برنامه "مادربزرگان قصه گو" یکی از برندگان جایزه ترویج کتابخوانی آساهی در سال ۲۰۱۲ است. این برنامه در کشور آرژانتین اجرا میشود.
جایزه آساهی، هر دو سال یکبار از سوی دفتر بین المللی کتاب برای نسل جوان، به دو نهاد یا برنامه ترویج کتابخوانی موفق در جهان اهدا میشود. نوشتهای که میخوانید، معرفی برنامه مادربزرگان قصه گو در مجله معتبر بوک برد (Book bird) است:
رویای نویسنده: یاری رساندن به کودکان برای زندگی بهتر
ممپو جاردینلی نویسنده، روزنامه نگار، و استاد دانشگاه اهل آرژانتین در سفری که در دههٔ ۱۹۹۰ به آلمان داشت، از افراد بازنشسته و میانسالی باخبر شد که به بیمارستانها میرفتند و برای بیماران بدحال قصه میگفتند و شعر میخواندند.
این گروه برای بیماران کتاب میخواندند تا از راه قصهها آنها را در دوران پایانی زندگیشان آرام کنند. رفتارهایی که شاهدش بود، روی او تأثیرگذاشت و این باور را در جاردینلی تقویت کرد که قصهها و قصه گویی به مردم در مراحل زندگیشان کمک میکند. از این رو، در سال ۱۹۹۹ بنیاد جیاردینلی را تشکیل داد و برنامهٔ مادربزرگان قصه گو را به راه انداخت.
او با این هدف موسسهاش را به راه انداخت که با تهیه غذا و پوشاک برای کودکان زندگی بهتری فراهم کند. اما کاملاً معتقد بود روش دیگری برای دستیابی به این هدف وجود دارد و آن خواندن و کتابخوانی است. او آن را «غذای روح» مینامید.
او میخواست فرصتی برای کودکان فراهم بیاورد تا از حق خواندن بهره مند شوند. در فکر برنامهای بود که سبب ترویج سنت خواندن در میان کودکان خردسال شود؛ این سنت خواندن «ارزش فرهنگی بالایی» دارد و این فرصت را به سالخوردگان میدهد تا نقش خود را در جامعه احیا کنند و عادت خواندن را در میان کودکان نهادینه کنند (برنامه مادربزرگان قصه گو).
با عملی کردن این ایدهها رویایش برای ایجاد سازمانی برای ترویج خواندن به حقیقت پیوست. برنامه مادربزرگان قصه گو در سال ۲۰۰۱ کار خود را آغاز کرد. این برنامه امروزه مورد استقبال ملی و بین المللی قرار گرفته است.
جاردینلی علاقه خاصی برای ایجاد انگیزه و علاقه به مطالعه در کودکان کشور داشت. او برنامه را در استان خودش چاکو شروع کرد، که طبق اعداد و ارقام رسمی و دولتی بالاترین سطح فقر را در کشور داشته و سومین استان فقیر در آرژانتین به شمار میرود. بیش از شصت درصد جمعیت این استان و نزدیک به ۷۵ درصد کودکان زیر ۱۴ سال آن در زیر خط فقر زندگی میکنند.
بسیاری از این کودکان نه تخت دارند نه میز و نه کتاب و یا مادربزرگانی که شبها کنارشان بنشیند و برایشان قصه بخواند. نخستین گروه مادربزرگان قصه گو در شهر رسیستنسیا تشکیل شد، شهری با جمعیتی در حدود چهارصد هزار نفر در استان چاکو. این برنامه اساساً برای مدارس ابتدایی در نظر گرفته شده بود، اما شهرت و تقاضا برای اجرای برنامه به دبیرستانها، مراکز آموزشی بزرگسالان، بیمارستانها، یتیم خانهها، کتاب خانهها، اتاق نهارخوری برای جوانان، مراکز پرستاری و مراقبت برای سالمندان و زندانها هم گسترش یافت. امروزه گروه مادران قصه گوی رسیستنسیا یکی از بزرگترین برنامههای سواد آموزی در کشور است.
