من موش بودم

زمان انتشار: 1387/12/10 - 15:19
عنوان لاتین
I was a Rat!

فیلیپ پولمن نویسنده‌ای است که توانسته مرزهای ادبیات کودک و نوجوان و حتی ادبیات بزرگسال را در هم بیامیزد. او از آن دسته نویسندگانی است که جهان‌بینی‌اش نه‌تنها در داستان‌های بلند و پیچیده‌ای چون سه‌گانه «نیروی اهریمنی‌اش» بلکه در آثار به ظاهر ساده‌تری همچون «من موش بودم» نیز ریشه‌های مشترکی دارد؛ نقد قدرت، اهمیت هویت فردی، آسیب‌پذیری کودکی در برابر سیاست و رسانه، و زیبایی مقاومت اخلاقی در برابر قالب‌هایی که جامعه تحمیل می‌کند. پولمن شخصیتی است که هم به سنت ادبیات کلاسیک احترام می‌گذارد و هم جسارت بازآفرینی آن را دارد؛ و درست به همین دلیل، «من موش بودم» تنها یک بازگویی مدرن از افسانه‌ها نیست، بلکه متنی است که هم به کودک و هم به خواننده‌ی بزرگسال چیزهایی تازه درباره‌ی خود و جهانش می‌آموزد.
رمان «من یک موش بودم!» در سال ۱۹۹۹ منتشر شد و از همان ابتدا توانست به دلیل ترکیب بدیع طنز، فانتزی، نقد اجتماعی و زبانی روان و سرشار از جزئیات تصویری، در میان آثار شاخص ادبیات کودک قرار گیرد. هرچند در نگاه نخست این اثر ادامه‌ای آزاد بر افسانه‌ی سیندرلا است، اما پولمن آن را تنها یک نقطه‌ی آغاز قرار داده و از دل آن داستانی تازه، انسانی‌تر، تاریک‌تر و لطیف‌تر ساخته است.
داستان با ورود پسربچه‌ای عجیب به زندگی یک زوج سالخورده آغاز می‌شود. پسر با چهره‌ای آشفته، لباس‌هایی پاره و رفتاری که میان انسان و حیوان نوسان دارد، خود را در برابر آن‌ها معرفی می‌کند و با صداقتی حیرت‌آور می‌گوید: «من یک موش بودم!». این جمله، که شوکه‌کننده و طنزآمیز است، در حقیقت چکیده‌ی تمام داستان است؛ زیرا ارزش رمان، پرسش‌هایی است که در پس همین ادعا پنهان شده؛ کودکی که از گذشته‌اش چیزی نمی‌داند، در جستجوی هویت خود باید به چه کسی اعتماد کند؟ جامعه با موجودی که «متفاوت» است چه می‌کند؟ مرز میان انسان و حیوان چیست؟ و مهم‌تر از همه، چه کسی حق دارد برای دیگری تصمیم بگیرد که چه کسی باید باشد؟


