نیاز داشته و کارهایی که فرد اسیر به اجبار انجام داده، نه از ترس، بلکه از روی شفقت و مهربانی نسبت به آن فرد بوده است. با این مکانیسمهای دفاعی، فرد اسیر شده تلاش میکند تا واکنشهایش را در ذهن خود درست نشان دهد. تداوم این افکار باعث وابستگی روحی و عاطفی قربانی به گروگانگیر میشود. به این مکانیسم دفاعی، در اصطلاح مکانیسم دفاعی «تحریف یا Distortion» میگویند.
در برخی از موارد، اسیر یه صورت خودآگاه با گروگانگیر، که خود یک قربانی است، همزادپنداری میکند. در این نوع از سندرم استکهلم، فرد اسیر که شخصیت بالغ والد دارد، سعی در نجات گروگانگیر از مخمصهای دارد که در آن قرار گرفته است. در داستان دیو و دلبر، داستان به سمتی میرود که این رابطهی عاطفی شکل میگیرد. یعنی رابطهای که با ترس و دلهره شروع میشود، کم کم به سمت رابطهای عاشقانه پیش میرود. این نوع از سندرم استکهلم، نوع خوشخیم آن است.
سندرم استکهلم
جمعبندی
مثال مشهور سندرم استکهلم، ربوده شدن «پتی هرست» دختر یک میلیونر است. در سال ۱۹۷۴ آدمربایان او را اسیر کردند اما پتی با ارسال یک نوار صوتی اعلام کرد به آدم ربایان پیوسته است. او با آدم ربایان همدلی و همراهی عمیق پیدا کرده بود و حتی بعدها در سرقت از یک بانک با آنها همکاری کرد که در نتیجه، به دلیل اثبات این اختلال در او، تنها به 2 سال حبس محکوم شد. در این سندرم هیچ قصد قبلی نه در زندانی و نه در زندانبان برای ایجاد رابطه دوستانه وجود ندارد. از دید روانشناسی، ذهن انسان مسئول فراهم کردن مکانیسم دفاعی برای افراد است و به آنها کمک میکند از خطر دوری کنند. در وضعیت گروگان و گروگانگیر، ذهن سالم به دنبال بقاست و در این حالت سندرم استکهلم شکل میگیرد. بعضی از متخصصان میگویند زندانی در این حالت به دوران نوزادی خود بازمیگردد که برای غذا گریه میکند و در وضعیت وابستگی است. در مقابل، زندانبان در نقش مادری قرار میگیرد که کودکش را از تهدید محافظت میکند. قربانی سپس برای بقا تلاش میکند. در این حالت انگیزهی زندگی برای قربانی مهمتر از متنفر بودن از فردی است که او را در وضعیتی دشوار قرار داده است.
سندرم استکهلم شباهت زیادی با فرایند شستوشوی مغزی دارد. هر دوی اینها تحت تأثیر روابط ناشی از قدرت هستند. در این حالت گروگانگیر مدام توهم توطئه دارد و فکر میکند پلیس یا زندانی نقشهای دارند. برای همین گروگانگیر سعی میکند با دروغهایی مانند اینکه خانوادهاش او را دوست ندارند و نمیخواهند مبلغ لازم را پرداخت کنند یا حتی پلیس دست از تلاش برای یافتن او دست برداشته است ذهن زندانی را به خود جذب کند.
سندرم استکهلم، یک ییماری فراگیر و شایع نیست. ولی در صورت بروز، میتواند برای فرد، بهویژه کودکان، خطرهای زیادی را ایجاد کند. مشاهده شده که برخی کودکان بعد از اینکه ربوده شدهاند، تا سالها نتوانستهاند خاطرات گروگانگیران خود را فراموش کنند و برخی از آنها به دلیل اطاعت فراوان از آنها، برای حفظ بقای خود، پس از آن اتفاق، روحیهای مطیع پیدا کردهاند. ولی از آنجا که این مطیع و تسلیم بودن همراه با ترس و تنفر بوده است، هرگاه کسی کاری از آنها بخواهد، آن کار را بدون چون و چرا انجام میدهند ولی از فرد دستوردهنده در ذهن خود احساس ترس و نفرت میکنند، حتی اگر آن فرد پدر، مادر و یا آموزگار باشد. از سویی اگر کودک، شخصیت والد بالغ داشته باشد، برای فرد دستوردهنده احساس دلسوزی و عشق بی اندازه میکند. بنابراین افرادی که چنین تجربههایی داشتهاند در بزرگسالی و هنگام وارد شدن به روابط عاطفی، بسیار برای طرف مقابل از خودگذشتگی نشان میدهند تا جایی که به یک قربانی تبدیل میشوند. در یک جمله باید گفت که فردی که دچار سندرم استکهلم است، در ادامهی زندگی تعادل خود را در روابط با دیگران، بهویژه کسانی که به او امر و نهی میکند، از دست میدهد. یا نسبت به آنها احساس تنفر بیش از حد دارد و یا عشق و دغدغهی بیش از حد.