مادربزرگان قصه گو: لحظههای زیبایی
مفهوم اصلی برنامهٔ مادربزرگان قصه گو ایجاد کردن مجدد لحظهٔ زیبایی و صمیمیتی است که میان مادربزرگها و پدربزرگها و نوههایشان هنگام کتابخوانی روی میدهد. (Abuelas Cuentacuentos). پورتا لوپز، یکی از دست اندرکاران این برنامه میگوید: «این فرمول محرمانهٔ ماست: محبت، به اضافهٔ ادبیات با کیفیت، مساوی است با کودکانی که کتاب میخوانند. این برنامه به همان اندازه که ساده است به همان اندازه مؤثر هم هست."
مادربزرگان به صورت دیدارهای هفتگی به مدرسه یا موسسه میروند، و هربار یک داستان برای مخاطبان جوانشان میخوانند. اما مادربزرگها در طول دیدارشان بیشتر روی اهمیت یادگیری شادمانه از راه تجربهٔ مشترک تأکید میکنند تا یادگیری از راه «کار» کردن.
قصه گویی و کتابخوانی سبب میشود تا کودکان با ادبیات با کیفیت آشنا شوند و بتوانند از مفهوم ناب ادبیات لذت ببرند. مادربزرگان قصه گو، فعالیتهای مرتبط با هر کتاب را با به کار گیری شیوههای جذاب و سرگرم کننده و همراه با عشق و محبت به کودکان اجرا میکنند و به این ترتیب موفق میشوند تا کودکان را به کتاب خواندن علاقه مند کنند.
مادربزرگان قصه گوی به جای آن که روی کتابهای تجاری تمرکز کنند، قصههای کلاسیک مانند اسطورهها، افسانهها و شعرهای نویسندگان آرژانتینی و دیگر کشورها را انتخاب میکنند. اگر بعد از کتابخوانی زمانی باقی بماند، داوطلبان جلسه را با شعر یا سخن برگزیده به پایان میرسانند و یا از کتابهایی که کودکان انتخاب کردهاند میخوانند.
«کودکان میتوانند صدای شخصیتها را بشنوند»
مادربزرگان پیش از آغاز کار داوطلبانهٔ خود، در انتخاب کتابهای خواندنی، بکارگیری صدا، و حرکت سرودست خود برای کامل کردن کتابخوانی از سوی متخصصان ادبیات کودک آموزش میبینند. برای نمونه، مامان بزرگ ماریتا تعریف میکند که چگونه یاد گرفت از تمام حسهایش استفاده کند تا به کودکان کمک کند در تجربههای کتابخوانی مشترک با قصه درگیر شوند:
"وقتی زنگ میخورد، به کلاسها میروم و برای دانش آموزان کتاب میخوانم. روبروی آنها نمیایستم و با صدای بلند کتاب نمیخوانم. با تمام حسم، با عشق و علاقه، با تمام وجود میخوانم و تمام نیرویم را میگذارم تا بچهها صدای شخصیتهای داستانها، افسانهها و شعرها را بشنوند. وقتی قصه را تمام میکنم، دربارهٔ آن بحث میکنیم. "
وقتی مادربزرگ ماریتا با نیرو و احساس خود تجربههای خواندنی غنی با کودکان را به اشتراک میگذارد، آنها را با شخصیتهای داستانی آشنا میکند که ممکن است کودکان هرگز آنها را نبینند. وقتی بعد از قصه خوانی دربارهٔ آن بحث میکند این فرصت را به آنها میدهد تا با هم و از هم بیاموزند و دنیاهای شخصیتهای داستان را درک کنند و آنها را به زندگی روزمرهشان پیوند بزنند.