خرید کتاب‌‌های فیلیپ پولمن


پولمن در همان چند صفحه‌ی نخست موفق می‌شود این مزرها را در هم بیامیزد؛ رابطه‌ی میان حقیقت و روایت، میان واقعیت و آنچه رسانه‌ها می‌سازند، میان کودکی که حقیقت ساده‌اش را می‌گوید و بزرگسالانی که صدایش را نمی‌شنوند.
زوج سالخورده، نمایندگان سادگی، پاکی و فطرت انسانی‌اند. آنان پیش از آنکه بدانند پسر چه کسی است، با مهربانی ذاتی‌شان او را پناه می‌دهند. پولمن همچون بسیاری از آثارش، نخستین تصویر را بر تقابل دو جهان بنا می‌کند؛ جهانی که به صداقت، مراقبت و اخلاق باور دارد، و جهانی که نظم، شهرت، قضاوت و رسانه را می‌پرستد.
در این کتاب، تقابل این دو جهان در قالب فرم‌هایی ساده و قابل فهم برای کودک بیان شده، اما لایه‌های زیرین داستان، خواننده‌ی بزرگسال را مخاطب قرار می‌دهد. برای نمونه، وقتی پسر تلاش می‌کند با دقت توضیح دهد که پیش‌تر در قصر بوده، لباس‌های خوبی پوشیده و کنار دختری جوان حضور داشته، بزرگسالان این حرف‌ها را «هذیان»، «خیالبافی» یا «ناشی از ضربه‌ی روحی» تفسیر می‌کنند. کودکان اما به‌سادگی ماجرا را می‌پذیرند. این دوگانگی، قلب فلسفی داستان است، راستگویی کودکانه در برابر نگاه قضاوت‌گرانه‌ی جامعه.
پولمن از همین ابتدا استعاره‌ای بزرگ می‌سازد، پسرک «موش‌زاده» نماد همه‌ی کودکانی است که در مسیر پذیرش اجتماعی و تعریف هویت، با نگاه بی‌رحم جامعه روبه‌رو می‌شوند. خواننده‌ی آگاه در پس گفت‌وگوهای ساده و گاه خنده‌دار صحنه‌های آغازین، نشانه‌هایی از نقد عمیق پولمن به هنجارهای اجتماعی، آموزش رسمی، دستگاه قضایی و رسانه‌های جنجالی می‌بیند.
پسرک که نامی ندارد، تنها یک جمله را با یقین تکرار می‌کند: «من یک موش بودم.» و همین جمله کارکردی مشابه «کلید داستان» دارد. روبه‌رو شدن با این جمله برای شخصیت‌های داستان همان نقشی را دارد که روبرو شدن با حقیقت برای افراد جامعه دارد. برخی آن را با مهربانی در آغوش می‌گیرند، برخی از آن می‌ترسند، برخی به دنبال سواستفاده از آن‌اند و برخی آن را انکار می‌کنند.
داستان در ظاهر سرگذشت پسرکی است که از موش بودن به انسان شدن رسیده؛ اما پولمن به‌جای تمرکز بر جنبه‌های تخیلی این تغییر، آن را به عنوان استعاره‌‌ای از «تحول» و «هویت‌یابی» به کار می‌برد. موش بودن پسرک گذشته‌ی اوست، گذشته‌ای که نه از آن خجالت می‌کشد، نه می‌خواهد انکار کند، و نه حتی قادر است درباره‌اش دروغ بگوید. این نقطه‌ای است که قدرت اخلاقی شخصیت آشکار می‌شود. او تنها چیزی را می‌گوید که در حقیقت باور دارد، فارغ از اینکه این حقیقت برای دیگران نامتعارف یا ناخوشایند باشد.
جامعه‌ی پیرامون او اما نمی‌تواند چنین صداقتی را تحمل کند. مدرسه، بیمارستان، اداره‌ی پلیس، دادگاه و در نهایت رسانه‌ها، هرکدام به شکلی تلاش می‌کنند هویتی قابل کنترل بر او تحمیل کنند. مشکل اصلی برای آن‌ها نه «عجیب بودن»، بلکه «تعریف‌ناپذیری» است. نظام اجتماعی دوست دارد انسان‌ها را در قالب‌های مشخص قرار دهد؛ شاگرد، بیمار، مجرم، سوژه‌ی خبری. پسرک اما در هیچ قالبی نمی‌گنجد، چون نه یک انسان معمولی است، نه یک حیوان، و نه حتی یک کودک با گذشته‌ای مشخص.
نکته‌ی مهمی که پولمن با ظرافت نشان می‌دهد این است که جامعه نه از «تفاوت» بلکه از «ابهام» می‌ترسد. این ترس، بلافاصله در قالب خشونت، سانسور یا سوءاستفاده از فرد مبهم نمود پیدا می‌کند. بیمارستان تلاش می‌کند او را معاینه کند و تشخیصی بر او بگذارد. پلیس می‌خواهد او را «بازجویی» و «دسته‌بندی» کند. رسانه‌ها از او یک هیولای ترسناک می‌سازند. و در نهایت دادگاه می‌کوشد با حکم رسمی او را به «خطر اجتماعی» تبدیل کند.


