محسن هجری، نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک گفت: درست بودن هر مطلبی این مجوز را صادر نمیکند که آن را برای هر مخاطبی بیان کنیم. اگر متن دینی سندیت هم داشته باشد و حقایقی را مانند قربانی شدن حضرت اسماعیل (ع) بوسیله حضرت ابراهیم(ع) یا داستان کشتن یک کودک توسط حضرت خضر(ع) را یدک بکشد ، غالبا توان فهم آن باز هم برای کودکان مشکل است.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) محسن هجری گفت: بررسی نسبت مخاطب کنونی با درونمایههای دینی با یک پرسش محوری و چند فرضیه شروع میشود، پرسش محوری من بر این مبناست که آیا همه مضامین دینی برای کودکان و نوجوانان قابل طرح است؟ در واقع میخواهم بگویم که طرح تمام مضامین دینی برای مخاطبان کودک و نوجوان امکانپذیر نیست.
وی افزود: فرض اول این است که مخاطب کودک و نوجوان یک سری محدودیتها دارد، این محدودیت مربوط میشود به محدودیت در دایره مفهومی و محدودیت در تجربهها اعم از فردی و اجتماعی که به نوعی محدودیت مخاطب کودک را برای ما تعریف میکند. باید توجه داشت ما در حوزه کودک و نوجوان با مخاطبی روبرو هستیم که غالبا این گونه محدودیتها را با خود به همراه دارد.
این نویسنده و پژوهشگر ادامه داد: فرض دوم این است که ما کودک را به عنوان یک واقعیت سیال در حال تغییر میبینیم، در این فرض، کودک یک مفهوم انضمامی است و در واقع کودک دیروز با کودک امروز متفاوت است.
هجری گفت: براساس فرض اول میپذیریم ادبیات کودک و نوجوان، ادبیاتی مخاطبمحور است و ادبیاتی است که برای هر مخاطبی نیست، بنابراین نویسنده از همان ابتدا مقید است به ویژگیهای مخاطبش. ادبیات مخاطبمحور ما را به خودی خود به ویژگیهای مخاطب خاص محدود میکند و به نوعی دست نویسنده و پدید آورنده را میبندد لذا هر مضمونی را نمیتوان برای مخاطب کودک و نوجوان مطرح کرد.
وی افزود: از طرفی بنابر فرض دوم، کودکی که در دوران مدرنیته رشد می کند با کودکی که در دوران سنتی زیست داشته، ظاهرا فقط یک اشتراک لفظی دارند اما باید گفت که این تفاوت ریشه دارتر از این است. وقتی میگوییم مخاطب، منظور مخاطبی است که در فضای مدرنیته زندگی میکند. در واقع نمیتوان کودک دهه ۹۰ را با کودک دهه ۷۰ یکی دانست. همین طور کودکان در دهههای دیگر. بهرغم اینکه همه آنها در فضاهای مدرنیته نفس کشیدهاند اما میزان رشد تکنولوژی در هر کدام از فضاها متفاوت بوده،در نتیجه ویژگیها، سلایق و علایق کودکان در دهههای مختلف هم تغییر کرده است.
هجری ادامه داد: چند نظریه متفاوت درباره مخاطب داریم که اندیشمندان مختلفی آنها را بیان کردهاند، از جمله این نظریهها میتوان به نظریه افلاطون اشاره کرد که میگوید کودک موجودی است شبیه موم که بسیار شکلپذیر است و به راحتی میتواند توسط دولت، جامعه و خانواده شکل بگیرد.
وی افزود: نیل پستمن در کتاب «کودک و تلویزیون» میگوید: «تلویزیون باعث زوال دوران کودکی شده و به سرعت کودکان را به بزرگسال تبدیل میکند زیرا کودک با دیدن تلویزیون، مفاهیمی میآموزد که مربوط به سنش نیست.» مرتضی مطهری نیز در دهه ۴۰ در یکی از آثارش میگوید: «به مخاطب دوران مدرنیته احترام بگذارید زیرا او توانسته به اطلاع و دانشی دست یابد که برای نسلهای گذشته قابل دستیابی نبوده است. مخاطب امروز این ویژگی را دارد که با اتکا بر دانستههایی که به دست آورده، بزرگترها را به چالش بکشاند و مانند کودک نسل سنتی، حاضر به پذیرش بی قید و شرط آموزههای بزرگترها نیست.»
هجری گفت: بنابر فرض سوم، درست بودن هر نکتهای این مجوز را صادر نمیکند که ما بتوانیم آن را برای هر مخاطبی بیان کنیم زیرا فهم بعضی از موضوعات نیاز به داشتن یکسری اطلاعات و پیش زمینهها و فهم لایههای معنایی آن موضوع دارد. بازخورد داستانها، مخصوصا داستانهای دینی که توانایی فهم آن برای کودکان و نوجوانان مشکل است، دست نویسنده را میبندد. باید توجه داشته باشیم اگر متن دینی سندیت هم داشته باشد و حقایقی را مانند قربانی شدن حضرت اسماعیل(ع) بوسیله حضرت ابراهیم(ع) یا داستان کشتن یک کودک توسط حضرت خضر(ع) را یدک بکشد ، غالبا توان فهم آن باز هم برای کودکان مشکل است، درنتیجه برخلاف انتظار ما که میخواهیم با گفتن داستانهای دینی بچه را هدایت و راهنمایی کنیم او دلزده میشود.