پیش از مطالعهی بخش سوم، دو بخش دیگر را بخوانید:
نقش عباس یمینی شریف در تاریخ ادبیات کودکان ایران (بخش نخست)
نقش عباس یمینی شریف در تاریخ ادبیات کودکان ایران (بخش دوم)
تولید معنا برای شکلدهی نهاد کودکی و ادبیات کودکان در ایران
اكنون كه از هر دو زمانه، یعنی زمانه آغاز كار یمینی شریف و زمانه كار صمد بهرنگی دورتر شدهایم و به همان نسبت هم با فروكش كردن جامعهای درگیر احساسات انقلابی و رشد نسبی عقلانیت انتقادی میتوان گفت كه حاصل آن بیست و پنج سالی كه یمینی شریف و اندک همراهان او برای كودكان كار كردند، تحول در چند سازهی بنیادی از نهاد كودكی بود.
این سازههای بنیادین از بهداشت آغاز میشد، پوشاک و اسباب بازیها و سرگرمیهای آنها را دربرمی گرفت، و سپس به آموزش و پرورش، ادبیات كودكان و حقوق كودک منجر شد. اگر تحول همه جانبه در نهاد كودكی در آن بیست و پنج سال به دقت كاویده شود كه در کتابهای تاریخ ادبیات كودكان ایران از جنبه ارائه سند، كاویده شده است، حاصل آن رسالت مشخص میشود.
صمد بهرنگی به عنوان آموزگار و نویسنده محرومترین كودكان لایههای اجتماع، به سبب نگرش دوران و به سبب بیتجربگی و جوانی خودش، تحول در نهاد كودكی را هنگامی حقیقی میپندارد كه جامعه كودكان فرودست جامعه خود را هستی و زندگی دوباره ببخشد. این درخواست، البته بسیار شریف و انسانی است، اما جامعه تنها از كودكان فرودست تشكیل نشده است. نگاه به نهاد كودكی هنگامی اثرگذار خواهد بود كه تمامی طیفها و لایههای آن دیده شوند. به همین دلیل در امتداد همین نقد صمد بهرنگی خطاب به یمینی شریف میگوید: در نظم «كلید مادر» بچهای میگوید كه مادرم یک دسته كلید دارد، و وسط آنها یک كلید سفید «بچه خوب كه باشم بد نباشم- به سر و روی خودم خاک نپاشم» مادرم گنجه را باز میکند و «خوردنیها همه جور پیدا میشه، اما وقتی كه كثیف و بد باشم- خاك و آشغال به سر و روم بپاشم – بریزم روی لباسم همه چیز – نباشد دست و پام تمیز – كلید از جیب مامان درنمیاد – كاری از دست كسی برنمیاد.»
اگر میخواهی شكمت سیر باشد و انواع شیرینیها و خوراكیها گیرت بیاید، باید خودت را تمیز نگه داری و خاک و آشغال به سر و رویت نپاشی. میشود از آقای یمینی شریف پرسید كه واقعاً اگر آن بچه ساكن گودهای كوره پزخانههای جنوب تهران لباسش را تمیز نگه دارد و آن بچه قالیباف زردنبو خودش را شیک و پیک كند (كه هیچگونه امكانی برای این كار نیست) نان خامهای و پلو گیرش میآید؟ [1]
كه باید گفت، بدون كمترین شكی، نقطه تحول در سازه كودكی مدرن، رعایت بهداشت كودكان است. یعنی اگر بهداشت كودكان رعایت شود، مرگ و میر آنها پایین میآید و آن گاه موضوع آموزش و پرورش و ادبیات كودكان نیز معنا پیدا میکند. در تاریخ ادبیات کودکان ایران جلد سوم به این نكته اشاره کردهایم كه كارهایی كه در زمان میرزا تقی خان امیركبیر با عنوان مشاركت دولت در امر آبله كوبی كودكان انجام شد، سرآغاز همه آن تحولاتی است كه در یک صد و پنجاه ساله اخیر در موضوع زیست و فرهنگ كودكان شاهد آن هستیم. بدون توجه به این مقوله نمیتوانستیم به تندرستی كودكان و در نهایت به ادبیاتی در گامهای بالاتر برسیم. مشكل صمد بهرنگی به عنوان یك انقلابی این است كه برپایهی نظام دو قطبی مجبور شده است كه دربرابر تحول در بهداشت كودكان، تحول در بهداشت كودكان فرودستترین لایههای اجتماع را بگذارد. البته باید گفت كه كار خود صمد بهرنگی در داستاننویسی با چنین شخصیتهایی نیز بخشی از تحول نهاد كودكی مدرن در ایران بوده است كه در جای دیگر باید به آن پرداخت.