خرید کتاب کودک درباره گذیرش تفاوت ها


نمادپردازی پولمن بسیار زیرکانه است. او نشان می‌دهد چگونه یک کودک معصوم می‌تواند در گرداب سیستم‌های بزرگسالی گم شود؛ سیستمی که نه به حقیقت او، بلکه به «کاربرد» او نگاه می‌کند. اگر پسرک بتواند یک «سوژه‌ی هیجان‌انگیز برای روزنامه‌ها» باشد، آن‌ها از او بهره می‌برند. اگر بتواند یک «مورد عجیب برای پزشکان» باشد، آن‌ها به سراغش می‌روند. اگر بتواند «تهدیدی برای امنیت» معرفی شود، پلیس وارد عمل می‌شود. در هر مرحله، کودک کمتر و کمتر به عنوان یک فرد دیده می‌شود و بیشتر به او مانند یک شی، پرونده، موضوع یا خطر نگاه می‌کنند.
اما پرسش اصلی اینجاست: چرا پسرک چنین آزارپذیر است؟ زیرا گذشته‌اش، یعنی موش بودنش، به‌عنوان نکته‌ای منفی دیده می‌شود، اما او این گذشته را بخشی از طبیعت خود می‌بیند. پیام پولمن برای کودکان و بزرگسالان همین است. جامعه ممکن است بخشی از هویت تو را «غیرمجاز» بداند، اما این بخش همان چیزی است که تو را تو می‌کند. رها کردن آن به معنی از دست دادن خودت است.
در این بخش از داستان، زوج سالمند که او را پذیرفته‌اند نقش وجدان، محبت و انسانیت اصیل را بازی می‌کنند. آن‌ها تضادی روشن با دستگاه‌های رسمی دارند چون به جای تشخیص، قضاوت یا کنترل کودک، «گوش دادن» را انتخاب می‌کنند. این انتخاب ساده اما بنیادین، نقطه‌ی اتصال اخلاقی رمان است، گوش دادن به صدای کسی که نمی‌تواند از خود دفاع کند.
یکی از برجسته‌ترین ارزش‌های آموزشی کتاب، معرفی مفهوم «هویت» است. در دنیای امروز که کودکان تحت فشار رسانه‌ها، هنجارهای تحصیلی، مقایسه‌های اجتماعی و انتظارات بزرگسالان قرار دارند، هویت‌یابی تبدیل به یکی از دشوارترین فرآیندهای رشد شده است. پولمن این موضوع را با استفاده از استعاره‌ای ساده اما عمیق به تصویر می‌کشد.
پسرک «هویت حیوانی» دارد، اما جامعه می‌خواهد از او «هویت انسانی» بسازد. مدرسه او را به عنوان شاگردی «ضعیف» یا «نامناسب» می‌بیند. بیمارستان او را بیمار می‌داند. رسانه‌ها او را «هیولا» معرفی می‌کنند. پلیس او را «مجرم» می‌بیند. این‌ها همان فرایندهایی هستند که در زندگی واقعی نیز کودکان تجربه می‌کنند، حتی به شکل‌های پیچیده‌تر. کودک برچسب «شیطان»، «خجالتی»، «درس‌نخوان»، «بیش‌فعال» یا «بی‌استعداد» می‌گیرد و هویت او در طول زمان بر اساس همین برچسب‌ها شکل می‌گیرد. پولمن هشدار می‌دهد که برچسب‌گذاری هویت می‌تواند کودک را از خود واقعی‌اش دور کند.