«نمیتوانم آن را در قالب واژه بیان کنم»
کودکان مشتاقانه منتظر آمدن «مادربزرگانشان» هستند. برای نمونه، مادربزرگ فرانسیسکا از تجربهٔ خود هنگام بازدید از مدارس مینویسد. او واکنشهای شادمانهٔ کودکان را توصیف میکند: «شادی و اشتیاق آنها هنگام آمدن من وصف نشدنی است و نمیتوانم آن را در قالب واژه بیان کنم؛ بسیار پراحساس بود.» در نمونهای دیگر، مادربزرگ قصه گوی دیگری از شهر بوینس آیرس میگفت:
«اگر یک روز تعطیل باشد و من به آنها سرنزنم، دلشان برایم تنگ میشود. وقتی سر و کلهٔ من پیدا میشود، فریاد میزنند «مامان بزرگ، مامان بزرگ!» و دربارهٔ کارهایی که انجام دادهاند حرف میزنند، کتابهای کوچکشان را برایم میآورند و از من میخواهند اگر میتوانم بیشتر پیش آنها بمانم.»
در واقع، وقتی مادربزرگان از مدارس بازدید میکنند، کودکان به آنها نقاشیها و یادداشتهای بسیار میدهند.
«مثل یک جشن تولد میماند، اما با کتاب!»
معلمان و مدیران موسسههای شرکت کننده در این برنامه نظر دادند که کودکان پس از بازدید مادربزرگان برای کتابخوانی بیشتر اشتیاق دارند. آنها در وب سایت برای تشکر و قدردانی نوشتهاند که کودکان بی صبرانه منتظر آمدن مادربزرگ قصه گویشان هستند. آنها اشاره کردهاند این دیدارها هم موجب اشتیاق برای کتابخوانی و هم داستان نویسی در میان کودکان شده است و این که این برنامه کودکان را تشویق کرده تا قدرت تخیلشان را تقویت کنند.
مدیری نیز این مسئله را عنوان کرده که اشتیاق کتابخوانی فراتر از دیوارهای مدرسه رفته است. او میگوید: «بسیاری از کودکان که در این برنامه شرکت میکنند، کسی در خانواده برایشان کتاب نمیخواند. اما حالا از اعضای خانواده میخواهند که در خانه برایشان کتاب بخوانند." مادربزرگ بیتریز یکی از زنان شرکت کننده در این برنامه میگوید شادی کودکان با کتابهایی که برایشان میآورم بیشتر میشود:
"این کودکان در خانه کتاب ندارند. با لمس کردن کتابهای واقعاً خوشحال میشوند، فوق العاده است. متوجه میشوی پیش از این هیچ ارتباطی با کتاب نداشتهاند. در حقیقت، یک روز یکی از بچهها پس از پایان جلسهکتابخوانی به من گفت: «مثل یک جشن تولد بود، اما با کتاب.»
"این کار کشف دوبارهٔ کودک درونم است.»
مادربزرگها از این که بخشی از این برنامهٔ سواد آموزی هستند، بسیار خرسندند. مادربزرگ ماریتا میگوید: "این رابطه باعث تقویت عزت نفس مادربزرگان میشود، زیرا گاهی اوقات بزرگسالان مسنتر موفق نمیشوند در مکانهایی خارج از محیط خانواده وقت بگذارند. یک چنین تأیید اجتماعی بسیار مهم است. همین به من کمک کرد ... دختر (کودک) درون خود را دوباره کشف کنم."
مادربزرگان از این که به عنوان کتابخوان، عشق و علاقه، استعدادها و وقتشان را در اختیار کودکان میگذارند خوشحال هستند. در واقع، «شادی بخش» و «ارزشمند» و «رضایت بخش» فقط کمی از بسیاری از صفات مثبتی است که زنان شرکت کننده در این برنامه هنگام توصیف کار داوطلبانهٔ خود با کودکان و کتابخوانی بیان میکنند.