هنگامی كه یمینی شریف و گروه اندک پیشروان آموزش و پرورش ایران كار در زمینه پایهگذاری مفهوم و نهاد كودكی مدرن را در ایران آغاز كردند، كودكان جامعه ایران از دوره مشروطه با گذشت هر دهه در سازههای نهاد كودكی كه بهداشت، پوشاک، بازیها سرگرمی و اسباب بازیها، آموزش و پرورش و حقوق كودک است، گام به گام پیش رفته است. در دورهای كه یمینی شریف كار خود را آغاز كرد، نرخ مرگ و میر كودک ایرانی نسبت به دوره مشروطه پایین آمده بود، اما هنوز بهداشت عامل اصلی و پایهای در تحول نهاد كودكی بود. به همین دلیل است كه یمینی شریف با سنجیدهترین سخنان موقعیت كاری خود را شرح میدهد: مرا مسخره میكنند كه دربارهی مگس شعر گفتهام یا دربارهی تیر كمان و بچههای سنگپران. اینها كه مسخره میكنند آن روزها كجا بودند كه كلهی دهها بچه میشكست دهها چشم معیوب میشد. حالا دیگر از این بازیها خبری نیست. بچههای امروزی دیگر تیر و كمان نمیشناسند، اما آن روزها هر بچهیی تیر و كمانی داشت. پدر و مادرها میآمدند پیش من میگفتند فلانی تو كه برای بچهها كار میكنی و مهمتر تو كه مطبوعاتی هستی برای این تیر و كمان فكری بكن، و من میگفتم:
آی بچه جان، آی بچه جان
سنگ توی كوچه نپران
سنگ میزنی، سر میشكنی
خدا نكرده ناگهان
من به روستاها میرفتم به كویر میرفتم یکبار سقف اتاقی دیدم سیاه از مگس، بچهیی دیدم با كپهیی مگس روی صورتش انگار كه صورتش را زغال مالیده بود. در مقابل اینها نمیشود ساكت بود باید برای بچه میگفتم كه پاهای مگس ناخوشی میآورد. و این بچه، وقتی شعر مگس را میخواند ناخوشی را از خودش دور میكرد. من كه برای دل خودم شعر نمیگفتم، من مطبوعاتی بودم، جریانات روز را میدیدم متأثر میشدم و میگفتم.[2]
اكنون تصور كنید كه یمینی شریف شاعر كودک نبود، و یک بهداشت كار یا یک پزشك كودكان بود. او باید چگونه با یكی از اصلیترین سازههای نهاد كودكی مدرن كه بهداشت و پایین آوردن مرگ و میر است، برخورد میکرد. برای كسانی كه در آن دوره دست اندركار ساختن نهاد كودكی مدرن بودند، پدیده توجه به بهداشت كودكان بسیار رایج بوده است. در این زمینه كاری كه باغچهبان در مرند سال ١٢٩٨ برای مداوا و معالجه قارچهای كچلی كودكان كرده است، گواه بسیار روشنی بر تحول و پیشرفت گام به گام سازههای نهاد کودکی در ایران است: «خاطرهی پر ادبار اولین روزی را که وارد کلاس درس شدم تا به امروز از یاد نبردهام. هوای کلاس به اندازهای تهوع آور بود که به محض ورود احساس سرگیجه کردم. منظرهی سرهای کچل و بدنهای چرک و کثیف شاگردان قابل توصیف نیست. البته همانطور که بعدها برایم روشن شد بیماری کچلی و تراخم و غیره منحصر به آن مدرسه نبود. حتی در شهرهای بزرگی مانند تبریز و شیراز وضع به همین منوال بود. یکی از کارهای روزانهی من مبارزه با کچلی شاگردانم بود. چون از خود پولی نداشتم از آشنایان اعانه میگرفتم و به مصرف دوا و درمان و تمیز کردن آنها میرساندم، حتی صابون میخریدم و همراه دستورهای بهداشتی برای مادران شاگردان فقیر خود میفرستادم که سرولباس بچههایشان را بشویند.»[3] و این درست همان كاری بوده كه یمینی شریف در شعرهایش به آن پرداخته است. این پدیده البته مختص به ایران نیز نبوده است.