نکته‌ی مهم دیگر، قدرت رسانه است. در داستان، روزنامه‌ها نقشی کلیدی دارند. آن‌ها تصویری دروغین و اغراق‌آمیز از پسرک می‌سازند، او را هیولایی خطرناک معرفی می‌کنند و جامعه را علیه او تحریک می‌کنند. پولمن به وضوح نشان می‌دهد که چگونه رسانه‌های جنجالی، حقیقت را قربانی هیجان و فروش می‌کنند. این بخش از داستان فرصتی عالی برای آموزش سواد رسانه‌ای به کودکان است، اینکه هر تصویری از واقعیت، درست نیست و باید همیشه پرسید: «چه کسی این خبر را می‌گوید؟ چرا دارد این را می‌گوید؟ و چه چیزی را پنهان می‌کند؟»
در سطحی دیگر، داستان از دستگاه عدالت نیز انتقاد می‌کند. پسرک قربانی سیستمی می‌شود که واقعیت او را نمی‌پذیرد، چون با قوانین انسانی جور در نمی‌آید. عدالت واقعی باید شامل درک، توجه به گذشته، توجه به تفاوت‌ها و سنجیدن شرایط فردی باشد، اما دادگاه در داستان تنها به دنبال حفظ ظاهر قانونی است. این نقد برای خواننده‌ی بزرگسال روشن‌تر است، اما کودکان نیز پیام اصلی را دریافت می‌کنند؛ عدالت یعنی فهمیدن، نه فقط حکم دادن.
پولمن در این اثر، همچون بسیاری از کارهای دیگرش، نگاه تندی به نظام‌های قدرت دارد. او با نگاهی طنزآمیز اما تلخ نشان می‌دهد که چگونه ترس، جهل و قدرت می‌توانند چهره‌ی انسان را از درون تهی کنند. وقتی پسربچه تنها به دنبال پذیرش و محبت است، دنیا او را تهدیدی می‌بیند. این تقابل، ساختار اصلی رمان را شکل می‌دهد و باعث می‌شود داستان از یک ماجرای کودکانه ساده به اثری فلسفی و اجتماعی تبدیل شود.
از نظر ساختار روایی، «من یک موش بودم» یکی از نمونه‌های درخشان داستان مدرن در ادبیات کودک به شمار می‌آید. پولمن از دیدگاه سوم شخص محدود استفاده می‌کند تا خواننده بتواند هم ذهن ساده و پاک پسر را ببیند و هم دنیای بزرگسالان را که پر از تناقض و تظاهر است. زبان کتاب ساده و روان است، اما در پس هر جمله‌ی آن معنایی چندلایه پنهان است. این ویژگی سبب می‌شود که اثر هم برای کودکان جذاب باشد و هم برای بزرگسالان تأمل‌برانگیز.
از نگاه آموزشی، کتاب منبعی غنی برای گفت‌وگو درباره موضوعات مهم انسانی است، هویت، پذیرش تفاوت، عدالت، و شجاعت در گفتن حقیقت. در کلاس درس، آموزگاران می‌توانند از داستان برای آغاز بحث‌هایی در زمینه‌ی ارزش‌های اخلاقی استفاده کنند. می‌توانند از دانش‌آموزان بخواهند تصور کنند اگر خودشان جای پسر موش بودند، چه احساسی داشتند؟ آیا حاضر بودند به او کمک کنند یا مانند دیگران از او فاصله می‌گرفتند؟