داستانها، نمود روابط انسانی هستند. از این میان روابط ویژهای مانند رابطهی گروگانگیر و اسیر، به دلیل تعلیق و روند غیرقابل پیشبینی که دارد، برای نویسندگان جذابیت زیادی دارد. خواننده نیز از اینگونه روابط عمیق و ویژهی بین انسانها استقبال میکند. داستان دیو و دلبر، داستانی زیباست که مایهی آن، کثرتگرایی و عدم قطعیت است. کثرتگرایی یا پلورالیسم، نظریهای است که به کثرت عناصر و عوامل در جوامع و مشروعیت منافع همهی آنها باور دارد. پلورالیسم به مکتبی گفته میشود که «حقیقت»، «نجات» و «رستگاری» را منحصر در یک تفکر، دین، فرهنگ و… نمیداند، بلکه همهی این مؤلفهها را مشترک بین همه مکتبها میداند. بنابراین از نظر پلورالیسم، هیچ فرهنگ، اندیشه و دینی بر سایر فرهنگها، اندیشهها و ادیان، برتری ندارد و پیروان هر آیینی از نجات، حقیقت و رستگاری برخوردارند. داستان دیو و دلبر نیز در واقع تمثیلی است برای این باور. در ابتدای داستان، دیو یک موجود زشت است که علاوه بر زشتی ظاهری، خباثت درونی و بدذاتی هم دارد. ما در همان ابتدا به منفی بودن این شخصیت باور داریم. به طوری که تا میانههای داستان فقط به فکر نجات بل از دست این موجود ترسناک و بدجنس هستیم. اما در ادامه، کم کم باورهای ما تغییر میکند. ما درمییابیم که قضاوتمان دربارهی دیو اشتباه بوده است و آنچه که ما به آن فکر میکنیم و یا حتی اعتقادی راسخ داریم، بسیار شکننده است. در پایان داستان ما به همان اندازه که به خوبی بل ایمان داریم، به خوبی و نجابت دیو نیز معتقد میشویم. در واقع نویسنده به زیبایی توانسته است سندرم استکهلم را روبنایی برای انتقال یکی از مهمترین مفاهیم فلسفی و اعتقادی بعد از رنسانس یعنی «پلورالیسم» قرار دهد. همسویی بل(به عنوان نمایندهی خیر) با دیو(نمایندهی شر) و رقصشان در آخر فیلم، نشاندهندهی یکی بودن این مفاهیم در اصل خودشان است. گاه آدمی فرشته است و گاه دیو، و گاهی زمانی که خود را فرشته میپندارد در درون خود دیوی است سرکش ولی پنهان و زمانی که آدمی در نگاه خود و دیگران دیو مینماید، شاید در اوج فرشتهخویی باشد. بنابراین سندرم استکهلم و همراهی اسیر با گروگانگیر خود، انتخاب خوبی برای بیان این عقیدهی فلسفی نوین بوده است.
فیلم دیو و دلبر
بخش اول «بازنمایی سندرم استکهلم در داستان و پویانمایی دیو و دلبر» را بخوانید:
تعدادی از منابع
- Psychometric Properties of the Stockholm Syndrome Scale; a Study of the Women Referred to the Legal Medicine Organization
نویسنده: S. Tamaddoni(اس. تمدنی)، استاد روانشناسی خانوادهی دانشگاه آزاد قوچان ایران، و همکاران. سال انتشار: 2020
- The Stockholm Syndrome: the view of the capital by the “Places Left Behind”
نویسنده: Jonna Rickardsson(جونا ریکاردسون)، استاد مرکز اقتصاد دانشگاه جانکوپینگ سوئد، و همکاران. سال انتشار: 2021
- Does Stockholm Syndrome Exist in Lebanon? Results of a Cross-Sectional Study Considering the Factors Associated with Violence Against Women in a Lebanese Representative Sample
نویسنده: Clara Rahme(کلارا راهم)، استاد روانشانسی دانشگاه مرکزی لبنان، و همکاران. سال انتشار: 2020
- Stockholm syndrome -A self-delusive survival strategy
نویسنده: Minu. S. Nair(مینو. اس. نایر)، دانشیار مرکز مراقبتهای بهداشتی اعصاب و روان دانشگاه بوپال ایالت مادیا پرادش هند، و همکاران. سال انتشار: 2015