برای این كه مشخص شود، كه این تحول ویژهای این سرزمین نبوده ، و در كشورهای دیگر هم كم و بیش چنین تحول همسانی صورت گرفته است، با نگاه به تاریخ ادبیات كودكان جهان به سراغ آلمان میرویم. در سده نوزدهم در شهر فرانكفورت، پزشكی به نام هاینریش هووفمن Heinrich Hoffmann زندگی میکرد كه به سبب نوشتن كتابی برای جشن تولد كودك سه سالهاش در سال 1844 به نام «بچه ژولیده مو»[4] یا پیتر شرور همان مسیری را پیشتر در ادبیات كودكان رفته بود که بعدها کسانی مانند یمینی شریف پیمودند. هووفمن در یكی از این داستانها به نام «داستان بسیار غمانگیز بازی با فندک»، به یكی از دردها و زخمهای جامعه آن روز آلمان اشاره دارد.
در آن روزگار به سبب وجود کبریتهای فسفری، جان بسیاری از كودكان در خطر بود. هووفمن برای هشدار دادن به بچهها این داستان را نوشت و آنها را اندرز داد كه با اینگونه از کبریتها بازی نكنند. دكتر هووفمن با توجه به فضای آلوده شهر فرانكفورت در آن زمان، داستانهای دیگری نوشت كه در تحول بهداشت زیستی كودكان مؤثر بود. هووفمن خود در خاطراتش میگوید كه موضوع مهم در آن روزگار این بود كه از چه راههایی میتوان بهداشت كودكان را بالا برد. به همین جهت ادبیاتی آفرید كه عمیقاً درگیر با سازههای شكلدهنده نهاد كودكی بوده است. بخشی از داستان او چنین است:
ببینید، او این جا ایستاده،
پیف! بچه ژولیده موی!
او نمیگذارد
ناخنهای دو دستش را بگیرند
ناخنهایش تقریباً عمر یك ساله دارند
نمیگذارد موهایش را شانه كنند
هركس او را ببیند میگوید پیف!
بچه ژولیده موی كثیف![5]
سازههای بنیادی، پیش نیاز نهاد کودکی و ادبیات نو کودکان
اكنون اگر جایگاه هووفمن را با یمینی شریف جابهجا كنیم. یكی پزشك كودكان، دیگری آموزگار كودكان، اما هر دو در یک نقطهای نویسنده و شاعر كودكان. این نكته آشكار میشود كه ادبیات كودكان برای اینكه به مرحله مدرن خود برسد، نیاز داشته است، بر روی چند سازهی بنیادی كه نخستین آنها بهداشت و كاهش مرگ و میر كودكان بوده است، بایستد. هووفمن در خاطرات خود کوچههای آلوده فرانكفورت را سرچشمه همه بیماریهای كودكان میداند. این موضوع را یمینی شریف به خوبی میدانست، چنان كه بارها در این زمینه در هرجا سخن گفته است.
در یكی از سرمقالههای بازی كودكان او در اینباره میگوید: كوچه مركز نشر و تأثیر بیماریهاست. از كوچه اقسام ناخوشیهای جلدی و تراخم توسط بچههای بوالهوس بخانه منتقل میشود. اگر با دقت كامل در یكی از کوچههای شهر تهران كاوش كنید از ده نفر كودک ولگرد یكی را كچل و سه تای آنها را مبتلا بمرض تراخم پیدا میکنید تقصیر ولگرد شدن اطفال بیشتر بگردن پدر و مادر و مخصوصاً معلمان آنها میباشد…این ولگردیهای كوچك مقدمه ولگردیهای بزرگ است بوالهوسی و چاقوكشی و قماربازی از كودكی آغاز میگردد[6]
به سخن دیگر باید گفت، یمینی شریف و همكاران او در این دوره در كار شاعری و نویسندگی كودک برای جامعه تولید معنا میکردند تا روند تحول مفهوم كودكی در آن شكل بگیرد. هنگامی كه كودك از جنبه بهداشتی، پوشاک، حقوق اجتماعی و حقوق كودک وضعیت ناگواری داشت، ادبیات كودكان آن سرزندگی و شادی را نمیتوانست داشته باشد. نمیتوانست تنها به موضوعها و درونمایههایی كه وصف زیبابیهایی زندگی و طبیعت بود، اشاره داشته باشد. آیا تاكنون كسی از پژوهشگران به این موضوع توجه كرده است كه چرا توصیف زیباییهای طبیعت و زندگی در شعر دو شاعر برجسته دهه چهل از شاعر دوره پیش از خود یعنی یمینی شریف بیشتر است؟ این پدیده دقیقاً از تحول اجتماعی در نهاد كودكی سرچشمه گرفته است.