در آموزک بخوانید : تفاوت های انسان‌ها و احترام به آن را به کودکان بیاموزیم!


این کتاب همچنین ابزار مناسبی برای آموزش تفکر انتقادی است. کودکان در جریان خواندن درمی‌یابند که نباید هرآنچه را که در رسانه‌ها یا از زبان دیگران می‌شنوند، بی‌چون‌وچرا بپذیرند. پولمن با داستانی ساده اما هوشمندانه، مفهوم «بازنمایی حقیقت» را مطرح می‌کند و خواننده را وادار می‌کند تا درباره نقش رسانه‌ها و قدرت در شکل دادن به افکار عمومی فکر کند.
یکی از جنبه‌های عمیق اثر، اشاره به مفهوم «تحول» است. تبدیل شدن موش به انسان در ظاهر معجزه‌ای افسانه‌ای است، اما در باطن، استعاره‌ای از رشد و تغییر در مسیر زندگی است. هر انسان در مرحله‌ای از کودکی به بزرگسالی می‌رسد، و در این گذار، بسیاری از ویژگی‌های طبیعی خود را از دست می‌دهد. پسر موش در واقع نماینده‌ی آن بخش گمشده از وجود انسان است که در دنیای رقابت و قضاوت، به تدریج فراموش می‌شود.
پولمن از عناصر فانتزی برای بیان حقیقت‌های انسانی استفاده می‌کند. او از تخیل برای آشکار کردن واقعیت بهره می‌گیرد، نه برای فرار از آن. همین ویژگی است که باعث می‌شود داستان در هر سنی معنا داشته باشد.
در پایان رمان، پسربچه به صلح درونی می‌رسد. اگرچه جهان اطراف هنوز خشن و بی‌رحم است، اما او یاد می‌گیرد که می‌تواند خودش باشد، حتی اگر دیگران درکش نکنند. این پیام نهایی اثر است: پذیرش خویشتن، مهم‌تر از تأیید جامعه است.
این پایان فرصتی است برای گفت‌وگو با دانش‌آموزان درباره مفهوم پذیرش خود و عزت‌نفس. آموزگار می‌تواند از دانش‌آموزان بخواهد تا اگر تجربه‌هایی درباره احساس تفاوت یا طرد شدن داشته‌اند، بازگو کنند. چنین فعالیت‌هایی به رشد همدلی، درک متقابل و مهارت‌های گفت‌وگویی کمک می‌کند.
پولمن با این اثر به یکی از عمیق‌ترین ترس‌های انسان می‌پردازد، ترس از نادیده گرفته شدن و بی‌ارزشی. پسر موش بارها تلاش می‌کند ثابت کند که انسان است، اما جامعه حاضر نیست او را بپذیرد. این کشمکش بازتابی از واقعیت بسیاری از انسان‌هاست که در جهان امروز احساس می‌کنند دیده نمی‌شوند یا صدایشان شنیده نمی‌شود.
«من یک موش بودم» اثری است که جهان پیچیده‌ای از معنا را خلق می‌کند. نثر شاعرانه، طنز ظریف و نگاه فلسفی نویسنده، کتاب را به یکی از برجسته‌ترین آثار ادبیات معاصر کودک تبدیل کرده است. این اثر نه تنها برای لذت خواندن، بلکه برای آموزش، گفت‌وگو و تفکر نیز ارزشمند است. پولمن با خلق این داستان، نه تنها کودکان را سرگرم می‌کند، بلکه آنان را به اندیشیدن درباره ماهیت حقیقت، عدالت و هویت فرا می‌خواند. از این رو، «من یک موش بودم» نمونه‌ای درخشان از ادبیاتی است که میان سرگرمی و آموزش و خیال و واقعیت، پلی عمیق و ماندگار می‌زند.

گزیده‌هایی از کتاب

در ادامه‌ی قرنطینه، دانشمند ارشد از لابه‌لای میله‌های قفس به جانور نگاه کرد. جانور که روی پشته‌ای از کاه نشسته بود نگاه دانشمند را، البته با حالتی که برای او مفهوم نبود، پاسخ داد. دانشمند گفت: در آدم‌نما بودنش شکی نیست.» و دستیارش گفته او را یادداشت کرد. شنیده‌ام که این موجود رابطه‌ای با موش دارد، اما به نظر من در اعضای ظاهری‌اش هیچ نشانه ای از جوندگی وجود ندارد.

سال نشر
۱۳۸۶
ناشران
نویسنده
ویراستار
نگارنده معرفی کتاب
Submitted by admin on