انگیزه مشترک همهٔ این مادربزرگان عشق به خواندن است. آنها اساساً زنان بین ۵۰ تا ۷۰ سال هستند، عضو جامعه ایی هستند که به آن خدمت میکنند و پیشینههای اجتماعی و تاریخی دارند. موسسهٔ جاردینلی عنوان میکند که مادربزرگان داوطلب، زنان تحصیل کردهای هستند که به دلیل مسن بودنشان از بازار کار کنار گذاشته میشوند (برنامه مادربزرگان قصه گو). مادربزرگ فدریکا میگوید که این برنامه به عنوان یک زن بازنشسته روی او تأثیر مثبتی گذاشته است: "این برنامه نقش زنان مسنتری را که بازنشسته شدهاند پررنگ میکند و آنها با این کار داوطلبانه که با کودکان دارند انگیزهٔ جدیدی پیدا میکنند. بعضی از مادربزرگان بیش از ۸۰ سال دارند و با اشتیاق در این برنامه شرکت میکنند. کسی ما را مجبور نمیکند."
یک مادربزرگ دیگر میگوید: «این یک رابطه دو طرفهٔ عاشقانه است: بچهها عاشق ما هستند، ما را در آغوش میکشند؛ مدرسه با محبت از ما استقبال میکند، و میبینیم که بچهها بیشتر و بیشتر به خواندن علاقه مند میشوند.»
«مثل یک بیماری مسری است، اما سودمند، و سلامت بخش»
پورتا لوپز میگوید: «قصههایی که نسل به نسل گفته میشوند موجب تقویت هویت جامعه و خاطرهٔ جمعی میشوند. در هر مکانی که مادربزرگان از آن جا بازدید میکنند، تقاضا برای کتاب و کتابخوانی افزایش یافته است و تغییر سطح آگاهی و نگرشها بیشتر شده است."
موسسه اجرا کننده برنامه مادربزرگان قصه گو، در سال ۲۰۰۱ کار خود را با ۶ مادربزرگ داوطلب آغاز کرد. تا سال ۲۰۰۵، تعداد داوطلبان به ۱۲۶ نفر رسید، و از آن زمان موسسه به طور مستمر به فعالیت خود ادامه داده و رشد کرده است. امروزه، در شهر رسیستنسیا هر هفته فقط ۵۸ داوطلب برای شانزده هزار کودک در بیش از ۶۰ مدرسه یا مرکز کتاب میخوانند. این برنامه در سراسر چاکو و استانهای مجاور آن در ۶۰ شهر آرژانتین اجرا میشود.
با موفقیت این برنامه، رشد بیشتری در زمینه ترویج کتابخوانی در کشور صورت گرفته است. وزارت آموزش و پرورش آرژانتین خواستار برنامه ایی برای تکمیل برنامهٔ ملی خواندن شده، برنامهای که میلیونها متن ادبی با کیفیت عالی را در دستان خوانندگان قرار میدهد. وزارت آموزش و پرورش به تقلید از برنامهٔ جاردینلی و با پیشنهادهای او در سال ۲۰۰۶ برنامهای اجرا کرد و آن را «مادربزرگان و پدربزرگان قصه گو» نامید. این برنامه متوجه زنان و مردان بازنشسته است که اکنون ۷۰۰ داوطلب را شامل میشود. این افراد به شکل هفتگی برای دویصت هزار کودک در ۶۲ شهر در ۱۹ استان در سراسر کشور کتاب میخوانند. برنامه مادربزرگان و پدربزرگان قصه گو اکنون طرح مهم ترویج کتابخوانی در وزارت آموزش و پرورش آرژانتین است.
افزون بر آن، مفهوم مادربزرگان قصه گو فراسوی مرزهای آرژانتین به کشورهای آمریکای جنوبی مثل برزیل، کلمبیا، پرو، ونزوئلا، شیلی و کشورهای دورتری مثل مکزیک، انگستان رفته است. در این کشورها مفهوم مادربزرگان قصه گوی کودکان در حال گسترش است. ممپو جاردینلی، بنیان گذار این موسسه میگوید: «خیلی خوشحالم که این برنامه در حال گسترش است. این مثل یک بیماری مسری اما سلامت بخش و سودمند است، در واقع همین طور هم هست.»