اما همواره این گونه نبود كه جامعه ارزش كارهای یمینی شریف را نشناسد. كسانی در این میان بودند كه با ظرافت تمام درباره نقش او در تحول مفهوم و نهاد كودكی مدرن در ایران داوری کردهاند. زهرا خانلری به عنوان یكی از فرهیختگان فرهنگ و ادب این سرزمین درباره كاری كه یمینی شریف در نشریه بازی كودكان ارائه داده است، این گونه به داوری نشسته است: تاکنون بچههای ما با قصههایی که پر از ترس ور لرز بود خود را سرگرم میکردند و یا مجبور بودند نصایح فصیح و بلیغ پدر و مادر خود را بشنوند. طلسم این کار بدست شما گشوده گشت شما بوجود کودکان ما اهمیت دادید و با ذوق مخصوص خود برای آنها مجله منتشر ساختید مجله شما کاملاً با روحیه اطفال سازگار است بانها هم هنر میاموزد هم ادب هم بازی یاد میدهد هم بهداشت.[7]
این داوری روی نکتههای برجستهای انگشت میگذارد. نخست اینكه خانلری روشن میسازد یمینی شریفها به وجود كودكان اهمیت دادند، سپس در سازهای هماهنگ نه تنها به بهداشت آنها توجه كردند كه بازی و هنر آنها را نیز در نظر داشتند. یعنی آنها را از یک مرحله فرهنگی پستتر به یک مرحله فرهنگی بالاتر راهبری كردند.
با این همه یمینی شریف كه در دو دهه 40 و 50 زیر فشار گرایشهای تندروانه با تحلیلهای همزمانی و در نتیجه نابهجایی زمانی یا پریشانی زمانی Anachrony قرار گرفت، در گفت و گو با روزنامه اطلاعات سال 1352 دغدغههای خود را از روند بازدارندههای ادبیات كودكان اینگونه بیان كرد: اکنون باید بنفع کشور و فرزندان کشور و به سود توسعه و ترقی این رشته از ادبیات فعالیتهای شایستهای انجام گیرد. ادبیات کودکان را در خط خود بیندازند و سادگی و صراحت و سلامت و روانی را در این آثار حفظ کنند و ادبیات کودکان را مانند خود کودکان پاک و ساده و بیآلایش نگاه دارند.
ادبیات کودکان را گودال تخلیه عقدههای وجود نکنند و آنچه را که از ناراحتی و غم و یاس و بدبختی و نفرت دارند در قالب کلمات مبهم و جملات پیچیده که بیشتر به لغز و معما شبیه است تا به داستانی یا شعری برای کودکان نریزند و دیگران را هم به پیروی از خود دعوت نکنند اگر دردی دلآزار و غمی جانکاه دارند، از وضع روزگار و اوضاع خود ناراضیاند، در کارهای خود شکست خورده و خیال گله و اعتراض و شكوه و شکایت دارند، آنها را در قالب نوشتههایی برای بزرگسالان بریزند و دست از سر ادبیات کودکان بردارند. کودک را با نوشتهها و محصولات فکر و دست خود امیداور و خوشبین بار آوریم تا بتوانیم به آیندهای که دوران شکوفا شدن قدرتها و استعداهای این نسل است خوشبین و امیدوار باشیم.[8]
و در نهایت نگاه خود را به ادبیات كودكان و نقش آن در تحول جامعه چنین بیان كرد: ادبیات كودكان پدیدهای است بسیار مهم و زیر بنای تحولات ذهنی و فكری و اجتماعی و علمی آینده كشور. ادبیات كودكان در ایران كه طی نیم قرن اخیر به وجود آمده به سرعت توسعه یافته و به پیشرفت غیر منتظرهای نائل آمده است.[9]
و در پایان باید گفت ادبیات كودكان ایران با همه نامهربانیها و فشارهای بیرونی كه در این چند دهه متحمل شده است، به همین سطح از رشد نیز نمیرسید، اگر پیشگامانی چون عباس یمینی شریف سازههای آن را درست در جای خود استوار نمیکردند.
[1] صمد بهرنگی. مجموعه مقالهها. ص ١٢٥و ١٢٦
[2] رستاخيز، ش 470(چهارشنبه 26 آبان 2535): 7.
[3] زندگینامهی جبار باغچه بان، جبار باغچه بان، مرکز نشر سپهر، مهر ١٣٥٦، ص ٥٣
[4] Struwwelpeter
[5] English Struwwelpeter, By Dr. Heinrich Hoffmann
[6] از سرمقاله «معلم شما» در بازي کودکان، شماره ٨٥، ص ٢
[7] تاريخ ادبيات کودکان / جلد ششم./ ص ٦٥١
[8] اطلاعات، ص ١٩، پنج شنبه ١٥ آذر ماه ١٣٥٢، شماره ١٤٢٧٣
[9] عباس يمينی شريف، نيم قرن در باغ شعر کودکان، ص ٣٩